English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 235 (22 milliseconds)
English Persian
irremovability غیر قابل عزل بودن
Search result with all words
credibility قابل قبول بودن
applies قابل اجرا بودن
apply قابل اجرا بودن
applying قابل اجرا بودن
case جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
cases جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
attribute مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributing مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
sociability قابل معاشرت بودن
spring جهیدن قابل ارتجاع بودن
springs جهیدن قابل ارتجاع بودن
solvency قابل وصول بودن
rule of law قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
visibility قابلیت دید قابل رویت بودن
bribable قابل رشوه بودن
disputability قابل اعتراض بودن
imparity غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
imperceptibility غیر قابل مشاهده بودن
incomprehensibility غیر قابل فهم بودن
indigestibility غیر قابل هضم بودن
indivisibility غیر قابل تقسیم بودن
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
irrevocability غیر قابل فسخ بودن
memorability قابل یادداشت بودن
noteworthiness قابل ملاحظه بودن
remerkableness قابل ملاحظه بودن
serviceableness قابل استفاده بودن
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
to be available for delivery at short notice بلافاصله قابل تحویل بودن
to be valid قابل قبول بودن
to hold water قابل قبول بودن
Other Matches
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
adducible قابل اضهار قابل ارائه
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible قابل درک قابل رویت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل معرفی قابل ارائه
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
achievable قابل وصول قابل تفریق
presumable قابل استنباط قابل استفاده
combustible قابل سوزش قابل تراکم
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
look for منتظر بودن درجستجو بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
includes شامل بودن متضمن بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
resides ساکن بودن مقیم بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pertain مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
agree متفق بودن همرای بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
governed نافذ بودن نافر بودن بر
governs نافذ بودن نافر بودن بر
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
include شامل بودن متضمن بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
stand بودن واقع بودن
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
dissoluble قابل حل
solvable قابل حل
incapable نا قابل
thorough paced قابل
apt قابل
ablest قابل
soluble قابل حل
sensible قابل حس
acceptor قابل
qualified قابل
able قابل
capable قابل
abler قابل
good قابل
receivable قابل قبول
rebuttable قابل رو کردن
submersible قابل شناوری
submergible قابل فروکردن در اب
ratable قابل ارزیابی
refillable قابل تعویض
reclaimable قابل احیاء
recoupable قابل جبران
reconcilable قابل تلفیق
reclaimable قابل استرداد
statutable قابل تقنین
rebuttable presumptions احکام قابل رد
quoteworthy قابل اقتباس
quodlibet نکته قابل
propagable قابل تکثیر
pronounceable قابل تلفظ
promotable قابل ترویج
producible قابل تولید
preventible قابل جلوگیری
superposable قابل انطباق
preventable قابل جلوگیری
shippable قابل ارسال
supportable قابل تحمل
superimposable قابل تزاید
superimposable قابل تحمیل
quizzable قابل ریشخند
quenchable قابل جلوگیری
purchasable قابل خریداری
publishable قابل نشر
pursuable قابل تعقیب
superimposable قابل اضافه
prosecutable قابل تعقیب
propagable قابل تبلیغ
propagable قابل ترویج
suable قابل پیگرد
reflexible قابل انعکاس
scrutable قابل کشف
revealable قابل مکاشفه
sellable قابل فروش
returnable قابل برگشت
restorable قابل اعاده
respirable قابل تنفس
satiable قابل اشباع
resistible قابل مقاومت
reprouducible قابل تولیدیاتناسل
soiothfast قابل اعتماد
revocable قابل فسخ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com