English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (14 milliseconds)
English Persian
incomparable غیر قابل قیاس
Search result with all words
analogue شی قابل قیاس
analogues شی قابل قیاس
analogous قابل قیاس
analog شی قابل قیاس
analogical قابل قیاس
Other Matches
deduction قیاس
analogically به قیاس
proportion قیاس
proportions قیاس
comparsion قیاس
immensurable بی قیاس
immeasurable بی قیاس
analogies قیاس
analogy قیاس
syllogism قیاس
spanless بی قیاس
abduction قیاس
inductions قیاس
induction قیاس
parable قیاس نمونه
postulated قیاس منطقی
postulate قیاس منطقی
majorpremise کبرای قیاس
comparability قابلیت قیاس
paradoxes قیاس ضد و نقیض
paradox قیاس ضد و نقیض
extrapolation قیاس گیری
extrapolations قیاس گیری
deductively از راه قیاس
enthymeme قیاس اضماری
partisans of analogy اهل قیاس
paralogism قیاس کاذب
parables قیاس نمونه
paralogism قیاس نادرست
postulates قیاس منطقی
topology قیاس بمکان
postulating قیاس منطقی
inductively بطور قیاس
postulation قیاس منطقی
comparand قیاس شونده
analogize قیاس کردن
syllogism قیاس منطقی
syllogism قیاس صوری
parity قیاس مشابهت
propositioning مقصود قیاس منطقی
priori از راه قیاس قیاسی
propositioned مقصود قیاس منطقی
induction قیاس کل از جزء استنتاج
proposition مقصود قیاس منطقی
analogist قیاس و استدلال کننده
propositions مقصود قیاس منطقی
inductions قیاس کل از جزء استنتاج
chronometry علم قیاس زمان
noetic ذهنی قیاس منطقی
modus ponens قیاس استثنایی [ریاضی]
paralpgize قیاس نادرست ساختن
minor term صغرای قیاس منطقی
parity of reasoning قیاس یا شباهت استدلال
lemma صغرای قیاس منطقی
extrapolating قیاس کردن استقراء نمودن
elenchus رد ازروی قیاس و صغری وکبری
premise صغری وکبرای قیاس منطقی
comparable قابلیت مقایسه قیاس پذیر
extrapolates قیاس کردن استقراء نمودن
premised صغری وکبرای قیاس منطقی
premisses صغری وکبرای قیاس منطقی
extrapolated قیاس کردن استقراء نمودن
lattice analogy روش قیاس به تیر مشبک
extrapolate قیاس کردن استقراء نمودن
stoicheiometry فن قیاس اوزان اتمی عناصربایکدیگر
paralogist کسیکه قیاس نادرست میسازد
postulates قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulate قیاس منطقی کردن فرض نمودن
lemma کبرای قیاس منطقی اصل موضوع
postulating قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated قیاس منطقی کردن فرض نمودن
subcontrariety رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
middle term قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
mnemonics روش تقویت هوش وحافظه از راه قیاس منطقی
probit واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
nescience اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
commensurability قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
syllogize قیاس کردن استلادل منطقی کردن
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
sensible قابل درک قابل رویت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
achievable قابل وصول قابل تفریق
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
observable قابل مشاهده قابل گفتن
presumable قابل استنباط قابل استفاده
combustible قابل سوزش قابل تراکم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
solvable قابل حل
sensible قابل حس
apt قابل
able قابل
ablest قابل
abler قابل
acceptor قابل
capable قابل
good قابل
incapable نا قابل
dissoluble قابل حل
qualified قابل
soluble قابل حل
thorough paced قابل
propagable قابل تبلیغ
mobiles قابل حرکت
prosecutable قابل تعقیب
mobile قابل تحرک
propagable قابل ترویج
mobile قابل حرکت
distillable قابل تقطیر
propagable قابل تکثیر
quenchable قابل جلوگیری
handy <adj.> قابل استفاده
alterable قابل تغییر
purchasable قابل خریداری
pursuable قابل تعقیب
transferable قابل ورابری
seaworthy قابل دریانوردی
exportable قابل صدور
dirigible قابل هدایت
searchable قابل جستجو
seeable قابل دید
diminishable قابل کاستن
alienable قابل انتقال
sellable قابل فروش
distributable قابل توزیع
publishable قابل نشر
transferable قابل انتقال
substantial قابل توجه
applicatory قابل اجراء
pronounceable قابل تلفظ
prescriptible قابل تجویز
changeable قابل تغییر
amenable قابل جوابگویی
plausible قابل استماع
liable قابل اطمینان
pardonable قابل عفو
determinable قابل تعیین
accountable قابل توضیح
recoverable قابل وصول
procurable قابل حصول
pardonable قابل بخشیدن
soluble oil روغن قابل حل
forgivable قابل عفو
effaceable قابل زدودن
reflexible قابل انعکاس
effable قابل تغییر
pitiable قابل ترحم
preventable قابل جلوگیری
preventible قابل جلوگیری
dubitable قابل تردید
forgivable قابل بخشایش
producible قابل تولید
obtainable قابل حصول
acceptable قابل پذیرش
approvable قابل تصویب
appropriative قابل ضبط
apprehensible قابل فهم
dilatable قابل اتساع
appraisable قابل تقویم
dividable قابل تقسیم
believable قابل قبول
arguably قابل بحث
arguable قابل بحث
arbitrable قابل داوری
shippable قابل ارسال
diffusible قابل انتشار
acceptable قابل قبول
passable قابل عبور
intelligible قابل فهم
passable قابل قبول
excusable قابل عفو
soiothfast قابل اعتماد
detonable قابل انفجار
detonatable قابل انفجار
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com