English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (11 milliseconds)
English Persian
incompact غیر متراکم
Search result with all words
aggregate متراکم متراکم ساختن
aggregates متراکم متراکم ساختن
pack متراکم کردن فشردن
packs متراکم کردن فشردن
compressor متراکم کننده
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors متراکم کننده
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
cumuli ابر متراکم و روی هم انباشته
cumulus ابر متراکم و روی هم انباشته
compression بهم فشردگی متراکم سازی
compact متراکم
compact متراکم کردن
compacted متراکم
compacted متراکم کردن
compacting متراکم
compacting متراکم کردن
compacts متراکم
compacts متراکم کردن
jam متراکم کردن
jammed متراکم کردن
jams متراکم کردن
crunching متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
accumulate روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating روی هم گذاشتن متراکم کردن
voluminous متراکم انبوه
cumulative متراکم
compressed متراکم
compress خلاصه کردن متراکم کردن
compress متراکم کردن
compresses خلاصه کردن متراکم کردن
compresses متراکم کردن
compressing خلاصه کردن متراکم کردن
compressing متراکم کردن
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
amass توده کردن متراکم کردن
amassed توده کردن متراکم کردن
amasses توده کردن متراکم کردن
amassing توده کردن متراکم کردن
condense همچگال متراکم
condense متراکم کردن
condenses همچگال متراکم
condenses متراکم کردن
condensing همچگال متراکم
condensing متراکم کردن
roller دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
clog متراکم وانباشته کردن
clogged متراکم وانباشته کردن
clogs متراکم وانباشته کردن
trust fund وجوه متراکم شده
accumulated متراکم
dense متراکم
denser متراکم
densest متراکم
accumulated capital سرمایه متراکم
accumulated dividend سود سهام متراکم شده
agglomerate متراکم شدن
agglomerative متراکم
air compresser دستگاهی که هوا را متراکم میکند
augmentative متراکم شونده متراکم کننده
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
chert نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
coke pusher دستگاه متراکم کننده ذغال کک
combustor متراکم کننده
compaction متراکم کردن
compaction فشرده سازی متراکم کردن
compactness متراکم
comperssion capacitor خازن متراکم
compressed air هوای متراکم
compressed gas cylinder سیلندر محتوی گاز متراکم
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
condensed mercurytemperature دمای جیوه متراکم
congest متراکم کردن گرفته کردن
cumulative distribution متراکم
cumulative frequency فراوانی متراکم
cumulo nimbus ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
cumulous متراکم
cumulous مانند ابرهای متراکم
data aggregate متراکم سازی داده ها
data aggregate دادههای متراکم
data compression متراکم سازی داده ها
data compression متراکم سازی داده ها فشردگی داده ها
dense binary code رمزدودویی متراکم
dense list لیست متراکم
densify متراکم کردن
eluvium خاک باداورده و متراکم
gas compressor متراکم کننده هوا
glomerule خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
grouter دستگاه متراکم کننده سیمان
incompressibly بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
laminated product تولید ماده متراکم متورق
leak proof متراکم
massy متراکم غلیظ
over consolidated clay خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
planosol گل سفید نرم و متراکم فلات
provident fund وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
Other Matches
heavily overcast ابری متراکم [هواشناسی]
supercharger پیش متراکم کننده
supercharge متراکم کردن مقدماتی
soil consolidation متراکم کردن خاک
wilson cloud نوعی ابر غلیظ و متراکم
to get clogged مسدود شدن [بسته شدن ] [متراکم وانباشته شدن]
retained earnings درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com