Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (12 milliseconds)
English	Persian
disaccustom	غیر معتاد ساختن
Search result with all words
accustom	معتاد ساختن
accustoming	معتاد ساختن
accustoms	معتاد ساختن
Other Matches
wonted	معتاد
confirmed	معتاد
addicted	معتاد
dope	معتاد
dopes	معتاد
accustomed	معتاد
addict	معتاد
habitual	معتاد
addicts	معتاد
wont	معتاد
wont	معتاد به
hophead	معتاد
habitue	معتاد
to addict oneself	معتاد
used	معتاد
inveterate	معتاد
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
customises	معتاد کردن
couch potato	معتاد به تلویزیون
couch potatoes	معتاد به تلویزیون
addicted to nicotine <adj.>	معتاد به نیکوتین
inure or en	معتاد کردن
accustom	معتاد شدن
inurement	معتاد سازی
workaholics	معتاد به پرکاری
addict	خو گرفته معتاد
customised	معتاد کردن
customizing	معتاد کردن
customizes	معتاد کردن
customized	معتاد کردن
customising	معتاد کردن
addicts	: خو گرفته معتاد
customize	معتاد کردن
given	معتاد datum
hyped	معتاد به موادمخدره
wino	معتاد به شراب
workaholic	معتاد به پرکاری
hype	معتاد به موادمخدره
addictive	معتاد کننده
hypes	معتاد به موادمخدره
hyping	معتاد به موادمخدره
hophead	شخص معتاد
hyped up	معتاد به موادمخدره
scotopia	چشمهای معتاد بتاریکی
bibber	ادم معتاد به مشروب
landlubbers	معتاد بزندگی بری
dreamful	معتاد بخواب دیدن
sappy	کودن معتاد به مشروبات
landlubber	معتاد بزندگی بری
sesquipedalian	معتاد به استعمال لغات دراز
inured	معتاد کردن موجب شدن
inures	معتاد کردن موجب شدن
inuring	معتاد کردن موجب شدن
somnambulant	معتاد به راه رفتن در خواب
somnambular	معتاد به راه رفتن در خواب
couch potato	معتاد به تلویزیون [اصطلاح روزمره]
inure	معتاد کردن موجب شدن
horsy	معتاد به اسب سواری یا اسب دوانی
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
horsey	وابسته به اسب دوانی معتاد به اسب دوانی
fabrication	ساختن
composes	ساختن
constructs	ساختن
manufactured	ساختن
manufacture	ساختن
invented	ساختن
upgrade	ساختن
upgraded	ساختن
upgrades	ساختن
upgrading	ساختن
pill	حب ساختن
pills	حب ساختن
manufactures	ساختن
compose	ساختن
set up	ساختن
put-up	ساختن
put up	ساختن
fabricate	ساختن
invents	ساختن
inventing	ساختن
invent	ساختن
fabricates	ساختن
fabricating	ساختن
mint	ساختن
minted	ساختن
minting	ساختن
mints	ساختن
indite	ساختن
makes	ساختن
make	ساختن
pellet	حب ساختن
miscreate	بد ساختن
fabricated	ساختن
bridge	پل ساختن
carbonize	کک ساختن
bulid	ساختن
unifies	تک ساختن
unify	تک ساختن
unifying	تک ساختن
to make a shift	ساختن
produces	ساختن
to go in with	ساختن با
to get along	ساختن
generates	ساختن
generated	ساختن
generate	ساختن
confect	ساختن
idolize	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolises	بت ساختن
idolised	بت ساختن
remakes	از نو ساختن
to t. up	ساختن
fashion	مد ساختن
fashioned	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
fashions	مد ساختن
forborne	ساختن با
bridges	پل ساختن
bridged	پل ساختن
builds	ساختن
buildings	ساختن
produced	ساختن
produce	ساختن
remake	از نو ساختن
to make away	ساختن
upbuild	ساختن
build	ساختن
generating	ساختن
constructing	ساختن
constructed	ساختن
creating	ساختن
creates	ساختن
construct	ساختن
create	ساختن
idolizes	بت ساختن
idolizing	بت ساختن
idolized	بت ساختن
dree	ساختن با
humidifies	مرطوب ساختن
to run rup	باشتاب ساختن
trammel	محدود ساختن
humidify	مرطوب ساختن
to settle a persons hash	کارکسیرا ساختن
to rend laths	توفال ساختن
to carry forward	منقول ساختن
to bind	متعهد ساختن
discourage	بی جرات ساختن
to put to a pause	متوقف ساختن
to make known	اشکار ساختن
internalization	درونی ساختن
substantiating	مستند ساختن
to let off	روان ساختن
substantiates	مستند ساختن
rescind	باطل ساختن
symmetrize	متقارن ساختن
minimize	کمینه ساختن
tp put to rout	منهزم ساختن
rescinding	باطل ساختن
rescinds	باطل ساختن
relieve	بر جسته ساختن
relieves	بر جسته ساختن
relieving	بر جسته ساختن
assimilating	شبیه ساختن
sepulcher	قبر ساختن
to carry over	منقول ساختن
retrench	از نو خندق ساختن
minimizing	کمینه ساختن
minimizes	کمینه ساختن
minimized	کمینه ساختن
rule out	ممنوع ساختن
discourages	بی جرات ساختن
seat	جایگزین ساختن
humidified	مرطوب ساختن
to lay open	اشکار ساختن
ensuring	مطمئن ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
snarl	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن
snarling	خشمگین ساختن
disturbs	مضطرب ساختن
snarls	خشمگین ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
disable	ناتوان ساختن
disables	ناتوان ساختن
ensure	مطمئن ساختن
minimising	کمینه ساختن
ensured	مطمئن ساختن
ensures	مطمئن ساختن
insures	مطمئن ساختن
insuring	مطمئن ساختن
minimised	کمینه ساختن
disabling	ناتوان ساختن
denude	عاری ساختن
denuded	عاری ساختن
discovering	مکشوف ساختن

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com