Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (9 milliseconds)
English
Persian
bite the bullet
<idiom>
فائق آمدن بر مشکلات
Other Matches
come on strong
<idiom>
فائق آمدن
run over
<idiom>
فائق آمدن برچیزی
get over something
<idiom>
فائق آمدن برمشکلات
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
waltz off with
<idiom>
فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
tide (someone) over
<idiom>
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
We have problems of our own.
ما مشکلات خودمان را داریم.
[وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
get off
<idiom>
پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
The climate of Europe desnt suit me.
حال آمدن ( بهوش آمدن )
prevailing
فائق
surpassing
فائق
paramount
فائق
hurdles
فائق امدن بر
trancscendent
افضل فائق
to get over
فائق امدن بر
surmountable
فائق شدنی
surmounting
فائق امدن
surmounts
فائق امدن
insuperable
فائق نیامدنی
surmounted
فائق امدن
surmount
فائق امدن
gets
فائق امدن
getting
فائق امدن
overpass
فائق امدن بر
overpasses
فائق امدن بر
prevalent
فائق مرسوم
get
فائق امدن
hurdle
فائق امدن بر
win through
برمشکلات فائق امدن
overtop
فائق امدن بر بلندتربودن
superable
تفوق یافتنی فائق شدنی
insurmountable
فائق نیامدنی غیر قابل عبور
growing pains
مشکلات
difficulties
مشکلات
economic problems
مشکلات اقتصادی
battle problems
مشکلات رزمی
problem checklist
فهرست مشکلات
take it
<idiom>
تحمل مشکلات
on one's feet
<idiom>
رهایی ازبیماری یا مشکلات
work in
مشکلات را از میان برداشتن
There is a mountain of difficulties .
کوهی از مشکلات وجود دارد
last straw
<idiom>
[آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
structures
تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
structure
تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
pull off
باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
streetwise
ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
structuring
تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
to face a serious problem for the country
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
calculators
ماشین الکترونیکی که پاسخ مشکلات عددی را میدهد
to raise big problems for the country
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
calculator
ماشین الکترونیکی که پاسخ مشکلات عددی را میدهد
to raise big problems for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
through thick and thin
<idiom>
دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
alpha beta technique
روشی در هوش مصنوعی برای حل بازی ها و مشکلات استراتژیک
He is seriously claiming
[trying to tell us]
that the problems are all the fault of the media.
او
[مرد]
به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
problems
زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problem
زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
orientated
زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان ساده برخی مشکلات را میدهد
agony aunt
شخصیکهدر ستونیاز روزنامه مطلبمینویسد کهدر آن پاسخ مشکلات و نامههای خوانندگان طرح میشود
flutter
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
fluttered
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
fluttering
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
flutters
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
Biomimicry
تقلید از الگوهای طبیعی برای حل مشکلات بشر، مانند گرفتن ایده هواپیما از پرندگان و غیره.
users
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
user
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
semaphore
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
To be overpowered.
از پا در آمدن
lapse
به سر آمدن
To stretch . to be elastic .
کش آمدن
troubleshooter
شخصی که مشکلات سخت افزاری و نرم افزاری را رفع میکند
troubleshooters
شخصی که مشکلات سخت افزاری و نرم افزاری را رفع میکند
algorithm
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
to be valid
به شمار آمدن
to go wrong
بد از آب در آمدن
[داستانی]
to turn out badly
بد از آب در آمدن
[داستانی]
to get back on one's feet
به حال آمدن
to shoot one's mouth off
<idiom>
لاف آمدن
show-off
<idiom>
قپی آمدن
to come to a boil
به جوش آمدن
up
<adv.>
به بالا
[آمدن]
to water
[of eyes]
اشک آمدن
To come into existence .
بوجود آمدن
to proceed
پیش آمدن
To be on (come to )the booil.
جوش آمدن
To back down .
کوتاه آمدن
To overpower. To overcome . To vanquish. To win.
غالب آمدن
To stop being intransigent.
از خر شیطان پایین آمدن
To lodge a complaint .
درمقام شکایت بر آمدن
To get the better of someone . To defeat someone .
بر کسی غالب آمدن
call for someone
<idiom>
آمدن وبردن کسی
To stop being adamant (unyielding).
از خر شیطان پائین آمدن
to come round
[around]
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
to unfold
از آب در آمدن
[اصطلاح مجازی]
To be punctual . To be on time .
سر وقت آمدن ( بودن )
to come dressed in your wedding finery
با لباس عروسی آمدن
to come to oneself
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
to come to
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
to become conscious
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
to rain cats and dogs
سنگ ازآسمان آمدن
to approach something
نزدیک آمدن به چیزی
to near something
نزدیک آمدن به چیزی
born with a silver spoon in one's mouth
<idiom>
باثروت به دنیا آمدن
stop out
دیر به خانه آمدن
[شب]
With the onset of summer.
.با آمدن (فرارسیدن )تابستان
resurfaces
دوباره به سطح آمدن
resurfaced
دوباره به سطح آمدن
resurface
دوباره به سطح آمدن
precede
پیش از چیزی آمدن
precedes
پیش از چیزی آمدن
belly flops
با شکم فرود آمدن
to look well
تندرست به نظر آمدن
belly flop
با شکم فرود آمدن
to approach somebody
[something]
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to go towards
[British E]
/ toward
[American E]
somebody
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to go up to somebody
[something]
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to dislike somebody
[something]
بدش آمدن از کسی
[چیزی]
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
To come out of oness shell.
از جلد ( لاک ) خود در آمدن
To be born with a silver spoon in ones mouth .
درناز ونعمت بدنیا آمدن
to come straight to the point
<idiom>
مستقیما
[رک ]
به نکته اصلی آمدن
dime a dozen
<idiom>
آسان بدست آمدن ،عادی
To switch on the old charm. To act coquettishly . To be coy
قر و غمزه آمدن
[دلربائی کردن]
to hatch out
[egg]
بیرون آمدن جوجه
[از تخم]
to be into somebody
[something]
<idiom>
از کسی
[چیزی]
خوششان آمدن
to come around
[American E]
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to come round
[British E]
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to recover consciousness
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to regain consciousness
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
scrambler
وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
scramblers
وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
Out of frying pan into the fire.
<proverb>
از ماهیتابه در آمدن وبه آتش در افتادن .
To make eyes.
چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
To have design on someone . To malign someone .
برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
To climb down.
پایین آمدن ( از کوه ،نردبان وغیره )
to look at
نگاه کردن به
[نگریستن به]
[به نظر آمدن]
To dismount from a horse(bicycle).
از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
de minimis exception
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
His coming here was quite accidental.
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
to look like a million dollars
[bucks]
[American E]
<idiom>
واقعا محشر به نظر آمدن
[اصطلاح روزمره]
to look
[feel]
like a million dollars
بسیار زیبا
[به نظر آمدن]
بودن
[اصطلاح روزمره]
To alight from a bus(tarin,car).
پایین آمدن (پیاده شدن از اتوبوس .قطار و اتو مبیل )
warp tension
کشش نخ های تار
[میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
warp patterning
طراحی با تار
[گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.]
over dyeing
[رنگرزی الیاف رنگ شده با دو رنگ متفاوت جهت به دست آمدن رنگ سوم. بطور مثال رنگرزی الیاف آبی با رنگینه زرد جهت سبز شدن الیاف.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com