Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
joggle
فاق و زبانه ساختن
joggled
فاق و زبانه ساختن
joggles
فاق و زبانه ساختن
joggling
فاق و زبانه ساختن
Other Matches
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
tenon
زبانه
two tongued
زبانه
bolt
زبانه
jetties
زبانه
finger
زبانه
fingers
زبانه
jetty
زبانه
tongues
زبانه
prongs
زبانه
boldest
زبانه
spits
زبانه
bolts
زبانه
bold
زبانه
bolting
زبانه
bolted
زبانه
door stop
زبانه در
dog clutch
زبانه
spit
زبانه
prong
زبانه
bolder
زبانه
key
زبانه
monolingual
یک زبانه
double-margin door
دو در با یک زبانه
languet
زبانه
reed of a pipe
زبانه نی
bead
زبانه
battens
زبانه
batten
زبانه
tang
زبانه
beads
زبانه
slit and tongue
کام و زبانه
mortise and tenon
کام و زبانه
key pattern
زبانه یونانی
flare
زبانه کشیده
mortise
مادگی زبانه
mortice
مادگی زبانه
tongue and groove
زبانه و فاق
corner-bead
زبانه ی نبش
cog
زبانه تیر
broach
زبانه مته
flares
زبانه کشیده
tongue and groove
فاق و زبانه
flame
زبانه اتش
flames
زبانه اتش
tangy
زبانه دار
lick
زبانه کشیدن
solar prominences
زبانه خورشیدی
gland
زبانه زائده
pentaglot
پنج زبانه
groove and tongue
کام و زبانه
heptaglot
هفت زبانه
key bolt
زبانه کلید
key bit
زبانه کلید
licks
زبانه کشیدن
licked
زبانه کشیدن
glands
زبانه زائده
tangier
زبانه دار
bolt
زبانه قفل
tangiest
زبانه دار
bolted
زبانه قفل
tragus
زبانه گوش
bolting
زبانه قفل
groove and tongue
فاق و زبانه
two bolt lock
قفل دو زبانه
clapper
زبانه زنگ
clappers
زبانه زنگ
bolts
زبانه قفل
mortice
کام جای زبانه
two tongued
زبانه یامیله شاهین
joint, tongue and groove
اتصال کام و زبانه
tongue and groove joint
اتصال کام و زبانه
he was inflamed with anger
اتش خشمش زبانه زد
tang
زبانه دار کردن
calked joint
اتصال فاق و زبانه
inflamable
زبانه کش اتش مزاج
tenon
زبانه دار کردن
polyglot edition
ویرایش چند زبانه
tenon and mortise joint
اتصال کام و زبانه
tongues
زبانه فنری کوچک
mortise
کام جای زبانه
straight halving
کام و زبانه کردن
tenon
با زبانه جفت کردن
rabbet
اتصال فاق و زبانه
flames
شعله زدن زبانه کشیدن
flame
شعله زدن زبانه کشیدن
languet
[تزئینات زبانه ای شکل]
[معماری]
tenoner and gainer
دستگاه برش فاق و زبانه
low
مشتعل شدن زبانه کشیدن
tongues
گفتن دارای زبانه کردن
flaps
برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
flapped
برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
flap
برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
rabbet
[for window or door]
اتصال کام و زبانه لبه
[ پنجره یا در]
ligulate
زبانه دار دارای گلبرگهای تسمهای
flare
روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
filler
گووه پرکننده برای اتصال کام و زبانه
fillers
گووه پرکننده برای اتصال کام و زبانه
flares
روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
spline
لبه کام وزبانه زبانه دار کردن
to torch something
چیزی را آتش زدن
[سوزاندن]
[زبانه کشیدن ]
trippet
زبانه یا برجستگی چرخ که درفواصل معین بچرخ دیگرمیخورد
rabbet
جفت کردن نر ومادگی یاکام و زبانه لبه تخته و امثال ان
lewis
یکجور اسباب سنگ بلند کنی که زبانه دم فاختهای دارد
calf's tongue
[برجسته کاری های دکوری قرون وسطی با زبانه هایی شبیه تیرهای موازی]
tusk tenon
زبانه یا گیرهای که دارای زبانههای کوچکتری باشدبطوری که رویهم بشکل پله یاتضاریس پلهای درایند
dovetailing
کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
dovetails
کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
dovetail
کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
lazy tongs
چنگ کهای زبانه دار یا قلاب دار که بزرگ وکوچک میشودوبرای اویختن لباس وغیره بکارمیرود
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
put-up
ساختن
upgrading
ساختن
upgrade
ساختن
builds
ساختن
build
ساختن
unify
تک ساختن
upgraded
ساختن
upgrades
ساختن
pills
حب ساختن
carbonize
کک ساختن
inventing
ساختن
pellet
حب ساختن
put up
ساختن
invents
ساختن
invent
ساختن
invented
ساختن
create
ساختن
mint
ساختن
pill
حب ساختن
dree
ساختن با
remakes
از نو ساختن
fabricating
ساختن
fabricates
ساختن
fabricated
ساختن
fabricate
ساختن
forborne
ساختن با
bridges
پل ساختن
indite
ساختن
bridged
پل ساختن
bridge
پل ساختن
set up
ساختن
remake
از نو ساختن
minted
ساختن
minting
ساختن
mints
ساختن
produces
ساختن
makes
ساختن
produced
ساختن
make
ساختن
produce
ساختن
upbuild
ساختن
generating
ساختن
compose
ساختن
constructing
ساختن
constructs
ساختن
idolize
بت ساختن
unifying
تک ساختن
to t. up
ساختن
idolises
بت ساختن
constructed
ساختن
generates
ساختن
idolising
بت ساختن
generated
ساختن
composes
ساختن
to get along
ساختن
generate
ساختن
to make a shift
ساختن
to make away
ساختن
to go in with
ساختن با
fashioning
مد ساختن
construct
ساختن
fashions
مد ساختن
unifies
تک ساختن
idolized
بت ساختن
manufacture
ساختن
manufactured
ساختن
manufactures
ساختن
buildings
ساختن
fashion
مد ساختن
fabrication
ساختن
creates
ساختن
idolised
بت ساختن
idolizes
بت ساختن
bulid
ساختن
idolizing
بت ساختن
miscreate
بد ساختن
creating
ساختن
confect
ساختن
fashioned
مد ساختن
potentiate
نیرومند ساختن
denigration
سیاه ساختن
denudes
عاری ساختن
disable
ناتوان ساختن
denuding
عاری ساختن
let out
اشکار ساختن
disabling
ناتوان ساختن
mutualize
دوسره ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com