Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 168 (8 milliseconds)
English	Persian
paraplegic	فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
paraplegics	فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
Other Matches
knock kneed	فالج
paraplegic	فالج درنیمتنه
paraplegics	فالج درنیمتنه
insufflation	داخل کردن گازیا بخاردر گودالی ازتن
flag	ازپا افتادن
consumed	ازپا درامدن
to break down	ازپا انداختن
consume	ازپا درامدن
flags	ازپا افتادن
consumes	ازپا درامدن
haemospasia	کشیدن خون بقسمتی ازتن چون درهنگام خون گرفتن
skimpy	ناقص
roughcast	ناقص
manque	ناقص
inadequate	ناقص
incomplete	ناقص
half-baked	ناقص
incomplete flower	گل ناقص
inconsummate	ناقص
imperfective	ناقص
mutilating	ناقص
in defect	ناقص
mutilates	ناقص
imcomplete	ناقص
mutilate	ناقص
defective	ناقص
meagre	ناقص
malformed	ناقص
shortest	ناقص
stickit	ناقص
rudimentary	ناقص
mutilated	ناقص
unperfect	ناقص
deficient	ناقص
imperfect	ناقص
rudimental	ناقص
violators	ناقص
incorrect	ناقص
violator	ناقص
shorter	ناقص
faulty	ناقص
short	ناقص
imcomplete ditch	گود ناقص
imperfect competition	رقابت ناقص
demonish	ناقص کردن
frustum	مخروط ناقص
imperfect market	بازار ناقص
half baked	ناپخته ناقص
erectio deficiens	نعوظ ناقص
faulty design	طرح ناقص
half truth	حقیقت ناقص
faulty switching	سوئیچینگ ناقص
hemiplegia	فلج ناقص
frustum	هرم ناقص
framentary	شکسته ناقص
in my poor opinion	بعقیده ناقص من
paraparesis	فلج ناقص پا
paresis	فلج ناقص
to put in rime	قافیه ناقص
tracheid	اوند ناقص
truncated distribution	توزیع ناقص
truncation	ناقص سازی
nubbin	میوه ناقص
mutilator	ناقص کننده
mooncalf	ناقص الخلقه
in my poor opinion	بعقل ناقص من
incapacious	بی گنجایش ناقص
incomplete breakdown	شکست ناقص
incomplete induction	استقراء ناقص
wanting in reason	ازعقل ناقص
miscreation	خلقت ناقص
missed approach	فرود ناقص
moon calf	خلقت ناقص
flawed	معیوب ناقص
blastie	ناقص الخلقه
lacks	ناقص بودن
misfiring	احتراق ناقص
lacked	ناقص بودن
lack	ناقص بودن
apoplexy	سکتهء ناقص
ill-	بطور ناقص
ills	بطور ناقص
ill	بطور ناقص
half	بطور ناقص
paralysis	سکته ناقص
defectively	بطور ناقص
deficiently	بطور ناقص
imperfectly	بطور ناقص
misshapen	ناقص الخلقه
deformed	ناقص شده
half	شریک ناقص
annular eclipse	خسوف ناقص
parachromopsia	رنگ کوری ناقص
overshoot	فرود ناقص هواپیما
incomplete pictures test	ازمون تصویرهای ناقص
mutilate	ناقص یا فلج کردن
parachromatopsia	رنگ کوری ناقص
oafs	بچه ناقص الخلقه
unemployment equilibrium	تعادل در اشتغال ناقص
low order	انفجار کند یا ناقص
overshoots	فرود ناقص هواپیما
market imperfection	ناقص بودن بازار
meagrely	بطور لاغر یا ناقص
oaf	بچه ناقص الخلقه
miscreate	ناقص الخلقه ساختن
partial color blindness	رنگ کوری ناقص
mutilates	ناقص یا فلج کردن
sketchiest	از روی عجله ناقص
stepped thread	پیچ ناقص کولاس
sketchy	از روی عجله ناقص
fragmentarily	بطور شکسته یا ناقص
fragmental	ریز شده ناقص
stepped thread	کولاس پیچی ناقص
evils of imperfect competition	مضار رقابت ناقص
fragmentary	ریز شده ناقص
sketchily	از روی عجله ناقص
garble	تحریف یا ناقص کردن
to do by halves	ناقص انجام دادن
heterometabolic	دارای دگردیسی ناقص
sketchier	از روی عجله ناقص
heterometabolous	دارای دگردیسی ناقص
rough cast	اجمالادرست شده ناقص
overshooting	فرود ناقص هواپیما
mutilating	ناقص یا فلج کردن
to break aset	خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
paretic	دچار فلج ناقص یا عضلانی
orthopaedy	فن درست کردن انامهای ناقص
rough coating	اجمالا درست شده ناقص
truncates	شاخه زدن ناقص کردن
We don't do things by halves.	کاری را ناقص انجام ندادن
truncated	شاخه زدن ناقص کردن
imperfect oligopoly	انحصار چند جانبه ناقص
We don't do things by half-measures.	کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway.	کاری را ناقص انجام ندادن
truncate	شاخه زدن ناقص کردن
verticillium	قارچ ناقص افت گیاهی
We don't do half-ass job [American E] [derogatory]	کاری را ناقص انجام ندادن
catalexis	وتد ناقص دراخر شعر
truncating	شاخه زدن ناقص کردن
huddled	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
The comparison is misleading [flawed] .	مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
huddling	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
teratology	مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
hermit crab	خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
hermit crabs	خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
malnutrition	تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
orthopaedic	مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
osteoclasis	استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
bobtail	اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
frictional unemployment	بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb>	کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
frictional unemployment	اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
collapse slump	از هم پاشیدگی بتن را درازمایش افت بتن بوسیله مخروط ناقص گویند
mayhem	چلاق کردن ناقص العضو کردن
eyespot	چشم ابتدایی چشم رشدنکرده و ناقص
normal slump	درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
mutilates	ناقص کردن فلج کردن
marred	ناقص کردن بی اندام کردن
mutilate	ناقص کردن فلج کردن
marring	ناقص کردن بی اندام کردن
mar	ناقص کردن بی اندام کردن
mutilating	ناقص کردن فلج کردن
mis run casting	ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com