Dictiornary-Farsi | فاهر منظر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
face	فاهر منظر
faces	فاهر منظر


Search result with all words

phantom	منظر فاهر فریبنده
phantoms	منظر فاهر فریبنده
Other Matches

images	منظر
aspects	منظر
wraiths	منظر
phased	منظر
aspect	منظر
appearance	منظر
image	منظر
facet	منظر
facets	منظر
apparition	منظر
appearances	منظر
wraith	منظر
apparitions	منظر
visage	منظر
visages	منظر
phase	منظر
phases	منظر
perspective	منظر
perspectives	منظر
gashing	لاف بد منظر
parallax	اختلاف منظر
gashes	لاف بد منظر
gashed	لاف بد منظر
comely	خوش منظر
comeliest	خوش منظر
comelier	خوش منظر
sightliness	خوش منظر
spiffy	خوش منظر
good-looking	خوش منظر
hue	هیئت منظر
hues	هیئت منظر
parallax distortion	اختلاف منظر
parallaxe	اختلاف منظر
scenic	خوش منظر
physical appearance	منظر بدنی
handsome <adj.>	خوش منظر
frightfulness	کراهت منظر
spectrum	منظر شبح
gash	لاف بد منظر
good looking	خوش منظر
parallax-free <adj.>	بدون اختلاف منظر
leering	رنگ قیافه منظر
leered	رنگ قیافه منظر
well lookirg	زیبا خوش منظر
parallax	اختلاف منظر انطباق
leer	رنگ قیافه منظر
leers	رنگ قیافه منظر
seemly	خوش منظر بطور دلپذیر
We took the scenic route from Oslo to Bergen.	ما در مسیر خوش منظر اسلو به برگن راندیم.
mien	فاهر
squalid	بد فاهر
appearances	فاهر
apparent	فاهر
guise	فاهر
superficial	فاهر
exteriority	فاهر
surfaces	فاهر
rind	فاهر
on the surface	در فاهر
ostensible	فاهر
rinds	فاهر
superficies	فاهر
surface	فاهر
guises	فاهر
guize	فاهر
surfaced	فاهر
manifested	فاهر
manifesting	فاهر
external	فاهر
manifests	فاهر
the outward state	فاهر
sensations	فاهر
sensation	فاهر
externally	فاهر
groomed	فاهر
externals	فاهر
semblable	فاهر
outsides	فاهر
face	فاهر
faces	فاهر
appearance	فاهر
outside	فاهر
manifest	فاهر
surfaced	رویه فاهر
seem	فاهر شدن
turn-ups	فاهر شدن
turn up	فاهر شدن
in outward show	بصورت فاهر
affecter	فاهر ساز
surface	رویه فاهر
surfaces	رویه فاهر
settings	وضع فاهر
aspects	صورت فاهر
setting	وضع فاهر
seemed	فاهر شدن
seems	فاهر شدن
hermaphrodites	خنثی فاهر
hermaphrodite	خنثی فاهر
aspect	صورت فاهر
formalist	فاهر پرست
looks	فاهر شدن
looked	فاهر شدن
look	فاهر شدن
habits	مشرب فاهر
gloss	جلوه فاهر
springs	فاهر شدن
spring	فاهر شدن
turned out	فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
appearance	فاهر نمایش
simulations	فاهر سازی
simulation	فاهر سازی
the out ward eye	چشم فاهر
the outward man	انسان فاهر
garb	کسوت فاهر
hues	تصویر فاهر
hue	تصویر فاهر
personal appearance	وضع فاهر
appearances	فاهر نمایش
habit	مشرب فاهر
pro forma	از لحاظ فاهر
semblance	صورت فاهر
nominally	بصورت فاهر
outwardly	برحسب فاهر
exposed	فاهر شده
similitude	بیرون فاهر
merged	دشمن فاهر شد
outside appearance	صورت فاهر
trumpery	خوش فاهر
outsight	فاهر بینی
to out ward seeming	برحسب فاهر
outward show	نمایش فاهر
to make ones a	فاهر شدن
outward show	صورت فاهر
resurface	دوباره فاهر شدن
pro forma	برای صورت فاهر
resurfaced	دوباره فاهر شدن
verisimilar	دارای فاهر حقیقی
pro forma	منباب فاهر فاهری
of the surface	در صورت فاهر از بیرون
resurfaces	دوباره فاهر شدن
prima facie evidence	مدرک به فاهر قاطع
for a sake	برای حفظ فاهر
outward things	جهان برونی یا فاهر
affectedly	از روی فاهر سازی
seeming	فاهر نما زیبایی
the outer man	وضع فاهر شخص
to keep up appearances	حفظ فاهر کردن
show up <idiom>	فاهر شدن ،رسیدن
judge by appearances	حکم به فاهر کردن
phantasm	فاهر فریبنده سایه
out-	رفتن فاهر شدن
outed	رفتن فاهر شدن
develops	فاهر کردن عکس
exposures	فاهر شدن عکس
out	رفتن فاهر شدن
on the surface	درصورت فاهر از بیرون
exposure	فاهر شدن عکس
develop	فاهر کردن عکس
acronichal	فاهر شونده در غروب افولی
acronical	فاهر شونده در غروب افولی
look	فاهر بنظرامدن مراقب بودن
to evolve a fact	چگونگی امری را فاهر کردن
looked	فاهر بنظرامدن مراقب بودن
deponont	در فاهر مجهول و در باطن معلوم
opportunity target	هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
looks	فاهر بنظرامدن مراقب بودن
reasonable and probable cause	علت معقول و به فاهر درست
hued	دارای فاهر ونمای مخصوص
sterling	فاهر وباطن یکی واقعی
specious	دارای فاهر زیبا وفریبنده
scarious	دارای فاهر خشک وپلاسیده
rounding	ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
turn up <idiom>	به طور ناگهانی فاهر شدن
stuffed shirt	ادم خوش فاهر وتوخالی
paradoxical	در فاهر مهمل و درواقع درست
notations	که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
notation	که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
projects	فاهر کردن نشان دادن
aspect	روش فاهر سازی چیزی
aspects	روش فاهر سازی چیزی
projected	فاهر کردن نشان دادن
cycle	:بصورت دورانی فاهر شدن
cycle	بصورت متناوب فاهر شدن
cycled	:بصورت دورانی فاهر شدن
cycled	بصورت متناوب فاهر شدن
cycles	:بصورت دورانی فاهر شدن
project	فاهر کردن نشان دادن
cycles	بصورت متناوب فاهر شدن
stuffed shirts	ادم خوش فاهر وتوخالی
i did it for show	برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
developer	فاهر کننده عکس توسعه دهنده
successive	آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
pop up <idiom>	غیر منتظره یا ناگهانی فاهر شدن
developers	فاهر کننده عکس توسعه دهنده
whited	ادم بد باطن و خوش فاهر چیز گرانبها
paged	نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
page	نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
outwardness	کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
pages	نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
disposure	درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن