Dictiornary-Farsi | فرار از خطر یا مشکل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
turn tail <idiom>	فرار از خطر یا مشکل


Other Matches

ScanDisk	که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom>	مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
lam	فرار کردن گریختن فرار
lamming	فرار کردن گریختن فرار
lams	فرار کردن گریختن فرار
desert	کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting	کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts	کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
The real problem is not whether machines think but whether men do.	مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
scarc ely	مشکل
jigsaw	مشکل
jigsaws	مشکل
uphill	مشکل
difficult	مشکل
quandaries	مشکل
quandary	مشکل
problem	مشکل
problems	مشکل
deep water <idiom>	مشکل سخت
miminy piminy	مشکل پسند
open sesame	مشکل گشا
picksome	مشکل پسند
ill-	مشکل سخت
problem identification	بازشناسی مشکل
ills	مشکل سخت
bisexual	خنثی مشکل
floorer	سوال مشکل
finically	مشکل پسندانه
finicality	مشکل پسندی
solutions	پاسخ یک مشکل
hardly	مشکل بزحمت
solution	پاسخ یک مشکل
bisexuals	خنثی مشکل
fastidious	مشکل پسند
exquisite taste	مشکل پسندی
f.in taste	مشکل پسند
ill	مشکل سخت
fastidiousness	مشکل پسندی
feeding problem	مشکل تغذیه
fun and games <idiom>	وفیفه مشکل
have a time <idiom>	به مشکل بر خوردن
fault description	توضیح مشکل
free from error <adj.>	بدون مشکل
flawless <adj.>	بدون مشکل
knot	مشکل عقده
knots	مشکل عقده
sound <adj.>	بدون مشکل
impeccable <adj.>	بدون مشکل
faultless <adj.>	بدون مشکل
What's the problem?	مشکل کجاست؟
error description	توضیح مشکل
description of error	توضیح مشکل
defect description	توضیح مشکل
hard	مشکل شدید
harder	مشکل شدید
hardest	مشکل شدید
up the creek <idiom>	به مشکل برخودن
hard to please	مشکل پسند
in a jam <idiom>	مشکل داشتن
immaculate <adj.>	بدون مشکل
in a bind <idiom>	به مشکل افتادن
off the hook <idiom>	دورشدن از مشکل
kick up a fuss <idiom>	به مشکل بر خوردن
head above water <idiom>	آشکاری مشکل
solving	یافتن پاسخ یک مشکل
unhandy	مشکل بدست امده
resource person	فرد مشکل گشا
Gordian knots	مشکل معما مانند
can of worms <idiom>	مشکل پیچیده وسردرگم
to resolve a doubt	حل مشکل یاشبهه کردن
Gordian knot	مشکل معما مانند
problem child	کودک مشکل افرین
problem behavior	رفتار مشکل افرین
end	در انتها یا پس از چندین مشکل
catastrophic error	خطا یا مشکل در کل سیستم
no picnic <idiom>	ناخوش آیند ،مشکل
in the doghouse <idiom>	مشکل پیدا کردن با
in a world of one's own <idiom>	مشکل عمیق داشتن
calculation	پاسخ به یک مشکل در ریاضی
through the mill <idiom>	تجربه شرایط مشکل
ends	در انتها یا پس از چندین مشکل
ended	در انتها یا پس از چندین مشکل
mooney problem checklist	مشکل سنج مونی
mystification	مشکل وپیچیده سازی
to put the a. in the helve	مشکل یامعمائی را حل کردن
solves	یافتن پاسخ یک مشکل
solved	یافتن پاسخ یک مشکل
solve	یافتن پاسخ یک مشکل
raise eyebrows <idiom>	ایجاد مشکل و زحمت
bridge escape	فرار از پل
loup	فرار
leg bail	فرار
escapes	فرار
breakaway	فرار
escaped	فرار
evasive	فرار
subtile	فرار
to take flight	فرار
volatile	فرار
transgressor	فرار و
scape	فرار
mercurial	فرار
escape	فرار
escaping	فرار
escapement	فرار
defection	فرار
drives	فرار گل زن
drive	فرار گل زن
matters	مشکل یا مساله قابل بحث
difficult terrain	زمین مشکل برای عبور
harden	مشکل کردن سخت شدن
hardens	مشکل کردن سخت شدن
clear up <idiom>	حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
Problem - solving .	گره گشایی ( رفع مشکل )
matter	مشکل یا مساله قابل بحث
mattered	مشکل یا مساله قابل بحث
mattering	مشکل یا مساله قابل بحث
last straw <idiom>	[آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
policy dilemma	تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
simple	آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
i can add rapidly	مشکل مارا زیاد کرد
simpler	آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simplest	آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
finicking	جلوه فروش مشکل پسند
iteration	تکرار یک برنامه برای حل مشکل
intricate design	نقش پیچیده، درهم و مشکل
it is particularly difficult	بیک طرزمخصوصی مشکل است
escape hatch	دریچه فرار
scape	فرار کردن
scape	وسیله فرار
escapable	فرار کردنی
hot money	پول فرار
centrifugal	فرار از مرکز
capital flight	فرار سرمایه
luft	خانه فرار
fugitively	بطور فرار
brain drain	فرار مغزها
get away	فرار برو
escapism	فلسفه فرار
escape mechanism	وسیله فرار
nonvolatile	غیر فرار
fugitiveness	تمایل به فرار
escape velocity	سرعت فرار
flight of capital	فرار سرمایه
getaways	گریز فرار
escape trunk	دهلیز فرار
postern	راه فرار
loup	فرار کردن
scudding	فرار از باد
to elope	فرار کردن
to run away	فرار کردن
to run off	فرار کردن
getaway	گریز فرار
volatility product	فراورده فرار
volatile storage	حافظه فرار
volatile storage	انباره فرار
volatile memory	حافظه فرار
volatile file	پرونده فرار
volatile file	فایل فرار
volatile compound	ترکیب فرار
trailing edge	لبه فرار
to run away	فرار کردن
skip of the mat	فرار از تشک
skedaddle	فرار کردن
volatility product	محصول فرار
bolt-hole	راه فرار
jailbreak	فرار از زندان
jailbreaks	فرار از زندان
tax evasion	فرار از مالیات
get away <idiom>	فرار کردن
I made good my escape .	موفق به فرار شد
escapologists	اهل فرار
escapologist	اهل فرار
bolt-holes	راه فرار
scape of molecules	فرار ملکول ها
guy	فرار گریز
escaped	فرار کردن
escaped	فرار از خاک
escaped	گریز فرار
escapes	فرار کردن
escapes	فرار از خاک
scarpering	فرار کردن
escaping	فرار کردن
scarpers	فرار کردن
escape	گریز فرار
guys	فرار گریز
absconds	فرار کردن
flyaway	فرار فراری
fugitives	ناپایدار فرار
fugitive	ناپایدار فرار
absconding	فرار کردن
absconded	فرار کردن
abscond	فرار کردن
escape	فرار کردن
escape	فرار از خاک
escaping	فرار از خاک
escaping	گریز فرار
fled	فرار کرده
fleeing	فرار کردن
desertion	فرار از خدمت