Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
centrifugal
فرار از مرکز
Other Matches
lamming
فرار کردن گریختن فرار
lam
فرار کردن گریختن فرار
lams
فرار کردن گریختن فرار
medical assemblage
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
deserts
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
desert
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
escape
فرار
loup
فرار
mercurial
فرار
escaping
فرار
breakaway
فرار
evasive
فرار
volatile
فرار
leg bail
فرار
transgressor
فرار و
scape
فرار
escapement
فرار
defection
فرار
subtile
فرار
escapes
فرار
drive
فرار گل زن
bridge escape
فرار از پل
escaped
فرار
to take flight
فرار
drives
فرار گل زن
get away
<idiom>
فرار کردن
I made good my escape .
موفق به فرار شد
scarpers
فرار کردن
escape velocity
سرعت فرار
trailing edge
لبه فرار
fugitives
ناپایدار فرار
scarpering
فرار کردن
escape trunk
دهلیز فرار
scarper
فرار کردن
scarpered
فرار کردن
flight of capital
فرار سرمایه
flees
فرار کردن
fugitive
ناپایدار فرار
desertion
فرار بیوفایی
volatile compound
ترکیب فرار
to run away
فرار کردن
nonvolatile
غیر فرار
skip of the mat
فرار از تشک
flee
فرار کردن
fleeing
فرار کردن
skedaddle
فرار کردن
postern
راه فرار
scape of molecules
فرار ملکول ها
scape
فرار کردن
scape
وسیله فرار
volatile file
فایل فرار
volatile file
پرونده فرار
volatile memory
حافظه فرار
desertion
فرار از خدمت
fugitively
بطور فرار
fugitiveness
تمایل به فرار
escapologist
اهل فرار
get away
فرار برو
hot money
پول فرار
bolt-holes
راه فرار
bolt-hole
راه فرار
luft
خانه فرار
volatility product
محصول فرار
volatility product
فراورده فرار
volatile storage
حافظه فرار
volatile storage
انباره فرار
escapologists
اهل فرار
abscond
فرار کردن
escaped
فرار از خاک
escaped
فرار کردن
jailbreak
فرار از زندان
jailbreaks
فرار از زندان
escape
گریز فرار
escape
فرار از خاک
flyaway
فرار فراری
tax evasion
فرار از مالیات
escape
فرار کردن
escapes
فرار از خاک
escapes
گریز فرار
escaping
فرار کردن
scudding
فرار از باد
to elope
فرار کردن
to run away
فرار کردن
to run off
فرار کردن
brain drain
فرار مغزها
escapes
فرار کردن
escaped
گریز فرار
escapism
فلسفه فرار
escaping
فرار از خاک
guy
فرار گریز
getaways
گریز فرار
escapable
فرار کردنی
escape hatch
دریچه فرار
fled
فرار کرده
absconds
فرار کردن
absconding
فرار کردن
getaway
گریز فرار
absconded
فرار کردن
escape mechanism
وسیله فرار
guys
فرار گریز
capital flight
فرار سرمایه
escaping
گریز فرار
loup
فرار کردن
eloping
فرار کردن با معشوق
eloping
گریختن فرار کردن
breach of prison
جرم فرار از زندان
elopes
گریختن فرار کردن
elopes
فرار کردن با معشوق
eloped
گریختن فرار کردن
elope
گریختن فرار کردن
elope
فرار کردن با معشوق
flight square
خانه فرار شطرنج
nonvolatile storage
حافظه غیر فرار
fly
گریختن از فرار کردن از
eloped
فرار کردن با معشوق
skulking
از زیرمسئولیت فرار کردن
turn tail
<idiom>
فرار از خطر یا مشکل
To beak jail .
از زندان فرار کردن
He ran away from scool .
از مدرسه فرار کرد
skulked
از زیرمسئولیت فرار کردن
give out
<idiom>
اجازه فرار دادن
give someone the slip
<idiom>
از کسی فرار کردن
skulk
از زیرمسئولیت فرار کردن
skulks
از زیرمسئولیت فرار کردن
They escaped under cover of darkness.
درتاریکی شب فرار کردند
tax evasion
فرار از پرداخت مالیات
shoos
باکیش فرار دادن
shooing
باکیش فرار دادن
bleed
فرار کردن یک سیال
tax loopholes
روزنههای فرار مالیاتی
bleeds
فرار کردن یک سیال
shooed
باکیش فرار دادن
shoo
باکیش فرار دادن
blockage
راه فرار را بستن
blockages
راه فرار را بستن
volatile oils
روغنهای فرار یا بخارشدنی
kicks
فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
kicking
فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
kicked
فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
kick
فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
malingering
تعارض به منظور فرار ازخدمت
To turn tail . To show a clean pair of heels .
فرار را بر قرار ترجیح دادن
to overrun one's creditors
از دست بستانکاران فرار کردن
photonegative
فرار کننده ودوشونده از نور
To block the escape routes.
راههای فرار را مسدود کردن
skirl
بسرعت باد فرار کردن
transaction in order
معامله به قصد فرار از دین
preconcert
قبلا فرار ومدار گذاردن
make a run for it
<idiom>
برای نجات جان فرار کردن
zapp flap
شکل ابتدائی فلپهای لبه فرار
Tell me hpw you escaped.
برایم بگه چطور فرار کردی
Tell me how you escaped?
بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
escape
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaping
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escapes
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
bolted
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolting
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolts
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolt
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
escaped
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escapism
خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
I ran away lest I should be seen .
فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
boat people
پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
escapades
فرار و اختقا از ترس توقیف جفتک زنی
draft dodger
کسی که از خدمت زیر پرچم فرار میکند
fire escapes
پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
to escape with nothing more than/just a fright
از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
draft dodgers
کسی که از خدمت زیر پرچم فرار میکند
escapade
فرار و اختقا از ترس توقیف جفتک زنی
fire escape
پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
shunpike
جاده فرعی برای فرار ازپرداخت عوارض راه
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
static
حافظه غیر فرار که نیاز به تنظیم مجدد ندارد
choke ring
رینگ مانع فرار گاز در تفنگهای بدون عقب نشینی
evades
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
colder
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
evasion and scape
تاکتیک فرار از اسارت واجتناب از دستگیری مجدد به وسیله دشمن
evaded
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
coldest
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
evade
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
Emergeny exit .
پله های فرار ( درهای خروجی برای مواقع اضطراری )
colds
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
This is an elusive word .
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
core
1-حافظه مرکزی کامپیوتر. 2-روش ذخیره سازی غیر فرار در کامپیوترهای قدیمی
cores
1-حافظه مرکزی کامپیوتر. 2-روش ذخیره سازی غیر فرار در کامپیوترهای قدیمی
capacitor
وسیلهای با فرفیت خیلی بالا و کوچک که میتواند برای قط عات RAM فرار
escapism
هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
heart
مرکز
center line
خط مرکز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com