English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
English Persian
evade فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
Other Matches
evasions اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion and scape تاکتیک فرار از اسارت واجتناب از دستگیری مجدد به وسیله دشمن
evasive steering اجتناب از زیردریایی دشمن حرکت اجتناب امیز ناو
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
catches ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
disengagement جدا شدن ازدشمن عقب نشینی اختیاری قطع تماس با دشمن
escaping فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escapes فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escape فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaped فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
scape وسیله فرار
escape mechanism وسیله فرار
deserts کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
desert کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
espionage جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejecting عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
vor وسیله تعیین جهت ارسال امواج فرستنده دشمن
lam فرار کردن گریختن فرار
lams فرار کردن گریختن فرار
lamming فرار کردن گریختن فرار
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
radar locating تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
nabs دستگیر کردن
nabbing دستگیر کردن
apprehend دستگیر کردن
nabbed دستگیر کردن
nailed دستگیر کردن
nab دستگیر کردن
run-in دستگیر کردن
nail دستگیر کردن
apprehending دستگیر کردن
apprehended دستگیر کردن
nails دستگیر کردن
to take prisoner دستگیر کردن
arrested دستگیر کردن
arrests دستگیر کردن
run in دستگیر کردن
apprehends دستگیر کردن
run-ins دستگیر کردن
pinch دستگیر کردن
pinches دستگیر کردن
distrain دستگیر کردن
arrest دستگیر کردن
captive دستگیر کردن
take captive دستگیر کردن
captives دستگیر کردن
capturing دستگیر کردن دستگیری
to take somebody in custody کسی را دستگیر کردن
captures دستگیر کردن دستگیری
capture دستگیر کردن دستگیری
pick up <idiom> دستگیر کردن شخص
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
elude اجتناب کردن از
aviod اجتناب کردن از
eludes اجتناب کردن از
forbears اجتناب کردن از
steer clear اجتناب کردن
stay away from <idiom> اجتناب کردن
steer clear of someone <idiom> اجتناب کردن
eluded اجتناب کردن از
forbear اجتناب کردن از
to shuffle throuch shun اجتناب کردن از
passes اجتناب کردن
passed اجتناب کردن
eschewed اجتناب کردن
eschew اجتناب کردن
eluding اجتناب کردن از
eschewing اجتناب کردن
pass اجتناب کردن
eschews اجتناب کردن
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
to stay away from something اجتناب کردن از چیزی یا جایی
denials ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
denial ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
totake شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio countermeasures اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio deception گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
enemy alien طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
detain بازداشت کردن دستگیر کردن
detains بازداشت کردن دستگیر کردن
detaining بازداشت کردن دستگیر کردن
detained بازداشت کردن دستگیر کردن
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
avoiding احتراز کردن اجتناب کردن
avoided احتراز کردن اجتناب کردن
avoid احتراز کردن اجتناب کردن
shunning پرهیز کردن اجتناب کردن از
avoids احتراز کردن اجتناب کردن
shuns پرهیز کردن اجتناب کردن از
shunned پرهیز کردن اجتناب کردن از
shun پرهیز کردن اجتناب کردن از
chop کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chopped کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
skedaddle فرار کردن
fleeing فرار کردن
to run away فرار کردن
escapes فرار کردن
get away <idiom> فرار کردن
escaped فرار کردن
scarpers فرار کردن
scarpering فرار کردن
scarpered فرار کردن
scarper فرار کردن
escape فرار کردن
escaping فرار کردن
abscond فرار کردن
to elope فرار کردن
to run away فرار کردن
to run off فرار کردن
flee فرار کردن
flees فرار کردن
absconds فرار کردن
absconding فرار کردن
absconded فرار کردن
scape فرار کردن
loup فرار کردن
roll back به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
breaching رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
elope گریختن فرار کردن
eloped گریختن فرار کردن
To beak jail . از زندان فرار کردن
elopes گریختن فرار کردن
bleeds فرار کردن یک سیال
eloping فرار کردن با معشوق
bleed فرار کردن یک سیال
eloping گریختن فرار کردن
elope فرار کردن با معشوق
elopes فرار کردن با معشوق
skulking از زیرمسئولیت فرار کردن
skulks از زیرمسئولیت فرار کردن
skulked از زیرمسئولیت فرار کردن
skulk از زیرمسئولیت فرار کردن
eloped فرار کردن با معشوق
give someone the slip <idiom> از کسی فرار کردن
fly گریختن از فرار کردن از
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
skirl بسرعت باد فرار کردن
to overrun one's creditors از دست بستانکاران فرار کردن
To block the escape routes. راههای فرار را مسدود کردن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
gain ground خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
enemy دشمن کردن
antagonizes دشمن کردن
antagonised دشمن کردن
antagonises دشمن کردن
antagonising دشمن کردن
antagonize دشمن کردن
antagonized دشمن کردن
enemies دشمن کردن
antagonizing دشمن کردن
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
make a run for it <idiom> برای نجات جان فرار کردن
distract گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distracts گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
sensor وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
betraying تسلیم دشمن کردن
betrays تسلیم دشمن کردن
betray تسلیم دشمن کردن
to roll up the enemy line بخط دشمن کردن
to pierce the enemy's line دشمن رخنه کردن
harass ایذا کردن دشمن
harasses ناراحت کردن دشمن
harasses ایذا کردن دشمن
betrayed تسلیم دشمن کردن
harass ناراحت کردن دشمن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com