Dictiornary-Farsi | فراغت یافتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
to be through	فراغت یافتن


Other Matches

vacuity	فراغت
disembarrassment	فراغت
leisure	فراغت
cessation from work	فراغت ازکار
comprehensively	از روی فراغت
delivery	فراغت اززایمان
deliveries	فراغت اززایمان
off hours	ساعات فراغت
relief	فراغت ازادی
leisure time	اوقات فراغت
graduation	فراغت از تحصیل
elbowroom	محل فراغت
at one's leisure	هنگام فراغت
quantity of leisure	مقدار فراغت
opportunities	دست یافت فراغت
vacant hours	ساعات بیکاری یا فراغت
peacetime	زمان فراغت از جنگ
opportunity	دست یافت فراغت
leisure hours	ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
propagated	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates	گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom>	یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
detect	یافتن
find	یافتن
detected	یافتن
detecting	یافتن
detects	یافتن
finds	یافتن
discover	یافتن
discovers	یافتن
discovered	یافتن
discovering	یافتن
achieving	دست یافتن
altered	تغییر یافتن
altering	تغییر یافتن
achieved	دست یافتن
alters	تغییر یافتن
accede	دست یافتن
accede	راه یافتن
alter	تغییر یافتن
achieves	دست یافتن
accedes	دست یافتن
shrinking	کاهش یافتن
shrink	کاهش یافتن
ends	خاتمه یافتن
ended	خاتمه یافتن
lessens	تقلیل یافتن
end	خاتمه یافتن
attains	دست یافتن
acceded	دست یافتن
achieve	دست یافتن
overcomes	غلبه یافتن
overcome	غلبه یافتن
acceding	راه یافتن
acceding	دست یافتن
diverged	انشعاب یافتن
accedes	راه یافتن
overcoming	غلبه یافتن
diverges	انشعاب یافتن
recover	بهبودی یافتن
recovering	بهبودی یافتن
recovers	بهبودی یافتن
luxuriate	شکوه یافتن
luxuriated	شکوه یافتن
luxuriates	شکوه یافتن
luxuriating	شکوه یافتن
acceded	راه یافتن
diverge	انشعاب یافتن
diminish	نقصان یافتن
terminates	خاتمه یافتن
relax	تخفیف یافتن
relaxes	تخفیف یافتن
relaxing	تخفیف یافتن
dwindle	تدریجاکاهش یافتن
dwindled	تدریجاکاهش یافتن
dwindles	تدریجاکاهش یافتن
dominates	تفوق یافتن
dwindling	تدریجاکاهش یافتن
deploy	گسترش یافتن
deploying	گسترش یافتن
terminated	خاتمه یافتن
diminish	تقلیل یافتن
diminishes	نقصان یافتن
diminishes	تقلیل یافتن
ensure	اطمینان یافتن
ensured	اطمینان یافتن
ensures	اطمینان یافتن
ensuring	اطمینان یافتن
insures	اطمینان یافتن
insuring	اطمینان یافتن
dominate	تفوق یافتن
dominated	تفوق یافتن
terminate	خاتمه یافتن
deploys	گسترش یافتن
transcend	برتری یافتن
overpowers	استیلا یافتن بر
prefer	ترجیح یافتن
preferring	ترجیح یافتن
prefers	ترجیح یافتن
specialization	تخصص یافتن
conquer	پیروزی یافتن بر
conquering	پیروزی یافتن بر
conquers	پیروزی یافتن بر
centralisation	مرکزیت یافتن
centralization	مرکزیت یافتن
lessen	تقلیل یافتن
lessened	تقلیل یافتن
overpowered	استیلا یافتن بر
overpower	استیلا یافتن بر
recuperating	بهبودی یافتن
transcended	برتری یافتن
transcending	برتری یافتن
transcends	برتری یافتن
attain	دست یافتن
attained	دست یافتن
attaining	دست یافتن
expand	بسط یافتن
expanding	بسط یافتن
expands	بسط یافتن
recuperate	بهبودی یافتن
recuperated	بهبودی یافتن
recuperates	بهبودی یافتن
lessening	تقلیل یافتن
shrinks	کاهش یافتن
to reach for knowledge	برای یافتن
take steps <idiom>	آمادگی یافتن
up and about <idiom>	بهبود یافتن
pull through <idiom>	بهبود یافتن
lay hands on something <idiom>	یافتن چیزی
to quit oneself of	رهائی یافتن از
to take courage	خرات یافتن
to undergo a change	تغییر یافتن
wind up	پایان یافتن
wrap up	خاتمه یافتن
escalate	فزونی یافتن
escalated	فزونی یافتن
escalates	فزونی یافتن
escalating	فزونی یافتن
come up with <idiom>	یافتن پاسخ
to develop	تکامل یافتن
to peter out	نقصان یافتن
to alter [to]	تغییر یافتن
to get back on one's feet	بهبودی یافتن
to pull round	بهبودی یافتن
scant	تخفیف یافتن
come round	شفا یافتن
come through	وقوع یافتن
convect	انتقال یافتن
get out	رهایی یافتن
hold out	بسط یافتن
hunt out	با جستجو یافتن
immix	امیزش یافتن
keep one's head above water	رهایی یافتن
lay hands on something	چیزی را یافتن
look oneself again	بهبود یافتن
pick up health	بهبود یافتن
come off	وقوع یافتن
come off	تحقق یافتن
outspread	گسترش یافتن
tense	تشدید یافتن
tensed	تشدید یافتن
tenser	تشدید یافتن
tenses	تشدید یافتن
tensest	تشدید یافتن
tensing	تشدید یافتن
break out	شیوع یافتن
bunchout	برامدگی یافتن
center	تمرکز یافتن
circumfuse	گسترش یافتن
meliorate	بهبود یافتن
misalign	تغییر یافتن
to be prolonged	امتداد یافتن
to be transferred	انتقال یافتن
to come to know	اگاهی یافتن
to extricate oneself	رهایی یافتن
to gain in nealth	بهبودی یافتن
to gain the upper hand	غلبه یافتن
to get fame	شهرت یافتن
to get off	رهایی یافتن از
to get ones hand in	دست یافتن به
to get rid of	رهایی یافتن از
to grow better	بهبودی یافتن
to a greatness	بزرگی یافتن
taper off	کاهش یافتن
outreach	برتری یافتن
overmaster	برتری یافتن بر
overmatch	تفوق یافتن
overspread	بسط یافتن
penetract	راه یافتن
perennate	دوام یافتن
pickup	بهبودی یافتن
protend	امتداد یافتن
pull round	بهبودی یافتن
recvperate	بهبودی یافتن
sublate	تغییرشکل یافتن
to look oneself again	بهبود یافتن
reduce	تقلیل یافتن
stations	استقرار یافتن