Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (2 milliseconds)
English
Persian
grow rife
فراوان یا متداول شدن
Other Matches
easy money
پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
in fashion
متداول
in vogue
متداول
usual
متداول
enchorial
متداول
quite the thing
متداول
generals
متداول
general
متداول
standard
متداول
a la mode
متداول
prevalent
متداول
standards
متداول
ordinary
متداول
up-to-date
متداول
up to date
متداول
conventional
متداول
vogue
متداول
demotic
متداول
received
متداول
rulings
حکمرانی متداول
tradition
روایت متداول
epidemical
عام متداول
styles
سبک متداول
styling
سبک متداول
out of fashion
غیر متداول
old-fashioned
غیر متداول
prevailing
عمومی متداول
bookish
غیر متداول
style
سبک متداول
ruling
حکمرانی متداول
styled
سبک متداول
outed
غیر متداول
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
unwritten law
رسم متداول
to grow up
متداول شدن
currents
معاصر متداول
current
معاصر متداول
out
غیر متداول
out-
غیر متداول
uncommonly
غیر متداول غیرمعمول
uncommon
غیر متداول غیرمعمول
style
میله متداول شدن
styled
میله متداول شدن
dressier
متداول لباس دوست
dressiest
متداول لباس دوست
mean square deviation
میزان انحراف متداول
styling
میله متداول شدن
styles
میله متداول شدن
dressy
متداول لباس دوست
raunchy
پست تر از استاندارد یا میزان متداول
rhumbatron
نوع متداول محفظه تشدید
raunchier
پست تر از استاندارد یا میزان متداول
once famous belief
عقیدهای که یک وقت متداول بود
world wide
مشهور جهان متداول درهمه جا
common business oreinted language
زبان با گرایش متداول تجاری
raunchiest
پست تر از استاندارد یا میزان متداول
microfiche
سیستم متداول ضبط و ثبت اطلاعات
microfiches
سیستم متداول ضبط و ثبت اطلاعات
an abundance of
فراوان
in galore
فراوان
superabundant
فراوان
copious
فراوان
in abundance
فراوان
galore
فراوان
prolific
فراوان
foison
فراوان
feracious
فراوان
abundant
فراوان
profuse
فراوان
affluent
فراوان
exuberantly
فراوان
excessive
فراوان
all out
فراوان
oodles
فراوان
exuberant
فراوان
unsparing
فراوان
plenty
فراوان
plentifully
فراوان
redun dantly
فراوان
redundantly
فراوان
fulsome
فراوان
oodlins
فراوان
richly
فراوان
plentiful
فراوان
foison
محصول فراوان
post haste
با شتاب فراوان
rampant
فراوان حکمفرما
plenty of rain
باران فراوان
it smells of the lamp
با زحمت فراوان
superrabundant
زیاد فراوان
amply
بطور فراوان
luxuriant vegetation
گیاهان فراوان
exuberate
فراوان بودن
f. money
پول فراوان
feisty
فراوان چابک
cretaceous
دارای گچ فراوان
infest
فراوان بودن در
rife
فراوان عادی
abounds
فراوان بودن
infested
فراوان بودن در
infesting
فراوان بودن در
teem
فراوان بودن
very
چندان فراوان
abundantly
بطور فراوان
teemed
فراوان بودن
lots
بسیار فراوان
infests
فراوان بودن در
teems
فراوان بودن
teeming
فراوان بودن
abounding
فراوان بودن
abound in
فراوان داشتن
ample
فراوان مفصل
overflowing
فراوان ریزش
abundant element
عنصر فراوان
rampant vegetation
گیاهان فراوان
bounteous
باسخاوت فراوان
abound
فراوان بودن
abounded
فراوان بودن
abound with
فراوان داشتن
a copious choice of food and drink
غذا و نوشیدنی فراوان
shock head
دارای موی فراوان
superabound
زیاد فراوان بودن
to have plenty of time
وقت فراوان داشتن
knock oneself out
<idiom>
باعث تلاش فراوان
in deepest sympathy
با دلسوزی بسیار فراوان
post haste
بسرعت شتاب فراوان
pervade
فراوان یا شایع بودن
pervaded
فراوان یا شایع بودن
luxuriance
شکوه وجلال فراوان
he is f. of money
پول فراوان دارد
pervading
فراوان یا شایع بودن
pervades
فراوان یا شایع بودن
here is bread in plenty
نان فراوان داریم
copiously
فراوان زیاد مفصلا
propriety
قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
luxuriate
فراوان شدن وفور یافتن
luxuriated
فراوان شدن وفور یافتن
luxuriates
فراوان شدن وفور یافتن
luxuriating
فراوان شدن وفور یافتن
overrefinement
تهذیب بسیار اراستگی فراوان
overlabour
با رنج فراوان انجام دادن
with much pains
با رنج فراوان با زحمات بسیار
overabound
بیش از اندازه فراوان بودن
slather
مقدار فراوان بیش ازاندازه
labor rich country
کشور با نیروی کار فراوان
book
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
booked
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
verism
رجحان اهنگ ها و روایات متداول برروایات و اهنگهای قهرمانی و افسانه امیز
books
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
Joyedevivre
لذت فراوان زندگی
[ریشه فرانسوی]
Ferdowsi is held in the greatest respect.
فردوسی مورد احترام فراوان است
it is a in terms
پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
shock headed
انبوه گیسو دارای موی فراوان
frequently
صفحه وب یا فایل کمک که حاوی سوالات متداول و پاسخ آن درباره یک موضوع مربوطه است
dual in line package
بسته درون برنامهای دوواحدی نوعی پایه متداول که روی ان یک تراشه نصب میشود
laced window
[مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
wisha
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution
در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Mahogany was once abundant
[prolific]
in the tropical forests.
یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
led
یک واحد نمایش الفبا عددی متداول که هر گاه با ولتاژبه خصوصی تغذیه شود می درخشد دیود ناشر نور
jam session
اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
Perspex
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
opened
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
custom of a trade
عادت یک تجارت اصول متداول تجارت
phenolic epoxy
خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
structuring
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structure
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structures
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com