Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (4 milliseconds)
English	Persian
sokeman	فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
Other Matches
catchment area or basim	حوضه
basins	حوضه
basin	حوضه
catchment areas	حوضه
catchment area	حوضه
river basin	ابگیر یا حوضه رودخانه
seigneur	امیر
emir	امیر
brass hat	امیر
flag officer	امیر
brass hats	امیر
emirs	امیر
soldan	امیر
the prince of the faithful	امیر المومنین
jarl	فرمانروا یا امیر
raja	امیر یاپادشاه
chief tomn	امیر نشین
emirate	امیر نشین
emirates	امیر نشین
jarl	امیر دانمارکی یا نروژی
kinglet	پادشاه کوچک و بی اهمیت امیر
general	ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
generals	ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
jural	قضایی
jurisdiction	قضایی
juratory	قضایی
juridical	قضایی
judicial	قضایی
judiciary	قضایی
legal aid	معاضدت قضایی
institution	تاسیس قضایی
law agent	نماینده قضایی
judicial settlement	حل اختلاف قضایی
legal	شرعی قضایی
judicial settlement	تسویه قضایی
judicature	حوزه قضایی
judicial assistance	معاضدت قضایی
judiciary	قوه قضایی
miscarriages of justice	اشتباه قضایی
miscarriage of justice	اشتباه قضایی
judicial circumstantial evidence	اماره قضایی
judicial delegation	تفویض قضایی
judicial immunity	مصونیت قضایی
judicial precedent	رویه قضایی
legal assistance	مشاوره قضایی
precedent	رویه قضایی
jurisdiction	حوزهء قضایی
precedents	رویه قضایی
rogatory	نیابت قضایی
presumption juris tantum	اماره قضایی
the rule of law	تامین قضایی
law courts	دادگاه قضایی
law court	دادگاه قضایی
judicature	قوه قضایی
legal suit	تعقیب قضایی
litigation	دعوی قضایی
quasi judicial	شبه قضایی
sub judice	بدون تصمیم قضایی
extrajudicial	خارج ازصلاحیت قضایی
district attorneys	بازپرس بخش قضایی
enforcement of judgement	اجرای احکام قضایی
legal advice	مشورت یا نظر قضایی
justiciar	مامور قضایی عالیرتبه
district attorney	بازپرس بخش قضایی
proetor	متصدی امور قضایی وکشوری
legal assistance	کمکهای قضایی شرح علایم
dictums	گفته افهار نظر قضایی
dictum	گفته افهار نظر قضایی
adjudge	با حکم قضایی فیصل دادن
circuits	حوزه قضایی یک قاضی دور
Soc	ازادی دراخذ تصمیم قضایی
circuit	حوزه قضایی یک قاضی دور
letters rogatory	نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
rogatory letters	نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
cadre	واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
perverse verdict	درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
cadres	واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
exegeses	تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
coroners	هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
coroner	هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
exegesis	تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
judge made law	نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
concurrent jurisdiction	رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
congregationalism	استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
knight marshal	کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
major generals	امیر تومان تومان اغا
major general	امیر تومان تومان اغا
prohibition	حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
permission	اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
legalism	اعتقاد به این که کلیه مسائل باید از طرق قضایی وحقوقی حل و فصل شود
coroner	مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners	مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
residents	ساکن
resident	ساکن
domiciled	ساکن
dwelling	ساکن
dwellings	ساکن
habitant	ساکن
occupant	ساکن
irenic	ساکن
stilly	ساکن
occupants	ساکن
statist	ساکن
slack water	اب ساکن
waveless	ساکن
abiding	ساکن
static	ساکن
lodgers	ساکن
inert	ساکن
quiescent	ساکن
occupier	ساکن
lodger	ساکن
inmate	ساکن
residing	ساکن
inmates	ساکن
dweller	ساکن
abider	ساکن
occupiers	ساکن
stillest	ساکن
stills	ساکن
dead	ساکن
resting	ساکن
inhabitant	ساکن
stiller	ساکن
still	ساکن
denizen	ساکن
stationary	ساکن
denizens	ساکن
isthmian	ساکن تنگه
standing wave	موج ساکن
quietest	ساکن خاموش
indwell	ساکن شدن
idle position	وضعیت ساکن
libyan	ساکن لیبی
level point	سطح اب ساکن
levantine	ساکن خاور
quiet	ساکن خاموش
hibernian	ساکن ایرلند
mountaineer	ساکن کوه
mountaineers	ساکن کوه
dwelt	ساکن بود
isthmic	ساکن تنگه
populates	ساکن شدن
levanter	ساکن خاور
lunarian	ساکن ماه
nonresidence	غیر ساکن
nonresidency	غیر ساکن
to animals	ساکن زمین
sylvan	ساکن جنگل
suburbanite	ساکن حومه
dwell	ساکن بودن
stationary wave	موج ساکن
stationary phase	فاز ساکن
stationary bed	بستر ساکن
townee	ساکن شهر
populating	ساکن شدن
steadiest	ساکن شدن
steady	ساکن شدن
steadying	ساکن شدن
townies	ساکن شهر
townie	ساکن شهر
populate	ساکن شدن
staticize	ساکن کردن
static charge	برق ساکن
silvicolous	ساکن جنگل
seasider	ساکن دریاکنار
rusticate	ساکن ده شدن
dwells	ساکن بودن
rest position	وضعیت ساکن
rest mass	جرم ساکن
pelagic	ساکن دریا
sojourner	ساکن موقتی
static friction	اصطکاک ساکن
static electricity	الکتریسیته ساکن
static electricity	برق ساکن
state of rest	حالت ساکن
stagirite	ساکن شهر
dwelled	ساکن بودن
steadies	ساکن شدن
hospitaler	ساکن بیمارستان
denizen	ساکن کردن
colonizes	ساکن شدن در
colonized	ساکن شدن در
colonize	ساکن شدن در
colonising	ساکن شدن در
colonizing	ساکن شدن در
calms	ساکت ساکن
colonises	ساکن شدن در
colonised	ساکن شدن در
abides	ساکن شدن
abided	ساکن شدن
abide	ساکن شدن
bedlamite	ساکن تیمارستان
breake contact	کنتاکت ساکن
settle	ساکن کردن
settles	ساکن کردن
denizens	ساکن کردن
easterner	ساکن مشرق
easterners	ساکن مشرق
pacific	اقیانوس ساکن

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com