English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
esteemed فرد مورد احترام
Search result with all words
time honored مورد احترام بعلت قدمت
Ferdowsi is held in the greatest respect. فردوسی مورد احترام فراوان است
Other Matches
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
worshipless بی احترام
reveres احترام
regarded احترام
curtsying احترام
disrespectable بی احترام
curtsy احترام
curtsies احترام
ennoblement احترام
obeisance احترام
respectfulness احترام
reverence احترام
respectability احترام
revere احترام
greeting احترام
reverentially با احترام
revered احترام
regards احترام
curtsied احترام
reverently با احترام
greetings احترام
honourableness احترام
regard احترام
honor احترام
tribute احترام
tributes احترام
curtseying احترام
curtsey احترام
obeisances احترام
revering احترام
salutes احترام گذاشتن
saluting احترام نظامی
veneration احترام نیایش
greeting احترام کننده
to the color شیپور احترام
greetings احترام کننده
salutes احترام نظامی
saluted احترام گذاشتن
venerableness احترام ارجمندی
irreverence عدم احترام
irrespective احترام نگذار
honoured احترام کردن به
venerability احترام ارجمندی
self respect احترام بخود
to hold in respect احترام کردن
to hold in respect احترام گزاردن به
venerator احترام کننده
hold in respect احترام گذاشتن به
respectful پر احترام ابرومند
saluted احترام نظامی
salute احترام گذاشتن
salute احترام نظامی
self esteem احترام بنفس
respectable قابل احترام
to look up احترام گذرادن
piping the side احترام با سوت
respects مراجعه احترام
honours احترام کردن به
respect مراجعه احترام
honour احترام کردن به
honors احترام کردن به
respect احترام گذاشتن به
homage ادای احترام
honoring احترام کردن به
respects احترام گذاشتن به
As a mark of respect ( esteem) . بعلامت احترام
honored احترام کردن به
deferential از روی احترام
look up to <idiom> احترام گذاشتن به
saluting احترام گذاشتن
honor احترام کردن به
worshipful شایسته احترام
hand salute احترام با دست
deference تمکین احترام
honouring احترام کردن به
reverence احترام گذاردن
guard of honor گارد احترام
in deference to به پاس احترام
venerating ستایش و احترام کردن
venerates ستایش و احترام کردن
estimably بطور قابل احترام
venerated ستایش و احترام کردن
venerable قابل احترام ارجمند
venerate ستایش و احترام کردن
violate هتک احترام کردن
violated هتک احترام کردن
to the color شیپور احترام پرچم
honorable لایق احترام شرافتمندانه
to do make or pay obeisance to بکسی احترام گزاردن
pipe the side تجمع گارد احترام
national salute احترام به پرچم ملی
revere احترام گذارندن حرمت
revered احترام گذارندن حرمت
violates هتک احترام کردن
respect احترام محترم شمردن
interment flag پرچم احترام شهدا
respects احترام محترم شمردن
respectfulness رعایت احترام وادب
reveres احترام گذارندن حرمت
revering احترام گذارندن حرمت
In deference to public opinion. به احترام افکار عمومی
to do homage ادای احترام کردن
to pay homage ادای احترام کردن
respect [for somebody or something] احترام [به کسی یا چیزی]
officer of the guard افسر گارد احترام
to render homage ادای احترام کردن
a person of high standing آدمی بالا مقام [پر احترام]
deferring تسلیم شدن احترام گذاردن
defers تسلیم شدن احترام گذاردن
stand in awe of <idiom> احترام قائل شدن برای
defer تسلیم شدن احترام گذاردن
side honors مراسم ادای احترام در میزپاس
side boy گارد احترام میز پاس
pipe the side فرمان تجمع گارد احترام
to do homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
to pay homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
to render homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
irreverend ناشایسته برای احترام گذاری
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
One must uphold ones dignity. احترام هر کسی دست خودش است
national salute شلیک 12 توپ به احترام پرچم ملی
to hold somebody in esteem برای کسی احترام قائل شدن
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
gun salute سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
minute gun توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
complimentary mourning جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
salvo شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvoes شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
to hold somebody in respect [to hold somebody in high regard ] کسی را محترم داشتن [احترام گذاشتن به کسی]
oportuneness مورد
object مورد
indirect objects مورد
cases مورد
occurence مورد
objecting مورد
case مورد
inapposite بی مورد
objects مورد
objected مورد
direct objects مورد
inopportune بی مورد
occasions مورد
unseasonably بی مورد
unseasonable بی مورد
instance مورد
instances مورد
open to question <adj.> مورد شک
occasion مورد
occasioned مورد
occasioning مورد
out of place بی مورد
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
beloved مورد علاقه
dubitable مورد شک مشکوک
liable to prosecution مورد تعقیب
collector's item مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
expectative مورد انتظار
in no instance در هیچ مورد
noted مورد ملاحظه
taken مورد تحسین
in dispute مورد بحث
undue بی جهت بی مورد
myrtaceae تیره مورد
requirement مورد نیاز
subject of hire مورد اجاره
special case مورد ویژه
sightly مورد نظر
opportuneness مورد مناسب
case analysis تحلیل مورد
undue ناروا بی مورد
usages مورد استفاده
usage مورد استفاده
savory مورد پسند
utilized مورد استفاده
schreber case مورد شربر
case study مورد پژوهی
entitlement مورد سزیدگی
entitlements مورد سزیدگی
myrtle مورد سبز
myrtle berry مورد دانه
under disccussion مورد بحث
taken مورد قبول
entitlements مورد استحقاق
mytaceous از تیره مورد
unnecessary roughness خشونت بی مورد
entitlement مورد استحقاق
objcetionable مورد ایراد
confutation مورد تکذیب
object of transaction مورد معامله
received مورد قبول
laughing stock مورد تمسخر
case studies مورد پژوهی
instances لحظه مورد
cases دعوی مورد
involved مورد بحث
fishy مورد تردید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com