English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
get a break <idiom> فرصت داشتن
Other Matches
to take time by the forelock فرصت راغنیمت شمردن فرصت
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
occasioning فرصت
chare فرصت
occasions فرصت
spaces فرصت
seasons فرصت
time فرصت
chars فرصت
charring فرصت
deliberation فرصت
deliberating با فرصت
occasioned فرصت
deliberate attack تک با فرصت
times فرصت
occasion فرصت
opportunities فرصت
timed فرصت
opportunity فرصت
deliberations فرصت
deliberates با فرصت
breather فرصت
breathers فرصت
seasoned فرصت
season فرصت
oportunity فرصت
char فرصت
at one's leisure سر فرصت
deliberate با فرصت
space فرصت
deliberated با فرصت
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
chance فرصت مجال
tidewaiter مترصد فرصت
opportunist فرصت طلب
chances فرصت بل گرفتن
chances فرصت مجال
time فرصت مجال
occasion فرصت مناسب
occasions فرصت مناسب
leisure فرصت مجال
occasioning فرصت مناسب
tidewaiter درانتظار فرصت
chanced فرصت مجال
chancing فرصت بل گرفتن
chancing فرصت مجال
make time فرصت کردن
chanced فرصت بل گرفتن
occasioned فرصت مناسب
timed فرصت موقع
vantage تفوق فرصت
opportunism فرصت طلبی
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
head starts فرصت برتری
betimes در اولین فرصت
foot in the door <idiom> گشایش یا فرصت
breathing gap فرصت سر خاراندن
at leisure فرصت دار
opportunity cost هزینه فرصت
market opportunity فرصت بازار
times فرصت موقع
times فرصت مجال
time فرصت موقع
timed فرصت مجال
deliberate defense پدافند با فرصت
chance فرصت بل گرفتن
deliberate breaching نفوذ با فرصت
last-ditch آخرین فرصت
head start فرصت برتری
deadlines سررسید اخرین فرصت
deadline سررسید اخرین فرصت
watch one's time مراقب فرصت بودن
at your earliest convenience در اولین فرصت مناسب
To take advantage of an opportunity. از فرصت استفاده کردن
To seize an opportunity . فرصت را غنیمت شمردن
gain opportunity اغتنام فرصت کردن
gain opportunity فرصت را مغتنم شمردن
to cathan an opportunity فرصت راغنیمت شمردن
deliberate crossing عبور با فرصت از رودخانه
opportunity to invest فرصت سرمایه گذاری
on the first occasion در نخستین وهله یا فرصت
I'm up to my ears <idiom> فرصت سر خاراندن ندارم
to miss the buy فرصت را ازدست دادن
to seize the opportunity فرصت را غنیمت شمردن
snapat the chance فرصت را در اغوش بگیر
lurk درانتظار فرصت بودن
lurked درانتظار فرصت بودن
lurks درانتظار فرصت بودن
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
Go while the going is good . تا فرصت با قی است برو
he seized upon the chance فرصت راغنیمت شمرد
miss out on <idiom> ازدست دادن فرصت
lurking درانتظار فرصت بودن
miss the boat <idiom> ازدست دادن فرصت
underdogs فرصت برد به حریف ندادن
shots فرصت ضربت توپ بازی
shot فرصت ضربت توپ بازی
extra کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
underdog فرصت برد به حریف ندادن
temporizer فرصت طلب ومسامحه کار
extra- کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
lose ground فرصت خود را ازدست دادن
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
extras کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
deliberate breaching نفوذ با فرصت در میدان مین
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . این فرصت را از دست ندهید
He is an opportunist. آدم فرصت طلبی است
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
bide one's time <idiom> صبورانه منتظر فرصت بودن
To make ( find , get ) an opportunity . فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
deliberates عملیات با فرصت پیش بینی شده
chancing فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
deliberate عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberated عملیات با فرصت پیش بینی شده
This is my last chance . این برایم آخرین فرصت است
I dont have time to go to the movies . فرصت نمی کنم به سینما بروم
slow fire یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
deliberate breaching پاک کردن با فرصت میدان مین
hand تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
to play one's card well از فرصت خود استفاده کامل کردن
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
chances فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
deliberating عملیات با فرصت پیش بینی شده
handing تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
Before it is too late . while one has the chance . اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
chance فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chanced فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
to give one his revenge فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Time lost cannot be won again. <idiom> فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
steal از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steals از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
I had no opportunity to discuss the matter . فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
i do it at odd moments هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
occasional وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting games صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting game صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
wind سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
there is no time like the present <idiom> سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
closing date اخرین روز اخرین فرصت
quarantine در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
doubting شک داشتن
doubts شک داشتن
redolence بو داشتن
possessing داشتن
have داشتن
possess داشتن
having داشتن
to go hot تب داشتن
relieve داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com