Dictiornary-Farsi | فرض زنده بودن پس از مرگ دیگری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (15 milliseconds)

English	Persian
presumption of survivorship	فرض زنده بودن پس از مرگ دیگری


Other Matches

survivorship	زنده ماندن پس ازمرگ دیگری و حقوق ناشیه از ان
transmigration	حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
live	زنده بودن
lived	زنده بودن
to see the sun	زنده بودن
outlives	بیشتر زنده بودن از
outliving	بیشتر زنده بودن از
outlive	بیشتر زنده بودن از
outlived	بیشتر زنده بودن از
live on	بازهم زنده بودن
overlive	بیشتر زنده بودن از
be a carbon copy <idiom>	دقیقا مثل دیگری بودن
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
subrogate	بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter	نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters	نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode	کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another	از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy	چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
countersignature	امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
cheerful <adj.>	زنده دل
live	:زنده
live	زنده
freshest	زنده
genial <adj.>	دل زنده
alive	زنده
lived	:زنده
lived	زنده
lighthearted	زنده دل
vivid	زنده
live bearing	زنده زا
biogen	زنده زا
liveliest	زنده
life full	سر زنده
fresh-	زنده
fresh	زنده
lively	زنده
biotic	زنده
vivific	زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
lively <adj.>	دل زنده
coiner	زنده
quick	زنده
quicker	زنده
quickest	زنده
above ground	زنده
viviparous	زنده زا
animate	زنده
animates	زنده
livelier	زنده
dapper	زنده دل
plaster of Paris	گچ زنده
living	زنده
full of life	سر زنده
skylarker	زنده دل
dashing	زنده دل
alacritous	زنده
irresuscitable	زنده نشدنی
revived	زنده شدن
viva	زنده باد
waked	شب زنده داری
quickens	زنده کردن
revive	زنده شدن
wakes	شب زنده داری
quicklime	اهک زنده
live load	بار زنده
gamesome	زنده روح
vivas	زنده باد
inter vivos	در میان زنده ها
in vivo	بافت زنده
quickens	زنده شدن
night waking	شب زنده داری
quickened	زنده شدن
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
quickened	زنده کردن
quicken	زنده شدن
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
quicken	زنده کردن
ground ball	توپ زنده
vigil	شب زنده داری
live ball	توپ زنده
survived <past-p.>	زنده ماندن
vigils	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
revives	زنده شدن
live wires	سیم زنده
resuscitating	زنده کردن
wakeful	شب زنده دار
to restor to life	زنده کردن
spirituelle	بشاش سر زنده
spiritous	فعال زنده
reviviscence	زنده سازی
resusctate	زنده کردن
resuscitator	زنده کننده
resurge	زنده شدن
restore to life	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
resuscitated	زنده کردن
live wire	سیم زنده
vigilance	شب زنده داری
wight	موجود زنده
wanener	شب زنده دار
viviparity	زنده زایی
vivify	زنده کردن
vive int	زنده باد!
survivors	زنده ماندگان
protoplasm	جرم زنده
resuscitate	زنده کردن
restoration to life	زنده سازی
live	زنده کردن
resurrect	زنده کردن
survives	زنده ماندن
surviving	زنده ماندن
liven	زنده شدن
lucubration	شب زنده داری
long live	زنده باد
long little	زنده باد
living soil	خاک زنده
living polymer	بسپار زنده
living organisms	موجودات زنده
living environment	محیط زنده
liveliness	زنده دلی
survived	زنده ماندن
survive	زنده ماندن
resurrected	زنده کردن
resurrecting	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
quick lime	اهک زنده
quick ening	زنده کننده
quick clay	بتن زنده
lived	زنده کردن
protoplast	واحدجرم زنده
playable	توپ زنده
pernoctation	شب زنده داری
to restorative to life	زنده کردن
live steam	بخار زنده
calcined lime	اهک زنده
to call back to life	زنده کردن
to bring to life	زنده کردن
call back to life	زنده کردن
good	توپ زنده
viable	زنده ماندنی
biomass	توده زنده
biopsy	زنده بینی
macroconsumer	زنده خوار
biogenic	زنده زایی
anabiosis	زنده سازی
to recover to life	زنده کردن
activity	زنده دلی
activities	زنده دلی
verve	زنده دلی
survivor	شخص زنده
biophage	زنده خوار
bioderm	لایه زنده
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
revenant	ادم زنده شده
viviparous	جانور زنده زا ولود
necrosis	مردن نسوج زنده
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
vitality	انرژی و زنده دلی
biomass pyramid	هرم توده زنده
biogenic	موجد موجود زنده
up with peacel	زنده باد صلح
live load reduction	کاستن از بار زنده
being	موجود زنده شخصیت
lump lime	کلوخ اهک زنده
we are still above ground	هنوز زنده ایم
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
live down	باخاطرات زنده ماندن
revitalised	باز زنده ساختن
revitalises	باز زنده ساختن
night owl	ادم شب زنده دار
galliard	ادم دل زنده و شاداب
revitalizing	باز زنده ساختن
organism	ترکیب موجود زنده
organisms	ترکیب موجود زنده
haleness	سلامت زنده دلی
wake	شب زنده داری کردن
waked	شب زنده داری کردن
wakes	شب زنده داری کردن
photobiotic	زنده بواسطه نور
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
night owls	ادم شب زنده دار
revitalized	باز زنده ساختن
revitalize	باز زنده ساختن
revitalising	باز زنده ساختن
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
combat survival	زنده ماندن در رزم
revitalizes	باز زنده ساختن
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
To bury blive.	زنده بگور کردن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .	مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن