English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
prolepsis فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
Other Matches
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
latest تازه گذشته اینده
go off half-cocked <idiom> صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
dynamic analisis تجزیه و تحلیل وقایع اقتصادی با در نظرگرفتن تغییرات گذشته و حال و احتمالا" اینده
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
future perfect شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
presentiment عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
chiromancy پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
if چنانچه
if conj چنانچه
if چنانچه شرط
in case چنانچه مبادا
acceptably چنانچه پذیرفته شود
Should the occasion arise . چنانچه موردی پیش آید
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
If it ( ever ) comes to that . اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
telnet پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
academically چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
coalition مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
due out از وقت مصرف گذشته از وقت گذشته
comer اینده
at a laterd در اینده
following on از پی اینده
toward اینده
aftertime اینده
coming اینده
future اینده
in the time to come اینده
futurity اینده
next اینده
incoming اینده
forthcoming اینده
to be اینده
forthcomming اینده
lavenir اینده
approaching اینده
paulo postfuture اینده نزدیک
looking بنظر اینده
catabatic پایین اینده
upcoming زود اینده
prospect اینده نگری
by next mail باپست اینده
prospected اینده نگری
prospecting اینده نگری
prospects اینده نگری
emergent بیرون اینده
futures قراردادهای اینده
prospect of the future دورنمای اینده
futuristic مربوط به اینده
the future جهان اینده
proximo ماه اینده
prospective مربوط به اینده
the next world جهان اینده
the next world عالم اینده
sup.latest or last دیر اینده
futures contract قرارداد اینده
futurism اینده گرایی
offing در اینده نزدیک
futurity نسل اینده
intercurrent در میان اینده
futurity اتفاقات اینده
proximo درماه اینده
the f. winter زمستان اینده
the a season فعل اینده
providential اینده نگر
odd comeshortly اینده نزدیک
nrxt monday دوشنبه اینده
nether world جهان اینده
prospectuses اینده نامه
prospectus اینده نامه
erelong در اینده نزدیک
even tual درنتیجه اینده
prospectively با عطف به اینده
prospectiveness وابستگی به اینده
the a season موسم اینده
f. tense زمان اینده
katabatic پائین اینده
scout ارزیابی حریف اینده
oncoming پیشامد کننده اینده
the rising generation دوره جوانان اینده
the ensving twelve months دوازده ماه اینده
without prejudice بدون تاثیر به اینده
prescient عالم به غیب یا اینده
provident صرفه جو اینده نگر
emergence ناگه اینده اورژانس
prospectiveness چشم داشت به اینده
scouted ارزیابی حریف اینده
scouts ارزیابی حریف اینده
otherworldiness وابستگی بجهان اینده
tardy دیر اینده کند
tardiest دیر اینده کند
post date تاریخ اینده گذاشتن
proximo مربوط بماه اینده
perfect foresight اینده نگری کامل
tardier دیر اینده کند
future بعد اینده اتیه
emergencies ناگه اینده اورژانس
emergency ناگه اینده اورژانس
long range مربوط به اینده دور
hunched فن احساس وقوع امری در اینده
exdividend بدون سود اینده سهام
on the th prox در روز چهارم ماه اینده
hunch فن احساس وقوع امری در اینده
intermediate درمیان اینده مداخله کننده
hunches فن احساس وقوع امری در اینده
hold over برای اینده نگاه داشتن
forward sales فروش کالاجهت تحویل در اینده
hunching فن احساس وقوع امری در اینده
providence صرفه جویی اینده نگری
hidden momentum of population growth سبب گستردگی والدین اینده میشود
the law is prospective اثر قانون مربوط به اینده است
future attacks حملههای اینده را پیش بینی نکردند
nominate تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
tenor بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
tenors بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
augural تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
current liabilities بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
nominates تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
nominating تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
disqualification اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
bill time draft برات و سفته قابل پرداخت درتاریخ معین در اینده
exclusion اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
futures قرارداد معامله سهام یا کالا بمنظور تحویل در اینده
disqualifications اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
one-time قبلی
preceding قبلی
fore قبلی
predecessors قبلی
predecessor قبلی
ex- قبلی
previous قبلی
ex قبلی
aforetime قبلی
foregone قبلی
prior قبلی
demand factors پیش بینی قیمت کالا در اینده توزیع درامد جامعه
experimental free handicap دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
prefiguration or prefigurement نمایش قبلی
backgrounds معلومات قبلی
chains از کلمه قبلی
premonitions اخطار قبلی
forewarning اخطار قبلی
chain از کلمه قبلی
foretype نمونه قبلی
premonition اخطار قبلی
background معلومات قبلی
foretoken اعلام قبلی
pregiurement احتساب قبلی
foredoom محکومیت قبلی
preformation تشکیل قبلی
predilections تمایل قبلی
late war جنگ قبلی
predilection تمایل قبلی
previous work کارهای قبلی
pretreatment معالجه قبلی
foreordainment حکم قبلی
premeditated با قصد قبلی
premeditatedly با اندیشه قبلی
prepossession تصرف قبلی
preengagement تعهد قبلی
at sight بی مطالعه قبلی
predispostion تمایل قبلی
preoccupations اشغال قبلی
preview اطلاع قبلی
preoccupation اشغال قبلی
pre arrengement قرار قبلی
predesignation تعیین قبلی
presuppositions فرض قبلی
preconidtion شرط قبلی
presupposition فرض قبلی
pre arrangement قرار قبلی
previews اطلاع قبلی
preexistence موجودیت قبلی
prefiguration تصور قبلی
precompression تراکم قبلی
forethought اندیشه قبلی
premeditation قصد قبلی
precognition اطلاع قبلی
forebedement اخبار قبلی پیشگویی
malice aforethought سوء نیت قبلی
pre engaged دارای تعهد قبلی
prior permission اجازه قبلی پرواز
bias ولتاژ قبلی دادن
as you were به حالت قبلی برگردید
pre indexing شاخص گذاری قبلی
pre indexing فهرست سازی قبلی
prognostication تشخیص قبلی مرض
leave hanging (in the air) <idiom> بدون تصمیم قبلی
premonitory متضمن اخطار قبلی
off the cuff <idiom> بدون آمادگی قبلی
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
A one-month notice. اطلاع قبلی یک ماهه
biases ولتاژ قبلی دادن
prelibation ازمایش یانوشیدن قبلی
prognostications تشخیص قبلی مرض
hypologia کم گویی
scandals بد گویی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com