|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
Total search result: 11 (2 milliseconds) | |||||
English | Persian | ||||
---|---|---|---|---|---|
adverbial | فرفی | ||||
Other Matches | |||||
cornucopia | فرفی شبیه بشاخ یا قیف | ||||
to dash a vessel to pieces | فرفی را خرد یا ریز ریزکردن | ||||
gyle tun | فرفی که درابجوسازی برای تخمیربکارمیرود) | ||||
gyle fat | فرفی که درابجوسازی برای تخمیربکارمیرود | ||||
fire pot | فرفی که ازاتش یامواداتشگیرپرکرده پرت میکردند | ||||
eye cup | فرفی که چشم رادران نگاه داشته | ||||
dripping pan | فرفی که چکیده کباب دران میریزد | ||||
to gauge a vessel | مظروف فرفی راپیمودن یااندازه گرفتن | ||||
drainer | خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد | ||||
gallonage | فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد |
Recent search history | |
|