Dictiornary-Farsi | فرفیت تحمل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
bearing capacity	فرفیت تحمل


Search result with all words

wheel load	فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
Other Matches

throughput capacity	فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
too much of a good thing	غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
berthing capacity	فرفیت تخلیه بار لنگرگاه فرفیت اسکله
valence	واحد فرفیت فرفیت شیمیایی
carload shipment	حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
opportune lift	فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
grid anode capacity	فرفیت بین شبکه و اند فرفیت بین شبکه و پلاک
good humor	تحمل
tolerances	تحمل
enduringness	تحمل
endurance	تحمل
passiveness	تحمل
tolerance	تحمل
longanimity	تحمل
toleration	تحمل
undergoing	تحمل کردن
sustainable	قابل تحمل
abiding	تحمل کننده
undergoes	تحمل کردن
weathered	تحمل یابرگزارکردن
weather	تحمل یابرگزارکردن
intolerance	عدم تحمل
experiences	تحمل کردن
experiencing	تحمل کردن
experience	تحمل کردن
weathers	تحمل یابرگزارکردن
undergone	تحمل کردن
undergo	تحمل کردن
withstands	تحمل کردن
withstanding	تحمل کردن
withstand	تحمل کردن
endures	تحمل کردن
endured	تحمل کردن
endure	تحمل کردن
tolerating	تحمل کردن
tolerates	تحمل کردن
withstood	تحمل کردن
suffer	تحمل کردن
sustains	تحمل کردن
bide	تحمل کردن
tolerate	تحمل کردن
suffers	تحمل کردن
suffered	تحمل کردن
sustain	تحمل کردن
tolerated	تحمل کردن
abhide	تحمل کردن
take it <idiom>	تحمل مشکلات
tolerator	تحمل کننده
to give support to	تحمل کردن
to bear out	تحمل کردن
impossible [colloquial] <adj.>	تحمل ناپذیر
vasbyt	تحمل کردن
put up with	تحمل کردن
thole	تحمل کردن
supportable	قابل تحمل
sit down under	تحمل کردن
endurable	تحمل پذیر
dure	تحمل کردن
dree	تحمل کردن
defrayal	تحمل هزینه
beyond bearing	غیرقابل تحمل
beyond bearing	تحمل ناپذیر
bearing capacity	گنجایش تحمل
sufferable	تحمل پذیر
expected time	زمان تحمل
fault tolerance	تحمل نقص
lie down under	تحمل کردن
keep up	تحمل کردن
intolerancy	عدم تحمل
intolerableness	تحمل نا پذیری
intolerability	تحمل ناپذیری
impassibility	تحمل ناپذیری
good humouredly	با صبر و تحمل
frustration tolerance	تحمل ناکامی
bearing capacity	قدرت تحمل
tolerable	قابل تحمل
toll	تحمل خسارت
tolls	تحمل خسارت
insufferable	تحمل ناپذیر
unbearably	تحمل ناپذیر
unbearable	تحمل ناپذیر
support	تحمل کردن
sustained	تحمل کردن
stand	تحمل کردن
tolerable	تحمل پذیر
intolerable	تحمل ناپذیر
tolling	تحمل خسارت
forbore	تحمل کرد
forbearance	تحمل امساک
insupportable	تحمل ناپذیر
bearable	تحمل پذیر
tolerably	بطور قابل تحمل
unsustainable <adj.>	غیر قابل تحمل
insufferably	بطور تحمل ناپذیر
insupportably	بطور تحمل ناپذیر
intolerably	بطور تحمل ناپذیر
breaking load	حداکثر تحمل بار
borne	تحمل کرده یاشده
stomach	اشتها تحمل کردن
stomached	اشتها تحمل کردن
stomachs	اشتها تحمل کردن
bearingly	از روی تحمل و بردباری
taxpaying capacity	تحمل کل بار مالیات
tolerance	حدود قابل تحمل
outstand	بیشتر تحمل کردن
tolerances	حدود قابل تحمل
gameness	طاقت تحمل مصائب
intolerantly	بدون تحمل متعصبانه
fault tolerance	قدرت تحمل نقص
stomaching	اشتها تحمل کردن
to live through something	چیزی را تحمل کردن
intolerable	غیر قابل تحمل
stress tolerance	تحمل فشار روانی
bear	تاب اوردن تحمل کردن
bears	تاب اوردن تحمل کردن
at the top of one's bent	تا انجا که می توان تحمل کرد
comport	جور بودن تحمل کردن
to sustain a loss	ضر ردادن تحمل خسارت کردن
i am out of p with it	دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
tie	عضو تحمل کننده کشش
forborne	دست برداشتن تحمل کردن
ties	عضو تحمل کننده کشش
(can't) stand <idiom>	تحمل نکردن،دوست نداشتن
comported	جور بودن تحمل کردن
smooth something over <idiom>	بهتریا قابل تحمل تر شدن
to suffer a loss	ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
stick	پیچ درکار تحمل کردن
bearing	قسمت تحمل کننده بار
insufferable	تن در ندادنی غیر قابل تحمل
to champ the bit	چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comporting	جور بودن تحمل کردن
tail boom	پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
comports	جور بودن تحمل کردن
bete noire	ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
valence	فرفیت
equipotential	هم فرفیت
loading capacity	فرفیت
incapacious	بی فرفیت
line capacitance	فرفیت خط
tankage	فرفیت
capacitance	فرفیت
lift	فرفیت
volume capacity	فرفیت
lifted	فرفیت
volumes	فرفیت
throughput	فرفیت
contenting	فرفیت
capacities	فرفیت
capacity	فرفیت
loading	فرفیت
volume	فرفیت
spans	فرفیت
loads	فرفیت
content	فرفیت
spanning	فرفیت
lifts	فرفیت
spanned	فرفیت
span	فرفیت
load	فرفیت
lifting	فرفیت
tolerance	قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
unbearable	غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearably	غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
scaleweight	وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
on line fault tolerant system	سیستم تحمل خرابی درون خطی
transient	وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
transients	وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
broad shoulders	نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
tolerances	قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
overweight	تحمل وزن اضافه از طرف اسب
production capacity	فرفیت تولید
full container load	فرفیت پر کانتینر
productive capacity	فرفیت تولید
fcl	فرفیت پر کانتینر
overloading	اضافه فرفیت
full load	فرفیت کامل
full load	فرفیت تکمیل
pay load	فرفیت ترابری
general heat capacity	فرفیت گرمایی کل
productive capacity	فرفیت تولیدی
refrigerant capacity	فرفیت سرمایی
electrostatic capacitive	فرفیت الکتروستاتیکی
electrostatic capacity	فرفیت الکترواستاتیک
electrovalence	فرفیت الکتریکی
electrovalency	فرفیت الکتریکی
storage capacity	فرفیت انباره
specific capacity	ضریب فرفیت
excess capacity	فرفیت اضافی
specific capacity	فرفیت مخصوص
expanded , capacity	توسعه فرفیت
road capacity	فرفیت جاده
energy content	فرفیت انرژی
field capacity	فرفیت نگهداری
quality	نوع فرفیت
loading	فرفیت بارگیری
inductive capacity	فرفیت القائی
information capacity	فرفیت خبری
injection capacity	فرفیت تزریق
injection capacity	فرفیت پاشش