English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 19 (3 milliseconds)
English Persian
to dash a vessel to pieces فرفی را خرد یا ریز ریزکردن
Other Matches
to tear to shreds ریزکردن
adverbial فرفی
gyle tun فرفی که درابجوسازی برای تخمیربکارمیرود)
gyle fat فرفی که درابجوسازی برای تخمیربکارمیرود
cornucopia فرفی شبیه بشاخ یا قیف
eye cup فرفی که چشم رادران نگاه داشته
fire pot فرفی که ازاتش یامواداتشگیرپرکرده پرت میکردند
to gauge a vessel مظروف فرفی راپیمودن یااندازه گرفتن
dripping pan فرفی که چکیده کباب دران میریزد
atomised تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomizing تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomizes تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomized تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomize تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomising تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomises تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
drainer خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
gallonage فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com