Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
order arms
فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
Other Matches
take your mirks
فرمان بجای خود
on your marks
فرمان بجای خود
to pack a weapon
[colloquial]
مسلح بودن
to carry a weapon
مسلح بودن
to be packing
[heat]
[colloquial]
مسلح بودن
safing
از حالت مسلح بودن خارج کردن
spot bowler
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
fowling piece
تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
armed services
قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
ctrl break
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna carta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
rifle salute
احترام با تفنگ سلام با تفنگ
fowling piece
تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
rifle shot
تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
sighting leaf
ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
steering
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close ranks
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
weaponed
مسلح
ripe
مسلح
reinforced
مسلح
riper
مسلح
armed
مسلح
armoured
مسلح
mailed
مسلح
in arms
مسلح
flattest
مسلح
armor bearer
مسلح
ripest
مسلح
flat
مسلح
in payment of
بجای
in his stead
بجای او
per pro
بجای
in return for
بجای
in the room of
بجای
vices
بجای
lieu
بجای
vises
بجای
instead of
بجای
in exchange for
بجای
in lieu of
بجای
Instead of you
بجای تو
vice
بجای
vice-
بجای
gunship
هلیکوپتر مسلح
ferroconcrete
بتون مسلح
cocking
مسلح کردن
poised mine
مین مسلح
ice crete
بتون مسلح
cock
مسلح کردن
equips
مسلح کردن
equipping
مسلح کردن
armed to the teeth
کاملا` مسلح
unarmed
غیر مسلح
pistoleer
مسلح به طپانچه
cocks
مسلح کردن
bandits
سارق مسلح
armored cable
کابل مسلح
arming
مسلح شدن
reinforces
مسلح کردن
arming
مسلح کردن
reinforce
مسلح کردن
bandit
سارق مسلح
reinforced coat
اندود مسلح
armed peace
صلح مسلح
reenforce
مسلح کردن
privateer
کشتی مسلح
banditry
سرقت مسلح
mailed fist
نیروی مسلح
weapon
مسلح کردن
reinforced concrete
بتن مسلح
reinforced coating
اندود مسلح
ripest
مسلح شدن
service component
نیروی مسلح
weapon
مسلح شده
weapons
مسلح شده
heavily armed
کاملا مسلح
force
مسلح کردن
forces
مسلح کردن
forcing
مسلح کردن
activated mine
مین مسلح
riper
مسلح شدن
ripe
مسلح شدن
armement
مسلح کردن
arm
مسلح کردن
armed
مسلح شده
armed mine
مین مسلح
enarm
مسلح کردن
armed forces
نیروهای مسلح
services
نیروهای مسلح
weapons
مسلح کردن
reinforced concrete
بتون مسلح
to take up arms
مسلح شدن
equip
مسلح کردن
armed ammunition
مهمات مسلح
armed guard
گارد مسلح
cancel check firing
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
he succeeded his father
بجای پدرنشست
to pass for
قلمدادشدن بجای
stead
بجای بعوض
instead
بجای اینکه
instead of
<conj.>
بجای
[بعوض]
quid pro quos
بجای عوض
quid pro quo
بجای عوض
in somebody's place
بجای کسی
instead of celebrating
بجای جشن
in place of
بجای درعوض
for
بجای از طرف
elsewhere
بجای دیگر
up in arms
مسلح واماده جنگ
armed forces courier
پیک نیروهای مسلح
armed forces police
دژبان نیروهای مسلح
actuator
دستگاه مسلح کننده
actuated mine
مین مسلح شده
delay arming
مسلح کننده تاخیری
armed helicopter
هلی کوپتر مسلح
disarmed
غیر مسلح کردن
disarmament
غیر مسلح کردن
disarm
غیر مسلح کردن
disarms
غیر مسلح کردن
actuate
مسلح کردن مین
deactivate
غیر مسلح کردن
sword arm
دست مسلح شمشیرباز
reinforced concrete facing
پرده بتن مسلح
arming range
برد مسلح شدن
arming delay
تاخیر در مسلح شدن
rearmament
دوباره مسلح شدن
armed mine
مین مسلح شده
arming system
سیستم مسلح کننده
arming vane
پروانه مسلح کننده
deactivated
غیر مسلح کردن
arming wire
سیم مسلح کننده
deactivates
غیر مسلح کردن
deactivating
غیر مسلح کردن
forearms
از پیش مسلح کردن
unarm
غیر مسلح کردن
arming system
دستگاه مسلح کننده
forearm
از پیش مسلح کردن
gun moll
معشوقه دزد مسلح
instead of vice versa
بجای برعکس این
were i in his skin
اگر بجای او بودم
instead of the other way around
بجای برعکس این
O.K.
اصط لاحی که بجای
instead of the reverse
بجای وارونه این
back to your seats
برگردید بجای خود
hardwired connection
می بجای ورودی و سوکت
impersonify
بجای شخص گرفتن
arming vane
پروانه مسلح کننده بمب
arming range
مسافت مسلح شدن گلوله
rearms
دوباره مسلح شدن یا کردن
heavily armed
مسلح به جنگ افزار سنگین
fitted mine
مین مسلح اماده به کار
cocking circuit
مدار مسلح کننده مین
rearm
دوباره مسلح شدن یا کردن
uncharged
غیر مسلح شارژ نشده
joint
مشترک بین نیروهای مسلح
rearmed
دوباره مسلح شدن یا کردن
reinforced concrete facing membrane
پرده بتن مسلح نما
ghost-writers
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
instead of working
بجای اینکه او کار بکند
he could p for an englishman
بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
If I were in your place. . .
اگر بجای شما بودم …
push pass
پاس با فشارچوب بجای ضربه
instead of doing
بجای اینکه انجام بدهند
ghost-writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
phraseography
نشان گذاری بجای عبارت
I wI'll sign for him .
من بجای اوامضاء خواهم کرد
to pass for
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
foist
چیزی را بجای دیگری جا زدن
privateer
درکشتی تجارتی مسلح کار کردن
joint task force
نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
joint exercise
تمرین مشترک بین نیروهای مسلح
lashkar
گروهی از قبایل هندی که مسلح باشند
chevalier
سرباز سواره نظام و مسلح سوار
hoplite
سرباز پیاده مسلح یونان قدیم
service component
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
battalia
بسیج دستههای نظامی ونیروهای مسلح
enarm
مسلح شدن اماده کارزار کردن
wicks
چیزی که بجای فتیله بکار رود
enallage
بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
wick
چیزی که بجای فتیله بکار رود
i wish you would go
بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
eat the ball
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
recuperation
عمل برگرداندن لوله بجای خود
Ferdowsi left a good name behind.
نام نیکی از فردوسی بجای مانده
rational dress
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
things have come to a pretty pass
کار بجای باریک رسیده است
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
conscription of weath
گرفتن پول و مال بجای سرباز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com