Total search result: 205 (32 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
formatting |
فرمت کردن |
|
|
Search result with all words |
|
output |
1-نرم افزار فرمت کردن داده یا برنامه |
outputs |
1-نرم افزار فرمت کردن داده یا برنامه |
reformat |
فرمت کردن دیسکی که حاوی داده است و پاک کردن داده به این ترتیب |
reformatting |
عمل فرمت کردن دیسک که حاوی داده است |
Other Matches |
|
encapsulation |
دریک شبکه سیستم ارسال فریم داده به یک فرمت همراه به فریمی با فرمت دیگر |
unjustified |
نواری که حاوی متن فرمت نشده است , و قابل چاپ نیست تا داده فرمت شود. |
conversions |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
conversion |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
safe format |
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد |
quick format |
که تمام داده موجود روی فلاپی دیسک را در حین فرآیند فرمت پاک نمیکند, از فرمت کامل سریع تر است و امکان ترسیم داده را میدهد |
initialization |
فرمت |
cell format |
فرمت سل |
general format |
فرمت کلی |
global format |
فرمت کلی |
format file |
فایل فرمت |
file format |
فرمت فایل |
numeric format |
فرمت عددی |
reformat |
فرمت مجدد |
document format |
فرمت مدرک |
cif |
فرمت میانی معروف |
unformatted |
که فرمت نشده است |
graphics file format |
فرمت فایل نگارهای |
low level format |
فرمت سطح پایین |
data interchange format file |
فایل با فرمت مبادله |
preformatted |
آنچه فرمت شده باشد |
logical format |
قالب بندی یا فرمت منطقی |
structure |
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی |
structures |
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی |
structuring |
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی |
unformatted |
دیسک مغناطیسی فرمت نشده |
high level format |
فرمت یا قالب بندی سطح بالا |
unformatted |
گنجایش دیسک مغناطیسی پیش از فرمت |
encoder |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به دیگری تبدیل میکند |
reverting |
صفحه فرمت شده را به وضعیتت اصلی بر می گرداند |
reverted |
صفحه فرمت شده را به وضعیتت اصلی بر می گرداند |
reverts |
صفحه فرمت شده را به وضعیتت اصلی بر می گرداند |
revert |
صفحه فرمت شده را به وضعیتت اصلی بر می گرداند |
languages |
قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص |
language |
قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص |
check |
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند |
checked |
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند |
checks |
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند |
presentation layer |
ششمین لایه شبکه استاندارد ISO/OSI که روی فرمت ها |
eighty track disk |
دیسک فرمت شده برای شامل شدن هشتاد شیار |
combi player |
درایو سخت افزاری که دو یا چند فرمت ROM-CD مختلف را می خواند |
empties |
رسانه ذخیره سازی خالی و فرمت شده آماده دریافت داده |
emptied |
رسانه ذخیره سازی خالی و فرمت شده آماده دریافت داده |
device handler |
نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ |
exported |
ذخیره سازی داده در یک فرمت فایل دیگری نسبت به پیش فرض |
empty |
رسانه ذخیره سازی خالی و فرمت شده آماده دریافت داده |
exporting |
ذخیره سازی داده در یک فرمت فایل دیگری نسبت به پیش فرض |
emptiest |
رسانه ذخیره سازی خالی و فرمت شده آماده دریافت داده |
mediums |
رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است |
medium |
رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است |
export |
ذخیره سازی داده در یک فرمت فایل دیگری نسبت به پیش فرض |
device driver |
نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ |
emptier |
رسانه ذخیره سازی خالی و فرمت شده آماده دریافت داده |
FIF |
فرمت فایل برای ذخیره سازی تصاویر گرافیکی که فشرده شده اند |
unformatted |
1-فایل متن که حاوی هیچ دستور فرمت , حاشیه یا نحوه نوشتن نباشد.2- |
styles |
فاهر , نوشتار, اندازه قلم , رنگ , فضا و حاشیههای متن در نوشته فرمت شده |
style |
فاهر , نوشتار, اندازه قلم , رنگ , فضا و حاشیههای متن در نوشته فرمت شده |
driver |
نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند |
drivers |
نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند |
styling |
فاهر , نوشتار, اندازه قلم , رنگ , فضا و حاشیههای متن در نوشته فرمت شده |
styled |
فاهر , نوشتار, اندازه قلم , رنگ , فضا و حاشیههای متن در نوشته فرمت شده |
protocol |
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند |
protocols |
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند |
alien |
دیسک فرمت شده روی سیستم دیگر یا شامل دادهای به فرمتی که قابل خواندن یا فهم نیست |
aliens |
دیسک فرمت شده روی سیستم دیگر یا شامل دادهای به فرمتی که قابل خواندن یا فهم نیست |
rich text format |
روش ذخیره سازی متن که حاوی توضیحات اضافی است و شرحی بر صفحات , نوع و نوشتار و فرمت آنها دارد |
output |
به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند |
outputs |
به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند |
RIFF |
فایل که حاوی اطلاعاتی است که با قالب فایل RIFF فرمت میشود |
softest |
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود |
softer |
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود |
soft |
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود |
bad sector |
شیاری که اشتباه فرمت شده است یا خطایی دارد و غیر قابل تصحیح یا نوشتن یا خواندن است |
style sheet |
الگویی که برای تولید خودکار نحوه یا نوع یک متن مثل روش کار , کتاب , برنامه ,... از پیش فرمت و قالب بندی شده باشد |
high level |
استاندارد ISO که حاوی پروتکل لایه اتصالی است و نحوه فرمت شدن داده پیش از ارسال روی شبکه سنکرون را بیان میکند |
high-level |
استاندارد ISO که حاوی پروتکل لایه اتصالی است و نحوه فرمت شدن داده پیش از ارسال روی شبکه سنکرون را بیان میکند |
sectors |
دیسکی که شیارها با آدرس و داده کد شروع که در هنگام فرمت دیسک روی آن نوشته میشود, شرح داده می شوند |
CD ROM Extended Architecture |
فرمت ROM-CD پیشرفته که نحوه ذخیره سازی صورت و تصویر داده را روی دیسک ROM-CD مشخص میکند |
sector |
دیسکی که شیارها با آدرس و داده کد شروع که در هنگام فرمت دیسک روی آن نوشته میشود, شرح داده می شوند |
CD ROM/XA |
فرمت ROM-CD پیشرفته که نحوه ذخیره سازی صورت و تصویر داده را روی دیسک ROM-CD مشخص میکند |
communication |
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود |
viewer |
امکانی که کاربر داده میشود تا محتوای یک تصویر یا فایل متن فرمت شده را ببیند بدون نیاز به اجرای برنامهای که آنرا ایجاد کرده بود |
viewers |
امکانی که کاربر داده میشود تا محتوای یک تصویر یا فایل متن فرمت شده را ببیند بدون نیاز به اجرای برنامهای که آنرا ایجاد کرده بود |
word warp |
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی |
Video for Windows |
مجموعه درایورهای نرم افزاری و امکانات ویندوز ماکروسافت . سافت ماکروسافت که به فایلهای با فرمت AVI امکان نمایش روی یک پنجره می دهند |
Web page |
فایل ذخیره شده در وب سرور که حاوی متن فرمت شده , گرافیک و اتصالات در متنهای با کلمات کلیدی به صفحات دیگر اینترنت یا وب سایت است |
embedded code |
درج شده در متن و استفاده شده توسط سیستم پردازش لغت پس از ایجاد متن چاپ شده و فرمت شده |
conversion |
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند |
conversions |
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند |
database |
نرم افزار مدیریت پایگاه داده که روی کامپیوتر سرور شبکه اجرا میشود و در یک سیستم Client / Server استفاده میشود. کاربر با نرم افزار مشتری کار میکند که دادهای که ازنرم افزار سرور بازیابی شده است فرمت میکند و نمایش میدهد |
databases |
نرم افزار مدیریت پایگاه داده که روی کامپیوتر سرور شبکه اجرا میشود و در یک سیستم Client / Server استفاده میشود. کاربر با نرم افزار مشتری کار میکند که دادهای که ازنرم افزار سرور بازیابی شده است فرمت میکند و نمایش میدهد |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
crushed |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
crush |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
specifies |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
clearer |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
to adapt [to] |
جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به] |
to secure |
تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن] |
judge |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
detaches |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |