English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
quartermaster فروشگاه وسایل سررشته داری
quartermasters فروشگاه وسایل سررشته داری
Other Matches
quartermasters سررشته داری
quartermaster سررشته داری
quartermasters رسته سررشته داری
quartermaster رسته سررشته داری
paymaster general رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
dude ranch گله داری واسب سواری وحشم داری
statecraft کشور داری ملک داری
You deserve it. حق داری ( استحقاق آنرا داری )
expertise سررشته
credential سررشته
qualification سررشته
expertise سررشته
competence سررشته
skill سررشته
scents سراغ سررشته
scenting سراغ سررشته
scent سراغ سررشته
paymasters سررشته دار
paymaster سررشته دار
paymaster general سررشته دار
competence کفایت سررشته
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
collapse capitalism فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
it is too late to lock the stable when the horse has been stolen <proverb> کنون باید این مرغ را پای بست نه آن دم که سررشته بردت ز دست
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
salesroom فروشگاه
shopped فروشگاه
canteen فروشگاه
shop فروشگاه
shops فروشگاه
canteens فروشگاه
storing فروشگاه
store فروشگاه
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
army stores فروشگاه ارتش
department stores فروشگاه بزرگ
hypermarkets فروشگاه بسیاربزرگ
sea stores فروشگاه دریایی
department store فروشگاه بزرگ
ship's service فروشگاه ناو
outlet دررو فروشگاه
outlets دررو فروشگاه
computer store فروشگاه کامپیوتر
hypermarket فروشگاه بسیاربزرگ
supermarkets فروشگاه بزرگ
supermarket فروشگاه بزرگ
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
antique shop فروشگاه اشیاء عتیقه
off-licences فروشگاه نوشابههای الکلی
off-licence فروشگاه نوشابههای الکلی
canteens فروشگاه یا رستوران سربازخانه
pro shop فروشگاه باشگاه حرفهای
canteen فروشگاه یا رستوران سربازخانه
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
The store across the street. فروشگاه آنطرف خیابان
ten cent store فروشگاه دارای کالاهای ارزان
commissaries فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
commissary فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
exchange تبدیل ارز فروشگاه پادگان
post exchange فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
exchanged تبدیل ارز فروشگاه پادگان
the forthcoming book کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
exchanges تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanging تبدیل ارز فروشگاه پادگان
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
to have a look round [around] the shops [British E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
floorwalker بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
canteen فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
to have a look round [around] the stores [American E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to check out that new clothing store نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
commissary store annex شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
certificate of gains or losses سند مصدق سود و زیان فروشگاه
canteens فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
capitalism کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
storewide شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
general stores فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
extensions طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
extension طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
chain stores فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain store فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
commissary فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissaries فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
blind man's buff از من داری
grittiness شن داری
tensility کش داری
wet storage تر داری
bigamy دو زن داری
capitalism سرمایه داری
charge عهده داری
menage خانه داری
refusals خود داری رد
refusal خود داری رد
non commital خود داری
notbility خانه داری
patchiness وصله داری
leasing اجاره داری
abstinence;or abstinency خود داری
pernoctation شب زنده داری
lucubration شب زنده داری
housekeeping خانه داری
bulkiness جثه داری
bank protection ساحل داری
cellarge حق انبار داری
fisk خزانه داری
conchiferous داری صدف
vigilance شب زنده داری
dry storage خشک داری
charges عهده داری
creaminess خامه داری
bulkiness تنه داری
blind mans buff ازمن داری
house work خانه داری
angularity گوشه داری
angularity زاویه داری
angulation زاویه داری
anti capitalist ضد سرمایه داری
household art هنرخانه داری
fasting روزه داری
incumbency عهده داری
bean caper پیرسن داری
continenece خود داری
wakes شب زنده داری
leasehold اجاره داری
stigmatism خال داری
spinosity سیخ داری
slaveholding برده داری
tenure اجاره داری
thrift خانه داری
trusteeship امانت داری
trusteedhip امانت داری
waked شب زنده داری
treasurership خزانه داری
wake شب زنده داری
vigils شب زنده داری
treasury general خرانه داری کل
vigil شب زنده داری
tresury general خزانه داری کل
wakefulness شب زنده داری
night waking شب زنده داری
Exchequer خزانه داری
treasury خزانه داری
bursary خزانه داری
altruism همگونه داری
communism مردم داری
sang-froid خود داری
sang froid خود داری
slavery برده داری
farming مزرعه داری
bursaries خزانه داری
serrulation دندانه داری
self restraint خود داری
tenancy اجاره داری
tenancies اجاره داری
viscosity شیره داری
rhythmicity نواخت داری
retenv خود داری
baby-sat بچه داری کردن
succulence اب داری حالت ابکی
baby-sitting بچه داری کردن
wakes شب زنده داری کردن
continence خویشتن داری پرهیزگاری
chamberlainship پرده داری گنجوری
baby sit بچه داری کردن
capitalist system نظام سرمایه داری
baby-sit بچه داری کردن
baby-sits بچه داری کردن
waked شب زنده داری کردن
Chancellor of the Exchequer وزیر خزانه داری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com