Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (4 milliseconds)
English	Persian
forced sale	فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
Other Matches
law of difinte proportions	قانون نسبتهای معین
legalism	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive	قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure	قانون اصول محاکمات قانون شکلی
penal statute	قانون جزایی قانون مجازات
say's law	قانون سی . براساس این قانون
canon	قانون کلی قانون شرع
canons	قانون کلی قانون شرع
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
volumenometer	التی که به وسیله ان بااستفاده از قانون .....حجم چیزی را می سنجند
eviction	چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions	چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him	او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
the long arm of the law	دست قانون [دست قدرتمند قانون]
occasional licence	پروانه فروش نوشابه درمواقع و جاهای معین
statutes	قانون
regulation	قانون
legislation	قانون
statute	قانون
acted	قانون
act	قانون
canons	قانون
canon	قانون
kanoon	قانون
rule	قانون
nisi	قانون
law of constant heat sumation	قانون هس
hess's law	قانون هس
law	قانون
legal	قانون
laws	قانون
enacment	قانون
regardless of the law	به قانون
lex	قانون
code	قانون
edict	قانون
edicts	قانون
chrles' law	قانون شارل
obedient to the law	مطیع قانون
obedient to the law	پیرو قانون
legislative	قانون گذار
labour code	قانون کار
nightstick	چوب قانون
commercial code	قانون تجارت
commercial law	قانون تجارت
commutative law	قانون جابجایی
code civil	قانون مدنی
constitution	قانون اساسی
plaintiff	مدعی [قانون]
civil code	قانون مدنی
labour law	قانون کار
civillaw	قانون مدنی
clublaw	قانون سرنیزه
clublaw	قانون زور
codification	قانون نویسی
lambert law	قانون لامبرت
conservation law	قانون بقا
constitutional low	قانون اساسی
crown law	قانون جزائی
corpus juris	اساس قانون
coulomb's law	قانون کولن
canon law	قانون کلیسایی
legality	رعایت قانون
legality	مطابقت با قانون
to go into effect	قانون شدن
corpus juris	روح قانون
canon law	قانون شرع
okuns law	قانون اوکان
offense	قانون شکنی
labour act	قانون کار
ohm's law	قانون اهم
rule	بربست قانون
constitutionally	مطابق قانون
constructionist	کسیکه قانون
contrary to the law	مخالف قانون
to inure	قانون شدن
merkel's law	قانون مرکل
nationality law	قانون تابعیت
law merchant	قانون تجارت
law fallen into desuetude	قانون متروک
law breaker	قانون شکن
conscription law	قانون سربازگیری
substantive law	قانون ماهوی
law abidingness	پیروی قانون
bylaw	قانون ویژه
edict	قانون مصوب
edicts	قانون مصوب
to the letter <idiom>	طبق قانون
mil rule	قانون میلیم
law of clouser	قانون بستار
law of causation	قانون علیت
law of analogy	قانون تمثیل
tax law	قانون مالیاتی
law of advantage	قانون امتیاز
law-abiding	مطیع قانون
law-abiding	پیرو قانون
weber's law	قانون وبر
nomology	قانون شناسی
It's a rule that ...	قانون است که ...
status of limitations	قانون مرورزمان
statue law	قانون یا قوانین
laplace's law	قانون لاپلاس
Parkinson's Law	قانون پارکینسون
chain rule	قانون زنجیری
statutory law	قانون مدون
nomological	منطبق با قانون
nomological	شبیه قانون
nomographer	قانون گذاری
stokes' law	قانون استوکس
nomographer	قانون گذار
wein law	قانون وین
nomography	فن قانون گذاری
nomological	وابسته به قانون
charle's law	قانون شارل
to take effect	قانون شدن
rule of thumb	قانون کلی
breach of the law	نقض قانون
ignorance of law	جهل به قانون
religious law	قانون شرع
power law	قانون توانی
planck law	قانون پلانک
riot act	قانون ضد اغتشاشات
introduce law	انشاء قانون
clause	ماده قانون
clauses	ماده قانون
insolvent law	قانون اعسار
insolvent law	قانون درماندگی
five second rule	قانون 5 ثانیه
preamble of a statute	مقدمه قانون
case law	قانون موضوعه
graham's law	قانون گراهام
gresham's law	قانون گرشام
greshams law	قانون گرشام
hook's law	قانون هوک
nightsticks	چوب قانون
majority rule	قانون اکثریت
hauy law	قانون هوی
governing law	قانون حاکم
hubble law	قانون هابل
raoult's law	قانون رائول
press law	قانون مطبوعات
rambunctious	بی قانون و قاعده
procedural law	قانون شکلی
game law	قانون شکار
gas laws	قانون گاز
gay lussac's law	قانون گیلوساک
to come into operation	قانون شدن
juristic	قانون دان
Under the protection of the law.	درپناه قانون
jurisprudent	قانون دان
parallel law	قانون توازی
jurisconsult	قانون دان
pascal	قانون پاسکال
say's law of markets	قانون بازارهای سی
scofflaw	قانون شکن
scofflaw	ناقض قانون
curie's law	قانون کوری
dalton's law	قانون دالتون
dead letter	قانون منسوخ
declaratory statute	قانون اعلامی
demorgans law	قانون دمورگان
distribution law	قانون توزیع
pascal's law	قانون پاسکال
joule's law	قانون ژول
penal statute	قانون جزا
jachson's law	قانون جکسون
extralegal	ماورای قانون
faraday's law	قانون فارادی
faraday's law	قانون فاراده
islamic law	قانون شرع
fechner's law	قانون فخنر
peronality of laws	ویژگی قانون
engels law	قانون انگل
engel's law	قانون انگل
cl	قانون مدون
paschen's law	قانون پاشن
joiting law	قانون ژول
economic law	قانون اقتصادی
einstein's law	قانون اینشتاین
employment act	قانون اشتغال
constitutions	قانون اساسی
enactment of law	وضع قانون
enactor	واضع قانون
rule of thumb	قانون عمومی
law of nations	قانون ملل
amagat law	قانون اماگات
plaintiff	خواهان [قانون]
complainant [British E]	خواهان [قانون]
ampere law	قانون امپر
pursuer [Scottish English]	خواهان [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	خواهان [قانون]
legist	قانون دان
illegal	مخالف قانون
law of induced current	قانون لنتس
legislatrix	قانون گذار زن
trapezoidal law	قانون ذوذنقهای
lenz' law	قانون لنز

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com