English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
hoot فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooted فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooting فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoots فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
Other Matches
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
impatience بی صبری ناشکیبایی
impatiently ازروی بی صبری
impatient hours ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
protestingly بطور اعتراض ازروی اعتراض
pooh علامت انزجار وبی صبری
to champ the bit چیزیرابابی صبری تحمل کردن
nettles ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
nettle ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
protested اعتراض اعتراض کردن
protests اعتراض اعتراض کردن
protesting اعتراض اعتراض کردن
protest اعتراض اعتراض کردن
whoop فریاد
fret فریاد
rhodomontade فریاد
frets فریاد
squawked فریاد
groan فریاد
calling فریاد
squawk فریاد
shrieked فریاد
whooped فریاد
vociferation فریاد
whooping فریاد
outcry فریاد
outcries فریاد
whoops فریاد
shriek فریاد
squeal فریاد
shrieks فریاد
squealed فریاد
squeals فریاد
groaned فریاد
groaning فریاد
exclamation فریاد
exclamations فریاد
shouted فریاد
kiai فریاد
redresser فریاد رس
shout فریاد
shrieking فریاد
mewl فریاد
shouting فریاد
groans فریاد
squawks فریاد
shouts فریاد
cries فریاد زدن
To cry out . فریاد بر آوردن
war whoop فریاد جنگ
hollered فریاد خوشحالی
war cry فریاد جنگی
gaff گفتاربیهوده فریاد
cry فریاد زدن
hollering فریاد خوشحالی
cries فریاد گریه
holler فریاد خوشحالی
cry فریاد گریه
greet داد فریاد
greeted داد فریاد
greets داد فریاد
to by blue muder فریاد کردن
hurray فریاد زدن
bawling فریاد زدن
bawled فریاد زدن
bawl فریاد زدن
shouter فریاد زننده
whoopee فریاد خوشحالی
screamer فریاد زدن
blat فریاد کردن
yell فریاد زدن
yelled فریاد زدن
yelling فریاد زدن
yells فریاد زدن
jubilate فریاد شادی
bawls فریاد زدن
whoops فریاد کردن
vociferance فریاد و نعره
hollers فریاد خوشحالی
whooped فریاد کردن
utter a cry فریاد زدن
whoop فریاد کردن
whooping فریاد کردن
to cry wolf too often انقدربدروغ فریاد
screech فریاد شبیه جیغ
screeched فریاد شبیه جیغ
screeches فریاد شبیه جیغ
to break forth in to joy از خوشی فریاد کردن
screeching فریاد شبیه جیغ
chevy فریاد هنگام شکار
triumphantly فاتحانه فریاد پیروزی
with rejoicings and embraces با شادی و فریاد هورا
To go to someones rescues . To succour someone . به فریاد کسی رسیدن
to shout for joy از خوشی فریاد زدن
to roar with pain از درد فریاد زدن
triumphant فاتحانه فریاد پیروزی
shrieked فریاد دلخراش زدن
shrieking فریاد دلخراش زدن
shrieks فریاد دلخراش زدن
salvo فریاد دسته جمعی
salvoes فریاد دسته جمعی
shriek فریاد دلخراش زدن
donnybrook فریاد پرسر وصدا هیاهو
hollers فریاد کردن سروصداراه انداختن
holler فریاد کردن سروصداراه انداختن
full-throated صدا یا فریاد بسیار بلند
howls فریاد زدن عزاداری کردن
hollering فریاد کردن سروصداراه انداختن
rodomontade گزافه گویی کردن فریاد
hollered فریاد کردن سروصداراه انداختن
howl فریاد زدن عزاداری کردن
howled فریاد زدن عزاداری کردن
exclaims ازروی تعجب فریاد زدن
exclamatory شگفت اور متضمن فریاد
exclaiming ازروی تعجب فریاد زدن
exclaimed ازروی تعجب فریاد زدن
exclaim ازروی تعجب فریاد زدن
jobilate شادی کردن از خوشی فریاد زدن
protested اعتراض
objections اعتراض
challenge اعتراض
exception اعتراض
remonstrance اعتراض
power of reservation حق اعتراض
impugnment اعتراض
protest اعتراض
objection اعتراض
impugnation اعتراض
protestation اعتراض
impeachment اعتراض
condemnations اعتراض
protestations اعتراض
exceptions اعتراض
animadversion اعتراض
condemnation اعتراض
protesting اعتراض
protests اعتراض
contestation اعتراض
challenged اعتراض
challenges اعتراض
controvertible قابل اعتراض
objecting اعتراض کردن
objecting اعتراض داشتن
protest for non acceptance اعتراض نکول
condemnable قابل اعتراض
contestable قابل اعتراض
objected اعتراض کردن
obtest اعتراض کردن
objects اعتراض داشتن
fulminated اعتراض کردن
fulminate اعتراض کردن
appose اعتراض کردن
fulminates اعتراض کردن
bill of exception اعتراض نامه
take exception to اعتراض کردن به
to a on or upon اعتراض کردن بر
challengeable قابل اعتراض
objects اعتراض کردن
kicker اعتراض کننده
objected اعتراض داشتن
implicit بلا اعتراض
protest اعتراض کردن
direct objects اعتراض کردن
protest اعتراض رسمی
protested اعتراض رسمی
protests اعتراض رسمی
protests اعتراض کردن
exept اعتراض کردن
protesting اعتراض رسمی
direct objects اعتراض داشتن
protesting اعتراض کردن
unquestioning غیرقابل اعتراض
indirect objects اعتراض داشتن
demurrable اعتراض پذیر
defiance مقاومت اعتراض
object اعتراض کردن
object اعتراض داشتن
demurrant اعتراض کننده
demurrer اعتراض کننده
indirect objects اعتراض کردن
disputable اعتراض پذیر
impugnable قابل اعتراض
protested اعتراض کردن
impugn اعتراض کردن
fussed اعتراض کردن
impugning اعتراض کردن
fusses اعتراض کردن
contest اعتراض داشتن بر
contest اعتراض کردن
impugned اعتراض کردن
contested اعتراض داشتن بر
contested اعتراض کردن
contesting اعتراض داشتن بر
except اعتراض کردن
to e. a protest اعتراض کردن
to enter a protest اعتراض کردن
contesting اعتراض کردن
contests اعتراض کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com