Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (41 milliseconds)
English
Persian
lure
فریفتن اغوا کردن
lured
فریفتن اغوا کردن
lures
فریفتن اغوا کردن
luring
فریفتن اغوا کردن
Other Matches
incite
اغوا کردن
inveigle
اغوا کردن
tempted
اغوا کردن
seduce
اغوا کردن
seduced
اغوا کردن
inveigling
اغوا کردن
tempt
اغوا کردن
inveigles
اغوا کردن
inveigled
اغوا کردن
seducing
اغوا کردن
tempts
اغوا کردن
entices
اغوا کردن
wile
اغوا کردن
enticed
اغوا کردن
incited
اغوا کردن
seduces
اغوا کردن
to lead away
اغوا کردن
entice
اغوا کردن
inciting
اغوا کردن
incites
اغوا کردن
crimped
اغوا کردن گول
crimps
اغوا کردن گول
crimp
اغوا کردن گول
to instigate something
[negative]
اغوا کردن
[کار بدی]
induces
اغوا کردن مجبور شدن
induced
اغوا کردن مجبور شدن
induce
اغوا کردن مجبور شدن
inducing
اغوا کردن مجبور شدن
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
incite to murder
اغوا کردن برای قتل عمد
doodled
فریفتن سروصدا کردن
inveigling
فریفتن سرگرم کردن
inveigle
فریفتن سرگرم کردن
inveigled
فریفتن سرگرم کردن
inveigles
فریفتن سرگرم کردن
doodle
فریفتن سروصدا کردن
charm
مسحور کردن فریفتن
doodles
فریفتن سروصدا کردن
doodling
فریفتن سروصدا کردن
fudges
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudged
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudge
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudging
فریفتن اهسته حرکت کردن
jilt
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilting
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilts
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
poop
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poops
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
allurement
اغوا
temptation
اغوا
seducement
اغوا
instigation
اغوا
inveiglement
اغوا
enticement
اغوا
temptations
اغوا
gudgeon
اغوا
seduction
اغوا
inveglement
اغوا
seductive
اغوا کننده
hustler
اغوا کننده
inveigler
اغوا کننده
hustlers
اغوا کننده
temptable
قابل اغوا
sophistication
اغوا تحریف
seductress
زن اغوا کننده
lothario
اغوا کننده
seducement
فریب وسیله اغوا
incitation
وادار سازی اغوا
seduction
دعوی فریب و اغوا
tempting
اغوا کننده هوس انگیز
fob
فریفتن
captivates
فریفتن
practice deceit
[American]
فریفتن
practise deceit
[British]
فریفتن
beguile
فریفتن
mislead
فریفتن
hocus
فریفتن
befool
فریفتن
baffle
فریفتن
fool
فریفتن
delude
فریفتن
entices
فریفتن
hoodwink
فریفتن
enticed
فریفتن
entice
فریفتن
mystify
فریفتن
captivated
فریفتن
captivate
فریفتن
deceived
فریفتن
bewitched
فریفتن
seduces
فریفتن
eucher
فریفتن
bewitch
فریفتن
ensorcel
فریفتن
seducing
فریفتن
to lead up the garden
فریفتن
skunks
فریفتن
bewitches
فریفتن
seduced
فریفتن
seduce
فریفتن
skunk
فریفتن
ensorcel
[American]
[literary]
فریفتن
ensorcell
[literary]
فریفتن
enchant
فریفتن
bluff
فریفتن
bewitch
فریفتن
becharm
فریفتن
decoying
فریفتن
hustling
فریفتن
string along
<idiom>
فریفتن
deceiving
فریفتن
tempt
فریفتن
decoys
فریفتن
deceives
فریفتن
tempts
فریفتن
decoyed
فریفتن
tempted
فریفتن
decoy
فریفتن
intrigue
فریفتن
hustle
فریفتن
hustles
فریفتن
intriguing
فریفتن
hornswoggle
فریفتن
intrigues
فریفتن
hustled
فریفتن
deceive
فریفتن
sell a dummy
فریفتن حریف
razzle dazzle
فریفتن حریف
intriguing
توط ئه چیدن فریفتن
intrigue
توط ئه چیدن فریفتن
intrigues
توط ئه چیدن فریفتن
enchant
مسحور شدن فریفتن
hocus
فریب دهنده فریفتن
wile
بطمع انداختن فریفتن
enchants
مسحور شدن فریفتن
bootleg
نوعی حمله با فریفتن حریف
direct free kick
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
self induced
اغوا شده توسط نفس خود ایجاد شده در خود فرد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com