Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
partial pressure
فشار جزئی
Search result with all words
vapor pressure
فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
partial pressure
[فشار اولیه و جزئی که در اثر شانه کوبی و یا کشیدن تار در چله کشی به نخ های تار وارد می شود.]
Other Matches
retail bin
انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
combat resolution
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
cabin pressure
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
دارای فشار یکسان خط هم فشار
low head plant
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piddling
جزئی
remote
جزئی کم
inconsiderable
جزئی
picayune
جزئی
A part of the whole .
جزئی از کل
hexamerous
شش جزئی
paltry
جزئی
paultry
جزئی
triparite
سه جزئی
haxamerous
شش جزئی
peppercorns
جزئی
remote
جزئی
remoter
جزئی کم
remoter
جزئی
two limbed
دو جزئی
imperceptible
جزئی
peppercorn
جزئی
trifling
جزئی
fiddling
جزئی
portions
جزئی
portion
جزئی
corpuscular
جزئی
minute
جزئی
petty
جزئی
remotest
جزئی کم
remotest
جزئی
peddling
جزئی
potty
جزئی
potties
جزئی
negligible
جزئی
retail
جزئی
indifferent
جزئی
adaphorous
جزئی
sexpartite
شش جزئی
partial
جزئی
snatches
جزئی
smaller
جزئی کم
rushing
جزئی
rush
جزئی
nominal
جزئی
inappreciable
جزئی
parcels
جزئی از یک کل
snatching
جزئی
parcel
جزئی از یک کل
snatched
جزئی
rushed
جزئی
picayubnish
جزئی
duple
دو جزئی
ternal
سه جزئی
snatch
جزئی
snatchy
جزئی
smallest
جزئی کم
small
جزئی کم
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
minuitae
نکات جزئی
light laod
بار جزئی
incidental
جزئی ضمنی
minor constituent
عنصر جزئی
wholly or in part
جزئی یا کلی
immaterial
معنوی جزئی
particular average
خسارات جزئی
lobed
چند جزئی
it is immaterial
جزئی است
pittance
مبلغ جزئی
minor elements
عناصر جزئی
minus cule
ریز جزئی
partial adjustment
تعدیل جزئی
particular average
خسارت جزئی
retail
جزئی فروشی
skirmishes
جنگ جزئی
pettily
بطور جزئی
nuance
فرق جزئی
nipped
چیزی جزئی
opuscule
اثر جزئی
fractionally
بطور جزئی
nuances
فرق جزئی
a minor incident
یک حادثه جزئی
multipartite
چند جزئی
shading
اختلاف جزئی
skirmish
جنگ جزئی
quadripartite
چهار جزئی
negligibly
بطور جزئی
partial plan
برنامه جزئی
nugae
نکات جزئی
dodecamerous
دوازده جزئی
fractional damage
خسارت جزئی
fractionary
جزئی خرد
detail
جزئی از اثر
septempartite
هفت جزئی
retail dealer
جزئی فروش
retail bin
انبار جزئی
clauses
جزئی از جمله
clause
جزئی از جمله
glim
درک جزئی
quinquepartite
پنج جزئی
gewgaws
چیز جزئی
detailing
جزئی از اثر
partial
مغرض جزئی
parial derivative
مشتق جزئی
drop in the bucket
<idiom>
مقداری جزئی
partial adjustment
تطابق جزئی
tertramerous
چهار جزئی
partial competition
رقابت جزئی
partial correctness
صحت جزئی
partial correlation
همبستگی جزئی
excursus
بحث جزئی
extrinsic
جزئی ضمیمه
fewtrils
چیز جزئی
flesh wound
زخم جزئی
gewgaw
چیز جزئی
pair
هرچیز دو جزئی
little
ناچیز جزئی
inconspicuous
جزئی غیرمحسوس
heptamerous
هفت جزئی
nip
چیزی جزئی
incidentals
رویداهای جزئی
incomplete breakdown
شکست جزئی
nips
چیزی جزئی
partial fraction
کسر جزئی
trivialism
چیز جزئی
insignificantly
بطور جزئی
partial loss
زیان جزئی
partial function
تابع جزئی
partial order
ترتیب جزئی
partial eqilibrium
تعادل جزئی
energy absorber
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
high voltage transformer
ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
impluse level
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
partial carry
رقم تقلی جزئی
giblet
خرده ریز جزئی
henpeck
کوشش درمداخلات جزئی
hinted
چیز خیلی جزئی
hints
چیز خیلی جزئی
partial differential equation
معادلات دیفرانسیل جزئی
(not) know the first thing about something
<idiom>
اطلاعات جزئی داشتن
A fundamental (slight) difference.
اختلاف اساسی ( جزئی )
hint
چیز خیلی جزئی
budges
تکان جزئی خوردن
light load test
ازمایش بار جزئی
par tial eclipse
کسوف یا خسوف جزئی
to p an element to a word
جزئی از سر واژهای دراوردن
pulls
برتری جزئی و مختصر
budging
تکان جزئی خوردن
retail trade
معامله بصورت جزئی
free of particular average
معاف از خسارات جزئی
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
partial sum
حاصل جمع جزئی
light damage
خسارت جزئی یا سبک
partial enhancement factor
ضریب تشدید جزئی
retail
بصورت جزئی فروختن
partial equilibrium analysis
تحلیل تعادل جزئی
budged
تکان جزئی خوردن
inappreciative
غیر محسوس جزئی
budge
تکان جزئی خوردن
partial reduction coefficient
ضریب تقلیل جزئی
shade of meaning
اختلاف جزئی در معنی
pull
برتری جزئی و مختصر
Order theory
ترتیب جزئی
[ریاضی]
compounds
چند جزئی جسم مرکب
compounded
چند جزئی جسم مرکب
iridectomy
بریدن یا در اوردن جزئی ازعنبیه
compound
چند جزئی جسم مرکب
flyspeck
چیز جزئی وبی اهمیت
light transition loss
تلف عبوری بار جزئی
shadings
اختلاف جزئی سایه رنگ
shade
اختلاف جزئی سایه رنگ
to i. on particulars
به چیزهای جزئی اهمیت دادن
shades
اختلاف جزئی سایه رنگ
crawling peg
تغییرات جزئی در نرخ ارز
pitot pressure
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
tromometer
الت سنجش زمین لرزههای جزئی
elements
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
element
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
commutator riple
تغییرات جزئی ناشی از یکسوکردن جریان
to plume oneself on something
برای چیز جزئی یا عاریه بالیدن
nugacity
چیز جزئی یغا بیهوده بیهودگی
adjustment
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustments
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
de minimis
خیلی جزئی
[که به حساب شمرده شود]
[قانون]
coarse sight
زاویه یاب مخصوص تنظیمات جزئی ودقیق
fussily
ازروی بیقراری با اهمیت دادن بچیزهای جزئی
de minimis exception
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
tail group
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
drop a hint
<idiom>
فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
stocker
اتومبیل مسافرتی بدون تغییریا تغییرات جزئی برای مسابقه
low voltage distribution system
شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
systematic theology
بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com