English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
axial pressure فشار مرکزی
central head فشار مرکزی
Other Matches
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
cabin pressure فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic دارای فشار یکسان خط هم فشار
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
low head plant نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
high voltage transformer ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
impluse level سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
pitot pressure فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
centrical مرکزی
centerline خط مرکزی
axial مرکزی
central مرکزی
focal مرکزی
focal line خط مرکزی
cl خط مرکزی
core مرکزی
cores مرکزی
centre pocket مرکزی
central pumping station مرکزی
three center bonding پیوند سه مرکزی
centralized plan پلان مرکزی
central focusing wheel چرخهزوم مرکزی
holding company شرکت مرکزی
centralist مرکزی نگر
three centred curve منحنی سه مرکزی
centralists مرکزی نگر
subcentral زیر مرکزی
head office اداره مرکزی
head office دفتر مرکزی
concourse تالار مرکزی
directrix خط تیر مرکزی
fore and aft center line خط مرکزی سراسری
fovea centralis فرورفتگی مرکزی
central heating گرمایش مرکزی
eccentricity برون مرکزی
centrosymmetric متقارن مرکزی
central کامپیوتر مرکزی
eccentricities برون مرکزی
central تلفن چی مرکزی
centralism مرکزی نگری
central heating حرارت مرکزی
nuclei لب هسته مرکزی
mainframes پردازنده مرکزی
mainframe پردازنده مرکزی
nucleus لب هسته مرکزی
state government دولت مرکزی
central position قرارگاه مرکزی
central bank بانک مرکزی
central site سایت مرکزی
central processor پردازشگر مرکزی
central canal مجرای مرکزی
central city شهر مرکزی
central processor پردازنده مرکزی
central office دفتر مرکزی
central government حکومت مرکزی
central control desk میزفرمان مرکزی
central processing unit واحدپردازنده مرکزی
central convolution شکنج مرکزی
central gyrus شکنج مرکزی
central fissure شیار مرکزی
central sulcus شیار مرکزی
centre game بازی مرکزی
central station نیروگاه مرکزی
spherical angle زاویه مرکزی
central terminal پایانه مرکزی
boost coil کوئل مرکزی
central position وضعیت مرکزی
centrum جسم مرکزی
centripetal جانب مرکزی
central load بار مرکزی
centrically بطور مرکزی
center distance فاصله مرکزی
center base میدان مرکزی
centrifugal گریز از مرکزی
center گروه مرکزی
central limit theorem قضیه حد مرکزی
inner city بخش مرکزی شهر
central processing unit واحد پردازش مرکزی
inner cities بخش مرکزی شهر
centred وسط ونقطه مرکزی
downtown قسمت مرکزی شهر
centre وسط ونقطه مرکزی
heliocentric system دستگاه خورشید مرکزی
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
core هسته مرکزی مفتول
multicenter binding پیوند چند مرکزی
cores هسته مرکزی مفتول
centered وسط ونقطه مرکزی
centers وسط ونقطه مرکزی
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
central planning برنامه ریزی مرکزی
GHQ مخفف ستاد مرکزی
post office اداره مرکزی پست
cns دستگاه عصبی مرکزی
cento سازمان پیمان مرکزی
center of gravity axis محور ثقل مرکزی
post offices اداره مرکزی پست
center وسط ونقطه مرکزی
centre pawns پیادههای مرکزی شطرنج
axis of the bore محور مرکزی لوله
the middlands استانهای مرکزی انگلستان
precentral gyrus شکنج پیش مرکزی
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
rimland حومه ناحیه مرکزی
heartlands منطقه مرکزی وحیاتی
heartland منطقه مرکزی وحیاتی
unit central processing واحد پردازش مرکزی
central mass storage انباره انبوه مرکزی
conurbations شهر مهم مرکزی
central heating system دستگاه حرارت مرکزی
gold دایره مرکزی هدف
golds دایره مرکزی هدف
geocentric system دستگاه زمین مرکزی
geocentric دوران زمین مرکزی
central control panel تابلوی مرکزی کنترل
one shot pump پمپ روغن مرکزی
vertical center line illusion خطای خط قائم مرکزی
conurbation شهر مهم مرکزی
scandinavian defence دفاع متقابل مرکزی
naves تالار مرکزی صحن
nave تالار مرکزی صحن
centre counter defence دفاع متقابل مرکزی
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
low voltage distribution system شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
high asia قسمت بلند و مرکزی امریکا
general posr office اداره مرکزی پست در لندن
organization of central american states سازمان دول امریکای مرکزی
osset اریایی نژادان قفقاز مرکزی
radian زاویه مرکزی قوس دایره
pecan درخت گردوی امریکای مرکزی
umbilical واقع در نزدیکی ناف مرکزی
directrix خط مرکزی منطقه اتش توپ
pecans درخت گردوی امریکای مرکزی
geocentric دارای مرکزی در زمین زمینی
geothermal وابسته به حرارت مرکزی زمین
keel ستون عرضی مرکزی ناو
central railway station ایستگاه مرکزی راه اهن
central planning team تیم طرح ریزی مرکزی
central food preparation facility کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
Ivory Coast کرانهی مرکزی و غربی افریقا
king's yellow مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
keels ستون عرضی مرکزی ناو
geothermic وابسته به حرارت مرکزی زمین
x ring دایره مرکزی هدف تیراندازی
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
sweet spot قسمت مرکزی راکت یا چوب
totalism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
centralized آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
abneural واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
central air data مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
totalitarianism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
wing section بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
danish gambit گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
crom قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
C.I.A مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centers شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
slovak نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
balkline spot نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
centered شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
cpu Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objecting که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
integrated محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
peripheral قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
tulip design طرح گل لاله [گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
microprocessors مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
bank rate مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
parnassian نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
star network topology شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
multistation access unit buH مرکزی برای اتصال کابلهای شبکه Token Ring
log بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
collection ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
logs بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
microprocessor مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
collections ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
input output bound شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
coax کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com