Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
English
Persian
flare
فشفشه روشن کننده
flares
فشفشه روشن کننده
Search result with all words
pyrotechnics
مواد فشفشفهای فشفشه روشن کننده
Other Matches
dye marker
فشفشه نشان کننده
flares
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminator
روشن کننده
illuminant
روشن کننده
illuminative
روشن کننده
starshell
گلوله روشن کننده
illuminating shell
گلوله روشن کننده
illuminant
ماده روشن کننده
translucid
روشن کننده زجاجی
illumination round
گلوله روشن کننده
full beam spread
باند کامل روشن کننده
lightening bug ship
هلی کوپتر روشن کننده گشتی
retard
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
rocketed
فشفشه
rocket
فشفشه
squibs
فشفشه
squib
فشفشه
flares
فشفشه
rockets
فشفشه
dye marker
فشفشه
flare
فشفشه
rocketing
فشفشه
pyropowder
باروت فشفشه
pyrotechnics
ترقه فشفشه
squibs
کنایه فشفشه درکردن
squib
کنایه فشفشه درکردن
very pistol
طپانچه فشفشه انداز
trip flare
مین روشن کننده جهنده موشک منور جهنده
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight
روز روشن روشن کردن
daylit
روز روشن روشن کردن
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
explained
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
fogless
روشن
transparently
روشن
perspicuous
روشن
alighted
روشن
diaphanous
روشن
transparent
روشن
on/off
روشن
elucidates
روشن
elucidated
روشن
setting up
روشن
elucidate
روشن
sets
روشن
set
روشن
moonlit
روشن
cloudless
روشن
legible
روشن
shrillest
روشن
shriller
روشن
clear cut
روشن
shrill
روشن
alights
روشن
elucidating
روشن
express
روشن
clean-cut
روشن
vivid
روشن
clear
روشن
alight
روشن
clearer
روشن
clearest
روشن
explicit
روشن
cleaners
روشن
clears
روشن
clean cut
روشن
expressing
روشن
expresses
روشن
expressed
روشن
alighting
روشن
unequivocal
روشن
lucid
روشن
in a good light
روشن
definite
روشن
sunnier
روشن
lighted
روشن
brighter
روشن
eyebright
روشن
light
روشن
sunniest
روشن
unequivocally
روشن
nitid
روشن
bright
روشن
sunny
روشن
brightest
روشن
eidetic
روشن
distinct
<adj.>
روشن
explicit
<adj.>
روشن
notable
<adj.>
روشن
lightest
روشن
perspicuous
<adj.>
روشن
clear-cut
روشن
on
روشن
furbisher
روشن گر
luculent
روشن
litten
روشن
sharp cut
روشن
tone
سایه روشن
tones
سایه روشن
to brighten up
روشن شدن
to bring tl light
روشن کردن
to clear up
روشن کردن
emblaze
روشن کردن
elucidatory
روشن سازنده
traffic signal
نشانه روشن
eidetic memory
یاد روشن
to shed light on
روشن کردن
to fire up
روشن کردن
to come to light
روشن شدن
to switch on
روشن کردن
serene
روشن صاف
lightest
روشن کردن
igniting
روشن کردن
kindle
روشن شدن
kindled
روشن شدن
kindles
روشن شدن
brighten
روشن کردن
ditinct
روشن مشخص
brightened
روشن کردن
lighting
سایه روشن
brightening
روشن کردن
brightens
روشن کردن
ignites
روشن کردن
ignited
روشن کردن
yin yang
تیره و روشن
luminescence
روشن تابی
pellucid
بلورین روشن
lighted
روشن کردن
light
روشن کردن
documentary photography
تصویر روشن
clear-sighted
روشن بین
enlighten
روشن فکرکردن
enlightening
روشن فکرکردن
enlightens
روشن فکرکردن
ignite
روشن کردن
head work
فکر روشن
relume
روشن کردن
illuminating
روشن فکر
half tone
سایه روشن
inexplicable
روشن نکردنی
saturated colour
رنگهای روشن
illuminating
روشن ساختن
second sight
روشن بینی
limpid
روشن خالص
illuminating
روشن کردن
fire up
روشن کردن
illuminates
روشن ساختن
illuminate
روشن کردن
illuminate
روشن فکر
illuminate
روشن ساختن
illuminates
روشن کردن
illuminates
روشن فکر
full orbed
تمام روشن
unambiguous
واضح روشن
In broad daylight.
درروز روشن
fireball
شهاب روشن
alive
روشن سرزنده
clarifies
روشن کردن
fireballs
شهاب روشن
clarify
روشن کردن
transpicuous
روشن اشکار
clarifying
روشن کردن
turn on
روشن کردن
illumining
روشن کردن
illumines
روشن کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com