English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (7 milliseconds)
English Persian
exercise فعالیت
exercised فعالیت
exercises فعالیت
function فعالیت
functioned فعالیت
functions فعالیت
actuality فعالیت
stir فعالیت
stirred فعالیت
stirrings فعالیت
stirs فعالیت
acting فعالیت
activities فعالیت
activity فعالیت
activation فعالیت
activeness فعالیت
Other Matches
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
low activity فعالیت پایین
activity coefficient ضریب فعالیت
activity cycle چرخه فعالیت
activity drive سائق فعالیت
activity light چراغ فعالیت
optical activity فعالیت نوری
off year سال کم فعالیت
on stream درحال فعالیت
operant فعالیت کننده
operating level سطح فعالیت
random activity فعالیت تصادفی
reactivation فعالیت مجدد
auxiliary activity فعالیت فرعی
business activity فعالیت بازرگانی
operational environment محیط فعالیت
cerebration فعالیت مغزی
critical activity فعالیت بحرانی
somatotonia فعالیت گرایی
somatotonic فعالیت گرا
turn over عایدی فعالیت
advertising campaign فعالیت تبلیغاتی
activation به فعالیت دراوردن
hey day روز پر فعالیت
activity time زمان هر فعالیت
activity of soil فعالیت خاک
activity quotient بهر فعالیت
activity rate نرخ فعالیت
activity ratio نسبت فعالیت
activity wheel گردونه فعالیت
politicking فعالیت سیاسی
activity chart نمودار فعالیت
ventures فعالیت اقتصادی
ventured فعالیت اقتصادی
venture فعالیت اقتصادی
inactivity عدم فعالیت
events عمل یا فعالیت
inaction بدون فعالیت
venturing فعالیت اقتصادی
activates به فعالیت پرداختن
activated به فعالیت پرداختن
activate به فعالیت پرداختن
activating به فعالیت پرداختن
event عمل یا فعالیت
activity analysis تحلیل فعالیت
orbit دور حدود فعالیت
file activity ratio نسبت فعالیت پرونده
byway کار یا فعالیت جنبی
orbited دور حدود فعالیت
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
electioneer فعالیت انتخاباتی کردن
trade cycle دوره فعالیت تجاری
background فعالیت ارتباط دادهای
self activity فعالیت خود بخود
backgrounds فعالیت ارتباط دادهای
pickup تجدید فعالیت چیدن
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
slump کاهش فعالیت رکود
slumped کاهش فعالیت رکود
slumping کاهش فعالیت رکود
slumps کاهش فعالیت رکود
seismism فعالیت لزرشی وارتعاشی
byways کار یا فعالیت جنبی
spheres مرتبه حدود فعالیت
muzzles مانع فعالیت شدن
muzzling مانع فعالیت شدن
form سابقه فعالیت اسب
formed سابقه فعالیت اسب
activity sampling نمونه گیری از فعالیت
forms سابقه فعالیت اسب
efficiency فعالیت مفید بازده
activity group therapy درمان با فعالیت گروهی
sphere مرتبه حدود فعالیت
muzzled مانع فعالیت شدن
deactivating group گروه کم کننده فعالیت
in the swim <idiom> درکاری فعالیت داشتن
muzzle مانع فعالیت شدن
business cycle دور فعالیت بازرگانی
orbits دور حدود فعالیت
class ii activity فعالیت امادی طبقه 2
class i activity فعالیت امادی طبقه 1
abuzz <adj.> پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
take the bull by the horns <idiom> چند نوع فعالیت داشتن
precipitance شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
precipitancy شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
scope for one's energies میدان برای ابراز فعالیت
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
activating effect of functional group گروه زیاد کننده فعالیت
activity designator شاخص فعالیت یکان یا قسمت
gastrovascular دارای فعالیت درمعده ورگها
hyperactive دارای فعالیت بیش ازاندازه
activation کنش ور سازی ایجاد فعالیت
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
hyperthyroid ازدیاد فعالیت غذه درقی
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
latest finish time دیرترین زمان ختم یک فعالیت
biogenic محصول فعالیت موجودات زنده
biological half time زمان فعالیت یک عامل میکروبی
force activity designator شماره ترتیب فعالیت یکان
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
pyroclastic تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
pyrochemical وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
biological half time زمان امکان فعالیت عامل میکربی
thermodynamics مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
to phase out their activities فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvasses برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
duration براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
euthenics مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
cerebrate فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
downtime پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
Appetite comes with eating. <proverb> با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
resource leveling زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
academe فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
suppression خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
league of nations تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
hub (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
major activity قسمت عمده فعالیت عمده
business cycle دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
operating level سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com