Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
backstreet
فعالیتهای غیر رسمی و مخفی و اغلب غیر قانونی
Other Matches
official oath
سوگند قانونی یا رسمی
conventicle
انجمن مخفی وغیر قانونی انجمن مذهبی
underground
مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
legalized
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalising
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
lanceolate leaves
برگ های اسلیمی
[شاه عباسی]
[نیزه ای]
[شعله]
[اغلب در یک یا دو سمت برگ بصورت کنگره بوده و در اغلب فرش های لچک ترنج و باغی بکار می رود.]
to lay down a rule
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
constructive notice
ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
make work activities
فعالیتهای کاربر
way of life
فعالیتهای روزانه
nonmarket activities
فعالیتهای غیر بازاری
taxable activities
فعالیتهای مشمول مالیات
call-ups
احضار برای فعالیتهای نظامی
overlap processing
اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
activities
رکورد فعالیتهای انجام شده
call up
احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up
احضار برای فعالیتهای نظامی
activity
رکورد فعالیتهای انجام شده
extracurricular
فعالیتهای فوق برنامهای دانش اموز
suspended animation
وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
aprFs-ski
فعالیتهای عمومی و سرگرمیهای موجود در پناهگاههای اسکی
entrepremership
اداره و سازماندهی فعالیتهای تجاری یا مقاطعه کاری
brain death
از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
automatic release date
تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
turning points
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
reviews
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
بازدید رسمی یاسان رسمی
officious
نیمه رسمی شبهه رسمی
officiary
مامور رسمی مقام رسمی
reviewing
بازدید رسمی یاسان رسمی
oftentimes
اغلب
oft
[archaic, literary]
<adv.>
اغلب
on any number of occasions
<adv.>
اغلب
often
<adv.>
اغلب
frequently
اغلب
many times
<adv.>
اغلب
frequently
<adv.>
اغلب
a lot of times
<adv.>
اغلب
regularly
[often]
<adv.>
اغلب
solemn form
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
escapism
هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
fellow traveler
کسی که عضو حزبی نیست ودر فعالیتهای ان شرکت نمیکند ولی از ان جانبداری مینماید
legitimate
عذر قانونی قانونی
legitimating
عذر قانونی قانونی
legitimated
عذر قانونی قانونی
legitimates
عذر قانونی قانونی
in and out
<idiom>
اغلب به بیرون رفتوآمد کردن
moviegoers
کسی که اغلب به سینما میرود
moviegoer
کسی که اغلب به سینما میرود
commonest
آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners
آنچه اغلب اتفاق میافتد
common
آنچه اغلب اتفاق میافتد
electronic journal
فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
frequenting
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
sorrel
اسب کهر اغلب با یال و دم سفید
frequented
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequents
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequent
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
authorized stoppage
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
copper
[police officer]
پلیس
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
cambric tea
نوشابه گرمی از اب و شیر وشکر و اغلب چای
copper
[police officer]
پاسبان
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
exchange devaluation
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
altar-niche
[تو رفتگی در محراب کلیسا که اغلب نیایشگاه کوچکی است.]
Pickles are often eaten as a relish .
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
wheel mode
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
increments
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
In the nature of things, young people often rebel against their parents.
طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
increment
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
slump
کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumped
کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumping
کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumps
کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
clandestine
مخفی
closeting
مخفی
secret
مخفی
slinky
مخفی
slinkiest
مخفی
slinkier
مخفی
furtive
مخفی
closeted
مخفی
closet
مخفی
hush-hush
مخفی
hush hush
مخفی
covert
مخفی
hid
مخفی
concealed
مخفی
undercover
مخفی
perdu or due
مخفی
closets
مخفی
secrets
مخفی
hidden
مخفی
chimney-bar
[نعل درگاه برای شومینه که اغلب از آهن مسطح به شکل اچ یا تی است.]
vibrators
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
vibrator
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
cist
[قبر ماقبل تاریخ مانند جعبه که اغلب همراه با سنگ نشانه بود.]
horse design
نقش اسب
[در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
emissary
مامور مخفی
bugging
میکروفن مخفی
submers
مخفی کردن
bug
میکروفن مخفی
bugs
میکروفن مخفی
obscure
مخفی کردن
conceal
مخفی کردن
conceals
مخفی کردن
obscured
مخفی کردن
under
مخفی درزیر
submergence
مخفی سازی
stowaway
مسافر مخفی
hideaway
مخفی گاه
occult
مخفی کردن
hideaways
مخفی گاه
stow
مخفی کردن
codes
کدهای مخفی
stowed
مخفی کردن
stowing
مخفی کردن
hid
مخفی شده
secret ballot
رای مخفی
under-
مخفی درزیر
stows
مخفی کردن
hidden file
فایل مخفی
obscurer
مخفی کردن
hidden codes
رمزهای مخفی
clandestinely
بطور مخفی
hidden
مخفی شده
submerge
مخفی کردن
hidy-hole
مخفی گاه
mole
مامور مخفی
cover
مخفی در بر گرفتن
hidey-hole
مخفی گاه
submerges
مخفی کردن
emissaries
مامور مخفی
hickok belt
مخفی کردن زه
secret agent
مامور مخفی
secret agents
مامور مخفی
submerging
مخفی کردن
stowaways
مسافر مخفی
defector in place
مامور مخفی
covert operations
عملیات مخفی
obscuring
مخفی کردن
hugger mugger
مخفی کردن
plainclothesman
پلیس مخفی
obscurest
مخفی کردن
by ballot
با رای مخفی
obscures
مخفی کردن
blinds
مخفی گاه
blinded
مخفی گاه
skeleton in one's closet
<idiom>
رازهای مخفی
blind
مخفی گاه
coverings
مخفی در بر گرفتن
covers
مخفی در بر گرفتن
submerged
مخفی کردن
CD quality
اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند
anoxia
فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
hide
مخفی نگاه داشتن
fig leaf
لاپوش مخفی کننده
hides
مخفی نگاه داشتن
fig leaves
لاپوش مخفی کننده
ballot
رای مخفی دادن
ballots
رای مخفی دادن
camouflaging
مخفی کردن پوشاندن
camouflages
مخفی کردن پوشاندن
camouflaged
مخفی کردن پوشاندن
camouflage
مخفی کردن پوشاندن
falsi crimen
مخفی کردن حقیقت
bugged
مجهز به میکروفن مخفی
balloted
رای مخفی دادن
Huffman code
کد فشرده سازی داده که حروف ای که اغلب نرخ می دهند فضای بیت کمتری اشغال می کنند
ada
زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
spial
عمل مخفی انجام دادن
perdue
مخفی سرباز جان فشان
perdu
مخفی سرباز جان فشان
hush
ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
cover
مخفی گاه
[جامعه شناسی]
huddling
مخفی کردن درهم ریختگی
huddles
مخفی کردن درهم ریختگی
huddled
مخفی کردن درهم ریختگی
blind
مخفی گاه
[جامعه شناسی]
huddle
مخفی کردن درهم ریختگی
hickok belt
مخفی شدن پنهان کردن
blind
پوشش مخفی
[جامعه شناسی]
cover
پوشش مخفی
[جامعه شناسی]
covered approach
پیشروی پوشیده معابر مخفی
gestapo
گشتاپو سازمان پلیس مخفی
conclearer of stolen goods
مخفی کننده اموال مسروقه
thrashing
1-فعالیتهای زیادی دیسک . 2-مشخصات یا خطای برنامهای در حافظه مجازی . که باعث اتلاف وقت CPV برای جابجایی صفحات بین حافظه پشتیبان میشود
alabaster
[کربنات کلسیم نیمه شفاف در رنگ های زرد و سفید که اغلب در نورگیر پنجره استفاده می شود.]
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com