Dictiornary-Farsi | فعال واقع بین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
pragmatic	فعال واقع بین
pragmatics	فعال واقع بین


Other Matches

active	هدف فعال خط مشی فعال
intercostal	واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west	واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
operational	فعال
snell	فعال
up	فعال
strenuous	فعال
sthenic	فعال
light footed	فعال
light foot	فعال
go-ahead	فعال
energetic	فعال
active cell	سل فعال
smacking	فعال
active	فعال
astir	فعال
commissioned <adj.>	فعال
efective	فعال
smacker	فعال
upping	فعال
upped	فعال
trig	فعال سرحال
active element	عنصر فعال
active mine	مین فعال
active lines	خطهای فعال
kinetic energy	نیروی فعال
active installation	قسمت فعال
active installation	تاسیسات فعال
active index	شاخص فعال
active index	ایندکس فعال
active file	فایل فعال
active hydrogen	هیدروژن فعال
whip up <idiom>	فعال کردن
come alive <idiom>	فعال ماندن
active file	پرونده فعال
active device	دستگاه فعال
active centers	مراکز فعال
out of action	غیر فعال
active aircraft	هواپیمای فعال
active absorption	جذب فعال
activator	فعال ساز
semiactive	نیمه فعال
activation	فعال کردن
active analysis	تحلیل فعال
optically active	فعال نوری
active area	ناحیه فعال
active center	مرکز فعال
active cell	سلول فعال
active carbon	کربن فعال
active avoidance	اجتناب فعال
activation barrier	سد فعال سازی
spirituous	فعال سرزنده
spiritous	فعال زنده
acting	فعال کاری
operating personnel	پرسنل فعال
activation	فعال سازی
active program	برنامه فعال
activate	فعال کردن
hot money	پول فعال
active force	نیروی فعال
adrenergic	فعال شونده
actual output	بازداده فعال
cycle stock	موجودی فعال
actuator	فعال کننده
inactive	غیر فعال
active balance	مانده فعال
active	فعال کنشی
activate	فعال کردن
enthalpy	حرارت فعال
activated	فعال کردن
activates	فعال کردن
activating	فعال کردن
active window	پنجره فعال
active vocabulary	واژگان فعال
active site	محل فعال
active site	موضع فعال
activate	فعال کردن
actinic rays	اشعه فعال
passive	غیر فعال
passives	غیر فعال
active sonar	سونار فعال
active sonar	ردیاب فعال
active therapy	درمان فعال
active stock	موجودی فعال
activating effect of functional group	گروه فعال ساز
reactivated	دوباره فعال کردن
passive sonar	ردیاب غیر فعال
activated diffusion	پخش فعال شده
reactivating	دوباره فعال کردن
reactivate	دوباره فعال کردن
activated complex	کمپلکس فعال شده
euchromatin	بخش فعال کروماتین
reactive current	جریان غیر فعال
reactive power	توان غیر فعال
nonoperating strength	پرسنل غیر فعال
activated sludge	لجن فعال شده
reactivates	دوباره فعال کردن
passive element	یکان غیر فعال
overactive	فوق العاده فعال
cationic	دارای کاتیون فعال
ce	تراشه فعال کننده
activated carbon	کربن فعال شده
activity	فعال یا مشغول بودن
activated carbon	ذغال فعال شده
activities	فعال یا مشغول بودن
activated charcoal	کربن فعال شده
commissioning the ship	فعال کردن کشتی
activated charcoal	ذغال فعال شده
idle money	پول غیر فعال
activated cathode	کاتد فعال شده
absorbo cel	سلولوز فعال شده
activation energy	انرژی فعال سازی
active sonar	رادار دریایی فعال
inactivate	غیر فعال کردن
go-getters	شخص فعال و زرنگ
go-getter	شخص فعال و زرنگ
go getter	شخص فعال و زرنگ
arm	خط وط وقفه فعال شده .
active labor force	نیروی کار فعال
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
active database	پایگاه دادههای فعال
blocked <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
disabled <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
deactivating	غیر فعال کردن
deactivates	غیر فعال کردن
deactivated	غیر فعال کردن
deactivate	غیر فعال کردن
active zone of well	حوزه فعال چاه
surface active agents	مواد فعال در سطح
surfactants	مواد فعال در سطح
locked <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
active status	خط مشی فعال توپخانه
interrupts	خط وقفه که فعال شده است
lie by	غیر فعال باقی ماندن
passives	غیر فعال مطیع وتسلیم
interrupting	خط وقفه که فعال شده است
man about town	مرد فعال اجتماعی وجهانی
passive	غیر فعال مطیع وتسلیم
interrupt	خط وقفه که فعال شده است
activated methylene group	گروه متیلن فعال شده
activation	فعال شدن کنش وری
reticular activating system	دستگاه فعال ساز شبکهای
psychoactive drug	داروی فعال کننده روان
passive fiscal policy	سیاست مالی غیر فعال
field operating	فعال درصحرا رده صحرایی
anaerobic	زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
to lie dormant	غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
activating	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
operating force	نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
nonstriker	یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
membrane keyboard	احساس کننده فشار را فعال میکند
to be out of action [because of injury]	غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
epo	Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
ascending reticular activating system	دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
apparatus	شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
paper fed	که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
standbys	قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standby	قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
As it were	در واقع
in reality	در واقع
indeed	در واقع
substantially	در واقع
situating	واقع در
postmortem	پس از واقع
situate	واقع در
post mortem	پس از واقع
situates	واقع در
bestead	واقع
situated or situate	واقع
coacher	مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
maskable	وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
aras	system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
centric	واقع درمرکز
trumped up	خلاف واقع
capsulate	واقع درکپسول
trumped-up	خلاف واقع
dichasial	واقع در دو طرف
alpha lyrae	نسر واقع
axile	واقع درمحور
dereism	واقع گریزی
occur	واقع شدن
take place	واقع شدن
to take place	واقع شدن
to come to pass	واقع شدن
transpontine	واقع در انسوی پل
yonder	واقع درانجا
vanward	واقع درجلو
vega	نسر واقع
vertical	واقع در نوک
superjacent	واقع درفوق
sublunar	واقع در زیرقمر
shipside	واقع در کنارکشتی
simultaneous with each other	با هم واقع شونده
sincipital	واقع در جلوی سر
down-to-earth	واقع بین
down to earth	واقع بین
onshore	واقع در ساحل
situated or situate	واقع شده