Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
disabled list
فهرست بازیگران اسیب دیده ومحروم از چند بازی
Other Matches
move list
فهرست بازیگران غیرفعال
standings
فهرست نام بازیگران یا تیمها
brain injured
اسیب دیده مغزی
damaged shipments
کالاهای اسیب دیده
suffering economy
اقتصاد اسیب دیده
cauliflowr ear
گوش اسیب دیده
injured muscle
عضله اسیب دیده
battlefield evacuation
تخلیه پرسنل اسیب دیده
ding
قسمت اسیب دیده تخته موج
nerved
قطع عصب پای اسیب دیده اسب
short round
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
keloid or cheloid
یکجو ربرامدگی درپوست که درجای اسیب دیده پیدا میشود
put-down
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put down
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put-downs
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
pathologists
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologist
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
vehicle summary
فهرست پیاده شدن خودروها فهرست ترتیب و مشخصات خودروهای ستون
blacklisting
فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklist
فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklisted
فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklists
فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
concordance
فهرست الفبایی کلمات وعبارات در نوشته فهرست راهنما
concordances
فهرست الفبایی کلمات وعبارات در نوشته فهرست راهنما
active list
فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
rota
صورت فهرست نگهبانی فهرست اسامی یا ادرس
rotas
صورت فهرست نگهبانی فهرست اسامی یا ادرس
waiting list
فهرست منتظران مشاغل فهرست داوطلبان
waiting lists
فهرست منتظران مشاغل فهرست داوطلبان
picking list
فهرست کالاهای انتخابی فهرست انتخاب
part list
فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
glossaries
فهرست معانی فهرست لغات
glossary
فهرست معانی فهرست لغات
indexes
فهرست فهرست اعلام
index
فهرست فهرست اعلام
indexed
فهرست فهرست اعلام
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
players
بازیگران
the profession
جماعت بازیگران
registration of player
نامنویسی بازیگران
dramatis personoe
بازیگران نمایش
green room
انتظارگاه یاخلوتگاه بازیگران
pavilion
باشگاه بازیگران در انگلستان
pavilions
باشگاه بازیگران در انگلستان
seeding
رده بندی بازیگران
personage
شخصیت بازیگران داستان
company
دسته هیئت بازیگران
companies
دسته هیئت بازیگران
solid
تیمی با بازیگران خوب
personages
شخصیت بازیگران داستان
scorecard
برگه نام بازیگران
solids
تیمی با بازیگران خوب
scorecards
برگه نام بازیگران
designated tournament
مسابقه بهترین بازیگران
troupes
دسته بازیگران ونمایش دهندگان
horses
بازیگران قوی تیم مهاجم
troupe
دسته بازیگران ونمایش دهندگان
taxiing
عضو گروه بازیگران قراردادی
taxies
عضو گروه بازیگران قراردادی
taxi
عضو گروه بازیگران قراردادی
opera hat
کلاه نرم که بازیگران برسرمیگذارند
taxied
عضو گروه بازیگران قراردادی
greenrooms
اطاق انتظاریا خلوتگاه بازیگران
greenroom
اطاق انتظاریا خلوتگاه بازیگران
dugouts
پناهگاه کنار زمین بازیگران
bases boaded
ضربه با حضور بازیگران درپایگاههای 1 و 2 و 3
dugout
پناهگاه کنار زمین بازیگران
pro am
مسابقه گلف بازیگران حرفهای و اماتور
huddling
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
huddle
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
scenarios
دستورنوشته ورود وخروج بازیگران نمایش
scenario
دستورنوشته ورود وخروج بازیگران نمایش
huddled
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
field player
بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
taxi squad
گروه بازیگران قراردادی درباشگاه حرفهای
prim buffa
سردسته بازیگران یاخوانندگان زنانه در کمدی
huddles
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
short side
خط بازیگران با تعداد کمتری بازیگر دهانه دروازه
penalty time keeper
حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
clean the bases
ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
call time
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
zone ride
کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
golf cart
گاری دوچرخه برای حمل وسایل بازیگران در زمین گلف
rotation
چرخش بازیگران والیبال به شکل عقربه ساعت از محل سرو زدن
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
harmed
اسیب
harms
اسیب
traumatic
اسیب زا
to escape with life and limb
بی اسیب
teen
اسیب
damage
اسیب
lesions
اسیب
lesion
اسیب
harm
اسیب
traumas
اسیب
inconvenience
اسیب
inconvenienced
اسیب
inconveniences
اسیب
head injury
اسیب سر
torts
اسیب
what impaired his reputation
وی اسیب زد
tort
اسیب
inconveniencing
اسیب
pathology
اسیب
trauma
اسیب
harming
اسیب
injury
اسیب
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
crippled
اسیب دیدن
cripple
اسیب دیدن
pathology
اسیب شناسی
tennis elbow
اسیب ارنج
harming
اسیب رساندن
damaging
اسیب اور
injury
اسیب خسارت
invulnerability
اسیب ناپذیری
injure
اسیب زدن
birth injury
اسیب تولد
brain damage
اسیب مغزی
pathological
اسیب شناختی
i hurt my self
اسیب دیدم
harmavoidance
اسیب گریزی
traumatism
اسیب دیدگی
mar
اسیب رساندن
mar
اسیب زدن
marred
اسیب رساندن
marred
اسیب زدن
marring
اسیب رساندن
marring
اسیب زدن
vulnerable
اسیب پذیر
damage
اسیب دیدن
it injured his hands
بدستهایش اسیب زد
deleterious
اسیب رسان
injurious
اسیب رسان
crippling
اسیب دیدن
cripples
اسیب دیدن
brain injury
اسیب مغزی
break down
اسیب دیدن
harm
اسیب رساندن
vulnerability
اسیب پذیری
harmed
اسیب رساندن
impair
اسیب زدن
impaired
اسیب زدن
damage control
اسیب گیری
impairing
اسیب زدن
impairs
اسیب زدن
pathologist
اسیب شناس
pathologists
اسیب شناس
traumatophobia
اسیب هراسی
traumatic experience
تجربه اسیب زا
out of harm's way
دوراز اسیب
injures
اسیب زدن
endamage
اسیب رساندن
injuring
اسیب زدن
psychic trauma
اسیب روانی
nobbeing
اسیب رسان
harms
اسیب رساندن
social pathology
اسیب شناسی اجتماعی
obs
نشانگان اسیب مغزی
marred
صدمه زدن اسیب
vulnerable area
منطقه اسیب پذیر
neuropathologist
اسیب شناس اعصاب
marring
صدمه زدن اسیب
mar
صدمه زدن اسیب
hurt
اسیب زدن به ازردن
it will injure his prestige
به حیثیت او لطمه یا اسیب زد
irreversible damage
اسیب جبران ناپذیر
psychopathologist
اسیب شناس روانی
hurts
اسیب زدن به ازردن
psychopathology
اسیب شناسی روانی
pathologic
وابسته به اسیب شناسی
hurts
خسارت رساندن اسیب
organic brain syndrome
نشانگان اسیب مغزی
vulnerable
درمعرض اسیب در معرض
hurting
اسیب زدن به ازردن
hurt
خسارت رساندن اسیب
hurting
خسارت رساندن اسیب
he was proof against harm
اسیب بردار نبود
i hurt my finger
انگشتم اسیب دید
adventitious deafness
ناشنوایی اسیب زاد
susceptibility
درمعرض اسیب بودن
graphopathology
اسیب شناسی خط شناختی
damage control party
گروه اسیب گیر
vulnerability
قابلیت اسیب پذیری
damage density
چگالی اسیب رسانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com