Dictiornary-Farsi | فک لقمه جویده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 57 (5 milliseconds)

English	Persian
chaw	فک لقمه جویده


Other Matches

to blunder out	جویده گفتن
masticable	جویده شدنی
mutter	جویده سخن گفتن
muttered	جویده سخن گفتن
muttering	جویده سخن گفتن
mutters	جویده سخن گفتن
byte	لقمه
morsel	لقمه
morsels	لقمه
snap	لقمه
snapped	لقمه
snapping	لقمه
snaps	لقمه
mouthfuls	لقمه
gobbet	لقمه
bytes	لقمه
mouthful	لقمه
gobbets	لقمه
flag byte	لقمه پرچم
byte oriented	لقمه گرا
skates	لقمه ماهی
to do a thing in a round way	لقمه رادورسرگرداندن
morsels	یک لقمه غذا
bit	ذره لقمه
bits	ذره لقمه
stull	لقمه بزرگ
skated	لقمه ماهی
skate	لقمه ماهی
gulping	لقمه بزرگ
gulp	لقمه بزرگ
gulps	لقمه بزرگ
gulped	لقمه بزرگ
morsel	یک لقمه غذا
morsel	لقمه کردن
morsels	لقمه کردن
nibbling	لقمه یا تکه کوچک
nibbles	لقمه یا تکه کوچک
godown	لقمه بزرگ انبار
nibbled	لقمه یا تکه کوچک
nibble	لقمه یا تکه کوچک
tidbit	لقمه چرب ونرم
tidbits	لقمه چرب ونرم
To devour something .	چیزی را یک لقمه کردن
He wants to bite off more than he can chew.	لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
have other fish to fry [have better fish to fry]	لقمه چرب تری در نظر داشتن
To do something the hard way . to do something in a roundabout way.	لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
chicken feed <idiom>	یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
A lucrative affair [deal]	لقمه چرب ونرم [کار یا معامله پردرآمد]
sippet	تکه نانی که در شیر فروبرند لقمه کوچک
titbit	لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
titbits	لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth.	لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
I havent had a bit sine morning .	از صبح تاحالایک لقمه دهانم نگذاشتم ( چیزی نخورده ام )
Lets go to my house for pot luck .	برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
If the cap fit,wear it. <proverb>	اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
He is in abject poverty .	محتاج لقمه نان است [به نان شب محتاج است]

chaw