Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
compatability	قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
Other Matches
electromagnetic compatability	قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
adaptability	قابلیت انطباق
synchronising	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronize	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronizes	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronised	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronises	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
interoperability	قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution	قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity	خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility	قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
swimming capability	قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
flotation	قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
serviceability	قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
accession	قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
commensurability	قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
reflectance	قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
ductility	قابلیت کشش قابلیت تورق
strain hardenability	قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
conformity	انطباق
superposition	انطباق
accommodations	انطباق
coincidences	انطباق
adaption	انطباق
adaptation	انطباق
accommodation	انطباق
adaptations	انطباق
coincidence	انطباق
self identity	انطباق
synchronous	هماهنگ
harmonious	هماهنگ
monotone	هماهنگ
consonants	هماهنگ
consonant	هماهنگ
harmonic	هماهنگ
coordinated	هماهنگ
light adaptation	انطباق با روشنایی
suits	تعقیب انطباق
alignments	تنظیم انطباق
suit	تعقیب انطباق
coincidences	اقتران انطباق
visual adaptation	انطباق دیداری
suited	تعقیب انطباق
dark adaptation	انطباق با تاریکی
goodness of fit	میزان انطباق
nonsuperimposable	انطباق ناپذیر
matching stub	مفتول انطباق
alignment	تنظیم انطباق
adaptability	انطباق پذیری
coincidence	اقتران انطباق
absolute accommodation	انطباق مطلق
adaptation level	سطح انطباق
decency	انطباق بامورد
brightness adaptation	انطباق با درخشندگی
scotopic adaptation	انطباق با تاریکی
superposable	قابل انطباق
synchrony	انطباق تقارن
adjustability	درجه انطباق
superimposable	انطباق پذیر
unadapted	انطباق نایافته
coincident current	با انطباق جریان
adaptable	انطباق پذیر
adaptation syndrome	نشانگان انطباق
adaptation time	زمان انطباق
sensory adaptation	انطباق حسی
adaptometer	انطباق سنج
social adaptiveness	انطباق اجتماعی
cooperating bishop	دو فیل هماهنگ
subharmonic	هماهنگ فرعی
harmonic motion	حرکت هماهنگ
harmonic oscillator	نوسانگر هماهنگ
harmonic vibration	ارتعاش هماهنگ
sequencer	شیر هماهنگ
coordination	هماهنگ سازی
harmonised	هماهنگ کردن
proportional	متقابل یا هماهنگ
harmonic wave	موج هماهنگ
coordinate	هماهنگ ساختن
coordinator	هماهنگ کننده
harmonises	هماهنگ کردن
harmonic	هماهنگ همساز
harmonising	هماهنگ کردن
harmonize	هماهنگ کردن
harmonized	هماهنگ کردن
harmonizes	هماهنگ کردن
harmonizing	هماهنگ کردن
synchronize	انطباق زمانی داشتن
synchronizes	انطباق زمانی داشتن
parallax	اختلاف منظر انطباق
synchronism	ایجاد همزمانی انطباق
general adaptation syndrome	نشانگان انطباق عمومی
suit the punishment to the crime	انطباق مجازات بر جرم
sovietization	انطباق با رژیم شوروی
associable	معاشرتی انطباق پذیر
synchronising	انطباق زمانی داشتن
aberration	عدم انطباق کانونی
synchronises	انطباق زمانی داشتن
synchronised	انطباق زمانی داشتن
damped harmonic motion	حرکت هماهنگ میرا
coordinate	متناسب یا هماهنگ کردن
executive area	ناحیه هماهنگ ساز
creeping attack	تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
coordinating authority	مقام هماهنگ کننده
synchronizing mechanism	ساز و کار هماهنگ
autosyn	هماهنگ کننده خودکار
simple harmonic motion	حرکت هماهنگ ساده
sequence valve	شیر هماهنگ کننده
damped harmonic oscillator	نوسانگر هماهنگ میرا
coincidence adjustment	تعیین مسافت به وسیله انطباق
screen coordinator	هماهنگ کنند پوشش دریایی
monotone	صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
bsc	SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
concrescent	دارای رشد مشترک یا هماهنگ
fire support coordinator	هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
self adjustment	انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
synchronizes	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
area coordination group	گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
formalization	انطباق با ایین واداب فاهری رسمی سازی
cim	استفاده هماهنگ از کامپیوتر در هر مرحله از طراحی و ساخت
orient	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
pseudostereo	ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
proportional clothing	لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
reseau	شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
cim	استفاده هماهنگ از میکروفیلم برای ذخیره سازی داده کامپیوتر و روشهای خواندن داده
fire coordination	هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
orchestrate	هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrated	هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrates	هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrating	هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
leninism	اصول عقاید لنین مارکسیسم با تفسیر واستنباطی که لنین از ان به منظور انطباق با ایدئولوژی مذکور با وضع روسیه کرده است
rationalization	انطباق با اصول عقلانی عقلانی کردن
flight coordination	هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
contemptibility	قابلیت
habilitation	قابلیت
solubility	قابلیت حل
eligibility	قابلیت
susceptibility	قابلیت
abilities	قابلیت
competence	قابلیت
ability	قابلیت
solvability	قابلیت حل
skill	قابلیت
capacity	قابلیت
qualification	قابلیت
competence	قابلیت
fitness	قابلیت
adaptability	قابلیت
capacities	قابلیت
capability	قابلیت
credential	قابلیت
coordinator	هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
coordinate	هماهنگ کردن هم اهنگ کردن
the concert of europe	منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
portability	قابلیت ترابری
portability	قابلیت حمل
portability	قابلیت انتقال
applicability	قابلیت اجرا
pliability	قابلیت خمیدگی
permeability	قابلیت تراوایی
interpretability	قابلیت تفسیر
perceptibility	قابلیت درک
penetrability	قابلیت نفوذ
opposability	قابلیت تقابل
predicability	قابلیت اسناد
reliability	قابلیت اعتماد
quench aging property	قابلیت بهسازی
punishability	قابلیت مجازات
reliability	قابلیت اطمینان
preventability	قابلیت جلوگیری
presentability	قابلیت ارائه
pregnability	قابلیت تسخیر
failure safety	قابلیت اطمینان
practicableness	قابلیت عبور
potability	قابلیت حمل
potability	قابلیت شرب
application [applicability]	قابلیت اجرا
imitability	قابلیت تقلید
ignitibility	قابلیت احتراق
ignitability	قابلیت احتراق
ignitability	قابلیت اشتعال
applicability	قابلیت استفاده
hardenability	قابلیت سختی
habitableness	قابلیت سکونت
habitability	قابلیت سکنی
ground visibility	قابلیت دیدزمینی
application [applicability]	قابلیت استفاده
imputability	قابلیت اسناد
inaptly	با عدم قابلیت
moveability	قابلیت حرکت
motor ability	قابلیت حرکت
meltability	قابلیت گداختن
availability	قابلیت اجرا
maneuverability	قابلیت مانور
manageability	قابلیت اداره

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com