English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
preventability قابلیت جلوگیری
Other Matches
interoperability قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
airmobility قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
elasticity خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
serviceability قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
electromagnetic compatability قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
flotation قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
swimming capability قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
accession قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
commensurability قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
ductility قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
strain hardenability قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
arrests سد جلوگیری
arrest سد جلوگیری
restraint جلوگیری
restraints جلوگیری
suppression جلوگیری
stoppages جلوگیری
obstructions جلوگیری
contraception جلوگیری
prevention جلوگیری
obstruction جلوگیری
stoppage جلوگیری
arrested سد جلوگیری
premunition جلوگیری
interception جلوگیری
debarment جلوگیری
countercheck جلوگیری
interdiction جلوگیری
forbiddance جلوگیری
rebuffing جلوگیری کردن
rebuffed جلوگیری کردن
rebuff جلوگیری کردن
inhibiter جلوگیری کننده
inhibitive وابسته به جلوگیری
hindered جلوگیری کردن
rebuffs جلوگیری کردن
hinder جلوگیری کردن
prohibits جلوگیری کردن
prohibiting جلوگیری کردن
prohibit جلوگیری کردن
keep جلوگیری کردن
to keep back جلوگیری کردن از
to provide against جلوگیری کردن
keeps جلوگیری کردن
hold in جلوگیری کردن
controlment اختیارداری جلوگیری
hold جلوگیری کردن
holds جلوگیری کردن
inhibit جلوگیری کردن
inhibits جلوگیری کردن
bridle جلوگیری کردن از
bridled جلوگیری کردن از
erosion control جلوگیری از فرسایش
bridles جلوگیری کردن از
bridling جلوگیری کردن از
irrepressible جلوگیری نکردنی
hindering جلوگیری کردن
inhibitions جلوگیری از بروزاحساسات
noise suppression جلوگیری ازپارازیت
block age جلوگیری انسداد
preclusive جلوگیری کننده
premune ناشی از جلوگیری
prevenience منع جلوگیری
interceptive جلوگیری کننده
preservative ماده جلوگیری
preservatives ماده جلوگیری
preventible قابل جلوگیری
pull up جلوگیری کردن
quenchable قابل جلوگیری
abatement فروکش جلوگیری
rule out جلوگیری کردن
repressed جلوگیری شده
repessive جلوگیری کننده
quenchless غیرقابل جلوگیری
inhibition جلوگیری از بروزاحساسات
suppressive جلوگیری کننده
suppressor جلوگیری کننده
hinders جلوگیری کردن
restrain جلوگیری کردن از
inhibitor جلوگیری کننده
restraining جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن از
preventive جلوگیری کننده
preventive عامل جلوگیری
interdict جلوگیری ممنوعیت
prevent جلوگیری کردن
prevent جلوگیری کردن از
prevented جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن از
preventing جلوگیری کردن
preventing جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن
letted منع جلوگیری
checkless غیرقابل جلوگیری
accident prevention جلوگیری از سانحه
arrested جلوگیری از سقوط
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
stopping جلوگیری منع
check جلوگیری کردن از
checked جلوگیری کردن از
birth control جلوگیری از ابستنی
checks جلوگیری کردن از
stopped جلوگیری منع
stops جلوگیری منع
arrests جلوگیری کردن
arrest جلوگیری کردن
arrest جلوگیری از سقوط
arrests جلوگیری از سقوط
arrested جلوگیری کردن
uncontrollably غیرقابل جلوگیری
stop جلوگیری منع
restrains جلوگیری کردن از
preservation محافظت جلوگیری
contraception جلوگیری از ابستنی
preventable قابل جلوگیری
snubbing جلوگیری سرزنش کردن
curb جلوگیری لبه پیاده رو
snubbed جلوگیری سرزنش کردن
contraceptive وسیله جلوگیری از ابستنی
curbed جلوگیری لبه پیاده رو
contraceptives وسیله جلوگیری از ابستنی
snub جلوگیری سرزنش کردن
prohibitive گران جلوگیری کننده
repels نپذیرفتن جلوگیری کردن از
curbing جلوگیری لبه پیاده رو
curbs جلوگیری لبه پیاده رو
snubs جلوگیری سرزنش کردن
repel نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelled نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelling نپذیرفتن جلوگیری کردن از
obstructionist کسیکه برای جلوگیری
preventative پیشگیر جلوگیری کننده
preservative جلوگیری کننده از فساد
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
preservatives جلوگیری کننده از فساد
to resist heat از نفوذگرما جلوگیری کردن
in order to prevent برای جلوگیری کردن
nail از انتشارچیزی جلوگیری کردن
control بازرسی نظارت جلوگیری
prevenience خاصیت جلوگیری کننده
controlling بازرسی نظارت جلوگیری
controls بازرسی نظارت جلوگیری
copy protection جلوگیری از اعمال کپی
out of hand غیر قابل جلوگیری
stoppers توپی جلوگیری کننده
incontrollable غیر قابل جلوگیری
inhibit از بروزاحساسات جلوگیری کردن
corrosion control جلوگیری و کنترل خوردگی
inhibits از بروزاحساسات جلوگیری کردن
stopper توپی جلوگیری کننده
cutman متخصص در جلوگیری ازخونریزی
prohibitory گران جلوگیری کننده
without restraint ازادانه بدون جلوگیری
nailed از انتشارچیزی جلوگیری کردن
fire control جلوگیری از اتش سوزی
nails از انتشارچیزی جلوگیری کردن
prohibitively بطور جلوگیری کننده
to avoid bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
eligibility قابلیت
habilitation قابلیت
abilities قابلیت
adaptability قابلیت
susceptibility قابلیت
competence قابلیت
contemptibility قابلیت
ability قابلیت
capacity قابلیت
capacities قابلیت
credential قابلیت
fitness قابلیت
capability قابلیت
competence قابلیت
qualification قابلیت
solubility قابلیت حل
skill قابلیت
solvability قابلیت حل
rib to prevent seepage پشت بند جلوگیری از تراوش
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
echo suppression جلوگیری یا تضعیف انعکاس صوت
safety regulations ایین نامه جلوگیری از خطر
buffer zones منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
buffer zone منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
release denial جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
get by ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
prevention of discrimination sub commiss کمیسیون فرعی جلوگیری ازتبعیض
shrinkage prevention وسیله جلوگیری از جمع شدگی
gateage دریچه یابندبرای جلوگیری ازاب
lacquer preservative لاک جلوگیری کننده از فساد
antiskid treatment عمل جلوگیری ازسر خوردن
hindered جلوگیری از ضربه زدن حریف
hinders جلوگیری از ضربه زدن حریف
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
hindering جلوگیری از ضربه زدن حریف
weak safety جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
hinder جلوگیری از ضربه زدن حریف
hold متصرف بودن جلوگیری کردن از
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com