Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
preventability
قابلیت جلوگیری
Other Matches
interoperability
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution
قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
airmobility
قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
elasticity
خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
serviceability
قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
electromagnetic compatability
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
flotation
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
swimming capability
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
accession
قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
commensurability
قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
ductility
قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance
قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
strain hardenability
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
arrests
سد جلوگیری
arrest
سد جلوگیری
restraint
جلوگیری
restraints
جلوگیری
suppression
جلوگیری
stoppages
جلوگیری
obstructions
جلوگیری
contraception
جلوگیری
prevention
جلوگیری
obstruction
جلوگیری
stoppage
جلوگیری
arrested
سد جلوگیری
premunition
جلوگیری
interception
جلوگیری
debarment
جلوگیری
countercheck
جلوگیری
interdiction
جلوگیری
forbiddance
جلوگیری
rebuffing
جلوگیری کردن
rebuffed
جلوگیری کردن
rebuff
جلوگیری کردن
inhibiter
جلوگیری کننده
inhibitive
وابسته به جلوگیری
hindered
جلوگیری کردن
rebuffs
جلوگیری کردن
hinder
جلوگیری کردن
prohibits
جلوگیری کردن
prohibiting
جلوگیری کردن
prohibit
جلوگیری کردن
keep
جلوگیری کردن
to keep back
جلوگیری کردن از
to provide against
جلوگیری کردن
keeps
جلوگیری کردن
hold in
جلوگیری کردن
controlment
اختیارداری جلوگیری
hold
جلوگیری کردن
holds
جلوگیری کردن
inhibit
جلوگیری کردن
inhibits
جلوگیری کردن
bridle
جلوگیری کردن از
bridled
جلوگیری کردن از
erosion control
جلوگیری از فرسایش
bridles
جلوگیری کردن از
bridling
جلوگیری کردن از
irrepressible
جلوگیری نکردنی
hindering
جلوگیری کردن
inhibitions
جلوگیری از بروزاحساسات
noise suppression
جلوگیری ازپارازیت
block age
جلوگیری انسداد
preclusive
جلوگیری کننده
premune
ناشی از جلوگیری
prevenience
منع جلوگیری
interceptive
جلوگیری کننده
preservative
ماده جلوگیری
preservatives
ماده جلوگیری
preventible
قابل جلوگیری
pull up
جلوگیری کردن
quenchable
قابل جلوگیری
abatement
فروکش جلوگیری
rule out
جلوگیری کردن
repressed
جلوگیری شده
repessive
جلوگیری کننده
quenchless
غیرقابل جلوگیری
inhibition
جلوگیری از بروزاحساسات
suppressive
جلوگیری کننده
suppressor
جلوگیری کننده
hinders
جلوگیری کردن
restrain
جلوگیری کردن از
inhibitor
جلوگیری کننده
restraining
جلوگیری کردن از
prevents
جلوگیری کردن از
preventive
جلوگیری کننده
preventive
عامل جلوگیری
interdict
جلوگیری ممنوعیت
prevent
جلوگیری کردن
prevent
جلوگیری کردن از
prevented
جلوگیری کردن
prevented
جلوگیری کردن از
preventing
جلوگیری کردن
preventing
جلوگیری کردن از
prevents
جلوگیری کردن
letted
منع جلوگیری
checkless
غیرقابل جلوگیری
accident prevention
جلوگیری از سانحه
arrested
جلوگیری از سقوط
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
stopping
جلوگیری منع
check
جلوگیری کردن از
checked
جلوگیری کردن از
birth control
جلوگیری از ابستنی
checks
جلوگیری کردن از
stopped
جلوگیری منع
stops
جلوگیری منع
arrests
جلوگیری کردن
arrest
جلوگیری کردن
arrest
جلوگیری از سقوط
arrests
جلوگیری از سقوط
arrested
جلوگیری کردن
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
stop
جلوگیری منع
restrains
جلوگیری کردن از
preservation
محافظت جلوگیری
contraception
جلوگیری از ابستنی
preventable
قابل جلوگیری
snubbing
جلوگیری سرزنش کردن
curb
جلوگیری لبه پیاده رو
snubbed
جلوگیری سرزنش کردن
contraceptive
وسیله جلوگیری از ابستنی
curbed
جلوگیری لبه پیاده رو
contraceptives
وسیله جلوگیری از ابستنی
snub
جلوگیری سرزنش کردن
prohibitive
گران جلوگیری کننده
repels
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
curbing
جلوگیری لبه پیاده رو
curbs
جلوگیری لبه پیاده رو
snubs
جلوگیری سرزنش کردن
repel
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelled
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelling
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
obstructionist
کسیکه برای جلوگیری
preventative
پیشگیر جلوگیری کننده
preservative
جلوگیری کننده از فساد
to pull short
یک مرتبه جلوگیری کردن
preservatives
جلوگیری کننده از فساد
to resist heat
از نفوذگرما جلوگیری کردن
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
nail
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
control
بازرسی نظارت جلوگیری
prevenience
خاصیت جلوگیری کننده
controlling
بازرسی نظارت جلوگیری
controls
بازرسی نظارت جلوگیری
copy protection
جلوگیری از اعمال کپی
out of hand
غیر قابل جلوگیری
stoppers
توپی جلوگیری کننده
incontrollable
غیر قابل جلوگیری
inhibit
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
corrosion control
جلوگیری و کنترل خوردگی
inhibits
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
stopper
توپی جلوگیری کننده
cutman
متخصص در جلوگیری ازخونریزی
prohibitory
گران جلوگیری کننده
without restraint
ازادانه بدون جلوگیری
nailed
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
fire control
جلوگیری از اتش سوزی
nails
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
prohibitively
بطور جلوگیری کننده
to avoid bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
eligibility
قابلیت
habilitation
قابلیت
abilities
قابلیت
adaptability
قابلیت
susceptibility
قابلیت
competence
قابلیت
contemptibility
قابلیت
ability
قابلیت
capacity
قابلیت
capacities
قابلیت
credential
قابلیت
fitness
قابلیت
capability
قابلیت
competence
قابلیت
qualification
قابلیت
solubility
قابلیت حل
skill
قابلیت
solvability
قابلیت حل
rib to prevent seepage
پشت بند جلوگیری از تراوش
pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
echo suppression
جلوگیری یا تضعیف انعکاس صوت
safety regulations
ایین نامه جلوگیری از خطر
buffer zones
منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
buffer zone
منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
release denial
جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
get by
ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
prevention of discrimination sub commiss
کمیسیون فرعی جلوگیری ازتبعیض
shrinkage prevention
وسیله جلوگیری از جمع شدگی
gateage
دریچه یابندبرای جلوگیری ازاب
lacquer preservative
لاک جلوگیری کننده از فساد
antiskid treatment
عمل جلوگیری ازسر خوردن
hindered
جلوگیری از ضربه زدن حریف
hinders
جلوگیری از ضربه زدن حریف
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
hindering
جلوگیری از ضربه زدن حریف
weak safety
جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
hinder
جلوگیری از ضربه زدن حریف
hold
متصرف بودن جلوگیری کردن از
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com