Dictiornary-Farsi | قابلیت قبول | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (2 milliseconds)

English	Persian
acceptability	قابلیت قبول


Search result with all words

incredibility	عدم قابلیت قبول
ineligibility	عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
Other Matches

Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
interoperability	قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution	قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity	خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility	قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
swimming capability	قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
serviceability	قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
flotation	قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
electromagnetic compatability	قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
commensurability	قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession	قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
ductility	قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance	قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
strain hardenability	قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
admission	قبول
acceptances	قبول
compliance	قبول
adoption	قبول
acknowledgment	قبول
admissions	قبول
acceptance	قبول
reception	قبول
receptions	قبول
imprimatur	قبول
intromission	قبول
reasonable	قابل قبول
admitting	قبول کردن
admits	قبول کردن
admit	قبول کردن
disclaims	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
disclaimed	قبول نکردن
implied acceptance	قبول ضمنی
agreements	قرار قبول
agreement	قرار قبول
express acceptance	قبول صریح
reply paid	جواب قبول
receivable	قابل قبول
intolerance	عدم قبول
rejection	عدم قبول
rejection	قبول نکردن
ready acceptance	حسن قبول
disclaim	قبول نکردن
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
adopts	قبول کردن
honoured	قبول کردن
honour	قبول کردن
honors	قبول کردن
honoring	قبول کردن
honored	قبول کردن
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
honouring	قبول کردن
honours	قبول کردن
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
incompliance	عدم قبول
adopting	قبول کردن
adopt	قبول کردن
accepter	قبول کننده
offer and acceptance	ایجاب و قبول
non acceptance	عدم قبول
intolerancy	عدم قبول
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
allowable load	بارقابل قبول
compliantly	با قبول و رضایت
adopter	قبول کننده
naturalization	قبول تابعیت
admittable	قابل قبول
admission of liability	قبول بدهی
adhibit	قبول کردن
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
acknowladgement of debt	قبول بدهی
compliancy	قبول اجابت
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
aceptive	قابل قبول
acceptance by words	قبول قولی
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptably	بطورقابل قبول
allowable	قابل قبول
entertains	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertain	قبول کردن
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
I agree.	قبول دارم.
acceptance limit	حد قابل قبول
to take in	قبول کردن
embracement	قبول اتخاذ
acceptor	قبول کننده
acceptation tacite	قبول ضمنی
taken	مورد قبول
acceptant	قبول کننده
acceptancy	اماده قبول
received	مورد قبول
disallowance	عدم قبول
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
admissible	قابل قبول
sufficiently <adv.>	قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
believable	قابل قبول
pass	قبول کردن
accepts	قبول شدن
compliant	قبول کننده
concede	قبول شکست
conceded	قبول شکست
acceptability	قبول شدگی
accept	قبول کردن
ratification	قبول قبولی
accords	قبول کردن
passed	قبول کردن
accepts	قبول کردن
passes	قبول کردن
accorded	قبول کردن
accord	قبول کردن
tolerable	قابل قبول
passable	قابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
adequate <adj.>	قابل قبول
conceding	قبول شکست
sufficing <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
withdraw	قبول نکردن
withdraws	قبول نکردن
adoption	قبول به فرزندی
acceptances	قبول قرارداد
acceptable <adj.>	قابل قبول
concedes	قبول شکست
unacceptably	غیرقابل قبول
valid	قابل قبول
accepting	قبول شدن
acceptable	قابل قبول
accept	قبول شدن
acceptance	قبول قرارداد
accepting	قبول کردن
ineligible	غیرقابل قبول
accepting bank	بانک قبول کننده
accepting	پسندیدن قبول کردن
eligibly	بطور قابل قبول
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
accepts	پسندیدن قبول کردن
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
credibility	قابل قبول بودن
valid assumptions	فروض قابل قبول
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
availabe time	زمان مورد قبول
complier	قبول کننده همدست
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
suffrage	کمک همراهی قبول
to be valid	قابل قبول بودن
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
admissible load	بار قابل قبول
admissible stress	تلاش قابل قبول
admissibleness	بطور قابل قبول
d. of a request	عدم قبول خواهش
recognized refugee	پناهنده قبول شده
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ
disapprove	قبول نکردن رد کردن
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
popularity	قابل قبول عامه
permissible stress	خستگی قابل قبول
persona grata	شخص مورد قبول
non compliance	عدم قبول یا انجام
acceptances	حوالهء قبول شده
matriculant	قبول شده در دانشگاه
adhesion	انضمام قبول عضویت
legal tender	پول قابل قبول
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
hard currencies	ارز قابل قبول
conventional	مورد قبول عامه
to hold water	قابل قبول بودن
takers	قبول کننده شرط
acceptance	حوالهء قبول شده
honour	یاحوالهای را قبول کردن
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
honored	یاحوالهای را قبول کردن
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
acceptance number	عدد ملاک قبول
honors	یاحوالهای را قبول کردن
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
honours	یاحوالهای را قبول کردن
taker	قبول کننده شرط