Dictiornary-Farsi | قابلیت مجازات | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
culpability	قابلیت مجازات
punishability	قابلیت مجازات


Other Matches

lynch law	مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
interoperability	قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution	قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
airmobility	قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
elasticity	خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
punitive damages	خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
electromagnetic compatability	قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
serviceability	قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
swimming capability	قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
flotation	قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
commensurability	قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession	قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
ductility	قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance	قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
strain hardenability	قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
sanctions	مجازات
retribution	مجازات
pains and penalties	مجازات
punishment	مجازات
sanctioning	مجازات
penalty	مجازات
sanction	مجازات
rocket [British E]	مجازات
reprimand	مجازات
reprimanded	مجازات
sanctioned	مجازات
castigation	مجازات
wite	مجازات
reprimanding	مجازات
reprimands	مجازات
penalties	مجازات
the lash	مجازات
communication of punishment	ابلاغ مجازات
divine legislation	تشدید مجازات
capital punishment	مجازات اعدام
capital punishment	اعدام مجازات
accessory punishment	مجازات تبعی
commutation	تخفیف مجازات
culpable	قابل مجازات
doom	حکم مجازات
supplementary punishment	مجازات تکمیلی
agravation of punishment	تشدید مجازات
death penalty	مجازات اعدام
suspension of punishment	تعلیق مجازات
sanctioning	مجازات کردن
deterrennt punishment	مجازات ترهیبی
theories of punishment	فلسفه مجازات
degrading punishment	مجازات ترذیلی
absolution	انصراف از مجازات
theories of punishment	اهداف مجازات
to death penalty	اعدام مجازات
criminous	مستحق مجازات
sanction	مجازات کردن
sanctions	مجازات کردن
deterrent punishment	مجازات ارعابی
punish	مجازات کردن
suspended sentences	مجازات تعلیقی
punished	مجازات کردن
suspended sentence	مجازات تعلیقی
punishes	مجازات کردن
disciplinary punishment	مجازات انضباطی
sanctioned	مجازات کردن
forfeitable	قابل مجازات
reformative punishment	مجازات تادیبی
to get a rocket [British E] <idiom>	مجازات شدن
castigator	مجازات کننده
punishable	مستحق مجازات
principal punishment	مجازات اصلی
sentencing	حکم به مجازات
sentences	حکم به مجازات
sentence	حکم به مجازات
punishable	قابل مجازات
punishability	مجازات کردنی
punishment of a minor offence	مجازات تکدیری
punitory	متضمن مجازات
punishment	کیفر مجازات
probation	تعلیق مجازات
to get ticked off [British E] <idiom>	مجازات شدن
degradatory punishment	مجازات ترذیلی
mitigation of punishment	تخفیف مجازات
severe punishment	مجازات شاق
fasces	قدرت مجازات
pecuniary punishment	مجازات نقدی
pecuniary penalty	مجازات مالی
reprieval	تعلیق مجازات
pecuniary pumishment	مجازات نقدی
chargeable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
sanctions	تصدیق مجازات اقتصادی
actionable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
commutation	تبدیل مجازات به اخف
culpable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
sanctioning	تصدیق مجازات اقتصادی
reprieve	تعلیق اجرای مجازات
on probation	به شرط تعلیق مجازات
reprieved	تعلیق اجرای مجازات
suit the punishment to the crime	انطباق مجازات بر جرم
reprieves	تعلیق اجرای مجازات
reprieving	تعلیق اجرای مجازات
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات
sanctioned	تصدیق مجازات اقتصادی
sanction	تصدیق مجازات اقتصادی
it is death to	مجازات 0000مرگ است
reproof	مجازات [اصطلاح روزمره]
censure	مجازات [اصطلاح روزمره]
penal codes	قانون مجازات عمومی
penal code	قانون مجازات عمومی
finger-wagging	مجازات [اصطلاح روزمره]
on probation	در دوره تعلیق مجازات
reprieving	مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieves	مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieved	مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieve	مجازات کسی را بتعویق انداختن
probation order	دستور یا حکم تعلیق مجازات
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات بودن
punishes	مجازات کردن کیفر دادن
punished	مجازات کردن کیفر دادن
punish	مجازات کردن کیفر دادن
to give a suspended sentence [British E]	حکم دوره تعلیق مجازات دادن
lynched	بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynch	بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lictor	پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
lynches	بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
capital	قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
peine for et dure	مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
to place somebody on probation	مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to suspend somebody's sentence on probation	مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to be broken on the wheel	روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
The culpable action may be done wilfully or by negligence.	عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
probation officer	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
habilitation	قابلیت
solvability	قابلیت حل
solubility	قابلیت حل
contemptibility	قابلیت
credential	قابلیت
capability	قابلیت
capacities	قابلیت
capacity	قابلیت
fitness	قابلیت
abilities	قابلیت
competence	قابلیت
skill	قابلیت
qualification	قابلیت
adaptability	قابلیت
ability	قابلیت
susceptibility	قابلیت
eligibility	قابلیت
competence	قابلیت
failure safety	قابلیت اعتماد
reliability	قابلیت اعتماد
renewability	قابلیت تجدید
serviceability	قابلیت تعمیر
failure safety	قابلیت اطمینان
serializability	قابلیت تسلسل
quench aging property	قابلیت بهسازی
vendibility	قابلیت فروش
repeatability	قابلیت تکرار
machinability	قابلیت تراش
reflectance	قابلیت انعکاس
reproducibility	قابلیت تکثیر
resectability	قابلیت برش
serviceability	قابلیت استفاده
retractility	قابلیت انقباض
salability	قابلیت فروش
reliableness	قابلیت اعتماد
readability	قابلیت خواندن
swivelling feature	قابلیت نوسان
reliability	قابلیت اطمینان
usefulness	قابلیت اجرا
opposability	قابلیت تقابل
navigability	قابلیت کشتیرانی
moveability	قابلیت حرکت
motor ability	قابلیت حرکت
meltability	قابلیت گداختن
maneuverability	قابلیت مانور
manageability	قابلیت اداره
malleability	قابلیت انعطاف
magnetic susceptibility	قابلیت مغناطیسی
applicability	قابلیت استفاده