Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (2 milliseconds)
English	Persian
conversableness	قابلیت معاشرت
Search result with all words
insociability	عدم قابلیت معاشرت
Other Matches
interoperability	قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution	قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity	خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility	قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
electromagnetic compatability	قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
flotation	قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
serviceability	قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
swimming capability	قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
accession	قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
commensurability	قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
ductility	قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance	قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
societies	معاشرت
society	معاشرت
good fellowsh	معاشرت
liveable	قابل معاشرت
intercommunicate	معاشرت کردن
sociable	خوش معاشرت
sociable	قابل معاشرت
sociability	معاشرت پذیری
association	معاشرت اتحاد
associations	معاشرت اتحاد
etiquette	ایین معاشرت
associated	معاشرت کردن
incommunicative	بی معاشرت و بی امیزش
associate	معاشرت کردن
fellowsh	رفاقت معاشرت
associates	معاشرت کردن
take up	معاشرت کردن
livable	قابل معاشرت
associating	معاشرت کردن
genial	خوش معاشرت
companionable	قابل معاشرت
sociability	قابل معاشرت بودن
kith	علم اداب معاشرت
dissocial	نامناسب برای معاشرت
etiquette	علم اداب معاشرت
he has no manners	ایین معاشرت نمیداند
fellowship	هم صحبتی معاشرت کردن
reassociate	دوباره معاشرت کردن
military courtesy	اداب معاشرت نظامی
commerce	معاشرت تجارت کردن
insociable	ناسازگار غیرقابل معاشرت
fellowships	هم صحبتی معاشرت کردن
strain hardenability	قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
indecorum	عدم رعایت ایین معاشرت
associable	قابل معاشرت متجانس شدنی
conversable	خوش سخن قابل معاشرت
to observe the proprieties	اداب معاشرت را نگاه داشتن
associational	مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
Keep oneself to oneself.	پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
To be a good mixer.	با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
associated	امیزش کردن معاشرت کردن
associate	امیزش کردن معاشرت کردن
associates	امیزش کردن معاشرت کردن
companion	معاشرت کردن همراهی کردن
associating	امیزش کردن معاشرت کردن
adaptability	قابلیت
fitness	قابلیت
capacities	قابلیت
habilitation	قابلیت
capacity	قابلیت
contemptibility	قابلیت
skill	قابلیت
solubility	قابلیت حل
eligibility	قابلیت
susceptibility	قابلیت
competence	قابلیت
ability	قابلیت
abilities	قابلیت
qualification	قابلیت
competence	قابلیت
capability	قابلیت
solvability	قابلیت حل
credential	قابلیت
predicability	قابلیت اسناد
repeatability	قابلیت تکرار
renewability	قابلیت تجدید
practicableness	قابلیت عبور
presentability	قابلیت ارائه
serializability	قابلیت تسلسل
forgeability	قابلیت اهنگری
serviceability	قابلیت استفاده
pregnability	قابلیت تسخیر
preventability	قابلیت جلوگیری
punishability	قابلیت مجازات
reflectance	قابلیت انعکاس
reliableness	قابلیت اعتماد
vendibility	قابلیت فروش
fusibility	قابلیت ذوب
retractility	قابلیت انقباض
salability	قابلیت فروش
fungibility	قابلیت تعویض
resectability	قابلیت برش
readability	قابلیت خواندن
fusibility	قابلیت گداز
quench aging property	قابلیت بهسازی
reproducibility	قابلیت تکثیر
potability	قابلیت حمل
potability	قابلیت شرب
habitability	قابلیت سکنی
interpretability	قابلیت توجیه
habitableness	قابلیت سکونت
interpretability	قابلیت تفسیر
hardenability	قابلیت سختی
interchangeability	قابلیت تعویض
interchangeability	قابلیت تبادل
ignitibility	قابلیت احتراق
intelligibility	قابلیت فهم
usefulness	قابلیت استفاده
imitability	قابلیت تقلید
inheritability	قابلیت توارث
ignitability	قابلیت اشتعال
inflammability	قابلیت اشتعال
inaptly	با عدم قابلیت
imputability	قابلیت اسناد
machinability	قابلیت تراش
magnetic susceptibility	قابلیت مغناطیسی
portability	قابلیت انتقال
portability	قابلیت حمل
portability	قابلیت ترابری
pliability	قابلیت خمیدگی
permeability	قابلیت تراوایی
perceptibility	قابلیت درک
penetrability	قابلیت نفوذ
opposability	قابلیت تقابل
navigability	قابلیت کشتیرانی
moveability	قابلیت حرکت
ground visibility	قابلیت دیدزمینی
motor ability	قابلیت حرکت
meltability	قابلیت گداختن
maneuverability	قابلیت مانور
manageability	قابلیت اداره
malleability	قابلیت انعطاف
ignitability	قابلیت احتراق
provability	قابلیت اثبات
applicability	قابلیت اجرا
application [applicability]	قابلیت اجرا
availability	قابلیت اجرا
usability	قابلیت اجرا
usefulness	قابلیت اجرا
applicability	قابلیت استفاده
reliability	قابلیت اطمینان
failure safety	قابلیت اطمینان
failure safety	قابلیت اعتماد
reliability	قابلیت اعتماد
application [applicability]	قابلیت استفاده
serviceability	قابلیت تعمیر
tensibility	قابلیت کشش
tensility	قابلیت کشش
tempering quality	قابلیت بهبود
tenability	قابلیت تصرف
tenability	قابلیت نگهداری
tolerability	قابلیت پذیرش
trafficability	قابلیت عبور
trannlatability	قابلیت ترجمه
tactility	قابلیت لمس
swivelling feature	قابلیت نوسان
survivability	قابلیت باززیستی
severability	قابلیت سواشدن
severability	قابلیت تقسیم
solubility	قابلیت انحلال
stickability	قابلیت مقاومت
stickability	قابلیت محافظت
stretchability	قابلیت بسط
suability	قابلیت تعقیب
trannlatability	قابلیت انقال
transmissibility	قابلیت فرستادن
transmissibility	قابلیت انتقال
wettability	قابلیت خیسی
weldability	قابلیت جوشکاری
volatileness	قابلیت تبخیر
transportability	قابلیت حمل
trustiness	قابلیت اعتماد
trustworthiness	قابلیت اعتماد
usability	قابلیت استفاده
veniality	قابلیت اغماض
versatility	قابلیت تغییر
vibratility	: قابلیت ارتعاش
dependability	قابلیت اعتماد
combustibility	قابلیت اشتعال
combustibility	قابلیت سوزش
combinability	قابلیت ترکیب
coagulability	قابلیت انعقاد
changeableness	قابلیت تغییریاتبدیل
pourability	قابلیت ریزش
castability	قابلیت ریزش
calculability	قابلیت شمارش
brushability	قابلیت رنگرزی
audibility	قابلیت استماع
attainability	قابلیت حصول
applicability	قابلیت اجراء
appealability	قابلیت استیناف
alterability	قابلیت تغییر
adjusability	قابلیت تنظیم
adjusability	قابلیت تطبیق
adhesiveness	قابلیت چسبندگی
combustiblity	قابلیت احتراق
combustiblity	قابلیت انفجار
combustiblity	قابلیت تراکم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com