English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
comparable قابلیت مقایسه قیاس پذیر
Other Matches
commensurability قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
comparability قابلیت قیاس
comparableness قابلیت مقایسه
to contrast [with] مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
interoperability قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
flotation قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
serviceability قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
electromagnetic compatability قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
swimming capability قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
accession قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
ductility قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
ascendible تفوق پذیر فراز پذیر
repairable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable امیزش پذیر امتزاج پذیر
reparable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educable تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendable تفوق پذیر فراز پذیر
strain hardenability قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
abduction قیاس
proportions قیاس
proportion قیاس
analogies قیاس
immeasurable بی قیاس
spanless بی قیاس
induction قیاس
analogically به قیاس
comparsion قیاس
deduction قیاس
inductions قیاس
immensurable بی قیاس
analogy قیاس
syllogism قیاس
adaptable organism موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
postulate قیاس منطقی
postulated قیاس منطقی
postulating قیاس منطقی
syllogism قیاس منطقی
parables قیاس نمونه
syllogism قیاس صوری
postulates قیاس منطقی
inductively بطور قیاس
enthymeme قیاس اضماری
paralogism قیاس نادرست
paralogism قیاس کاذب
paradoxes قیاس ضد و نقیض
analogous قابل قیاس
analogical قابل قیاس
parity قیاس مشابهت
analog شی قابل قیاس
extrapolations قیاس گیری
paradox قیاس ضد و نقیض
parable قیاس نمونه
deductively از راه قیاس
majorpremise کبرای قیاس
postulation قیاس منطقی
extrapolation قیاس گیری
analogues شی قابل قیاس
analogue شی قابل قیاس
comparand قیاس شونده
analogize قیاس کردن
topology قیاس بمکان
partisans of analogy اهل قیاس
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
parity of reasoning قیاس یا شباهت استدلال
priori از راه قیاس قیاسی
modus ponens قیاس استثنایی [ریاضی]
propositioned مقصود قیاس منطقی
paralpgize قیاس نادرست ساختن
chronometry علم قیاس زمان
propositioning مقصود قیاس منطقی
analogist قیاس و استدلال کننده
minor term صغرای قیاس منطقی
proposition مقصود قیاس منطقی
induction قیاس کل از جزء استنتاج
lemma صغرای قیاس منطقی
noetic ذهنی قیاس منطقی
propositions مقصود قیاس منطقی
incomparable غیر قابل قیاس
inductions قیاس کل از جزء استنتاج
extrapolate قیاس کردن استقراء نمودن
stoicheiometry فن قیاس اوزان اتمی عناصربایکدیگر
elenchus رد ازروی قیاس و صغری وکبری
extrapolates قیاس کردن استقراء نمودن
premised صغری وکبرای قیاس منطقی
extrapolating قیاس کردن استقراء نمودن
premise صغری وکبرای قیاس منطقی
extrapolated قیاس کردن استقراء نمودن
lattice analogy روش قیاس به تیر مشبک
premisses صغری وکبرای قیاس منطقی
paralogist کسیکه قیاس نادرست میسازد
postulating قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulate قیاس منطقی کردن فرض نمودن
lemma کبرای قیاس منطقی اصل موضوع
postulates قیاس منطقی کردن فرض نمودن
middle term قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
subcontrariety رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
mnemonics روش تقویت هوش وحافظه از راه قیاس منطقی
probit واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
comparisons مقایسه
collations مقایسه
collation مقایسه
datum line خط مقایسه
analogies مقایسه
comparison مقایسه
resemblance مقایسه
analogy مقایسه
incomparable غیرقابل مقایسه
comparing مقایسه کردن
compared مقایسه کردن
incomparable مقایسه ناپذیر
compare مقایسه کردن
compares مقایسه کردن
comparison روش مقایسه
datum سطح مقایسه
comparisons روش مقایسه
comparatively بطور مقایسه
even parity مقایسه زوج
analogous قابل مقایسه
comparison operator عملگر مقایسه
odd parity مقایسه فرد
logical comparison مقایسه منطقی
parity error غلط مقایسه
parity checking بازبینی مقایسه
parity bit بیت مقایسه
contrast مقایسه کردن
incommensurable مقایسه ناپذیر
no parity عدم مقایسه
incomparability مقایسه ناپذیری
cf مقایسه شود
refrence مبنای مقایسه
to make comparisons مقایسه کردن
assimilatc مقایسه نمودن
to draw comparisons مقایسه کردن
parity error خطای مقایسه
frequency comparison مقایسه فرکانس
comparator مقایسه کننده
contrasts مقایسه کردن
contrasting مقایسه کردن
contrasted مقایسه کردن
nescience اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
comparator وسیله انجام مقایسه
between دربین درمقام مقایسه
a beauty and an elegance beyond [ without] compare زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
tape comparator مقایسه کننده نوار
paired comparisons method روش مقایسه جفتی
table comparator مقایسه کننده نوارها
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
measure مقایسه کردن سنجش
comparative philology علم مقایسه زبانها
by comparison وقتی مقایسه می شوند
A comparison of theory and practice. مقایسه ای از نظری و عمل.
comparative gage دستگاه مقایسه کننده
comparably بطور قابل مقایسه
a comparison of the brain to a computer مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
incomparability غیر قابل مقایسه
VBScript مقایسه شود با JAVA SCRIPT
comparable قابل مقایسه مانند کردنی
proportion اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
parity error اشتباه مقایسه خطای توازن
to drow a p between two دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
relational database management system نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
document comparison utility برنامه کمکی مقایسه مدارک
relational database نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
That's a poor comparison. این مقایسه ای نا مناسب است.
priorities اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
not a patch on به هیچ طرف مقایسه نیست با
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
priority اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
proportions اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
a comparison of men's salaries with those of women مقایسه حقوق مردان با زنان
jobs اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
job اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
cost effectiveness سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
a comparison between European and Japanese schools مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
to be out of all proportion to something غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
a comparison of the tax systems in Italy and Spain مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
index number مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Participation rates are low compared to international standards. میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com