English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
awardable قابل اعطاء
Other Matches
bestowal اعطاء
concessions اعطاء
bestowment اعطاء
concession اعطاء
condescension اعطاء
conferment اعطاء
allowance اعطاء
allowances اعطاء
donor اعطاء کننده
donors اعطاء کننده
grant اعطاء کردن
awarder اعطاء کننده
repatriation اعطاء تابعیت
repatriations اعطاء تابعیت
admitting اعطاء کردن
admits اعطاء کردن
admit اعطاء کردن
allow اعطاء کردن
allows پذیرفتن اعطاء کردن
allowing پذیرفتن اعطاء کردن
allow پذیرفتن اعطاء کردن
licensor اعطاء کننده پروانه
licensor اعطاء کننده جواز
licencor اعطاء کننده پروانه
licencor اعطاء کننده جواز
invest منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
conferred اعطاء کردن مشورت کردن
conferring اعطاء کردن مشورت کردن
confer اعطاء کردن مشورت کردن
confers اعطاء کردن مشورت کردن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
achievable قابل وصول قابل تفریق
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
combustible قابل سوزش قابل تراکم
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
sensible قابل درک قابل رویت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
adducible قابل اضهار قابل ارائه
observable قابل مشاهده قابل گفتن
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
dissoluble قابل حل
qualified قابل
capable قابل
thorough paced قابل
acceptor قابل
apt قابل
sensible قابل حس
ablest قابل
abler قابل
incapable نا قابل
solvable قابل حل
soluble قابل حل
able قابل
good قابل
knowable قابل دانستن
nota bene قابل توجه
numerable قابل شمارش
omissible قابل حذف
open cheque چک قابل انتقال
operable قابل علاج
remarkable قابل توجه
irrigable قابل ابیاری
judicable قابل قضاوت
arguable قابل بحث
observable قابل مراعات
justiciable قابل دادرسی
kenspeckle قابل شناسایی
trustworthy قابل اعتماد
leviable قابل تحمیل
inventible قابل جعل
operable قابل درمان
merchantable قابل فروش
inhabitable قابل سکنی
inheritable قابل توارث
inquirable قابل تحقیق
pasturable قابل چرا
inspirable قابل تنفس
insurable قابل بیمه
interconvertible قابل تبدیل
investigable قابل رسیدگی
inventible قابل اختراع
partible قابل افراز
noticeable قابل توجه
irrecusable غیر قابل رد
pardoable قابل عفو
justifiable قابل توجیه
regrettable قابل تاسف
inflexional قابل صرف
pivoting قابل چرخش
negotiate قابل انتقال
minable قابل استخراج
meltable قابل ذوب
medicable قابل معالجه
maintainable قابل نگاهداری
macroscopic قابل رویت
mistakable قابل اشتباه
mobilizable قابل تجهیز
negotiated قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
negotiating قابل انتقال
drinkable قابل اشامیدن
merchantable قابل معامله
mentionable قابل ذکر
mibeable قابل استخراج
selective قابل انتخاب
selectively قابل انتخاب
eligible قابل انتخاب
moot قابل بحث
moveable قابل تغییر
multiplicable قابل تکثیر
namable قابل ذکر
limpsy قابل انحناء
digestible قابل هضم
enforceable قابل اجراء
enforceable قابل اجرا
limpsey قابل انحناء
limit of inflammability حد قابل اشتعال
separable قابل تفکیک
multipliable قابل تکثیر
redeemable قابل ابتیاع
machinable قابل تراش
liveable قابل زندگی
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زیستن
livable قابل زندگی
livable قابل معاشرت
livable قابل زیستن
limsy قابل انحناء
licensable قابل اجازه
reclaimable قابل استرداد
regulable قابل تعدیل
reimbursable قابل پرداخت
remittable قابل پرداخت
remediable قابل علاج
remissible قابل اغماض
removable قابل رفع
removable قابل انتقال
removable قابل عزل
renderable قابل ارائه
rentable قابل اجاره
repairable قابل جبران
reparable قابل جبران
repeatable قابل تکرار
replaceable قابل تعویض
substitutable قابل تعویض
registrable قابل ثبت
refrangible قابل انکسار
refractile قابل انکسار
reclaimable قابل احیاء
reconcilable قابل تلفیق
recoupable قابل جبران
gobsmacking [British] [colloquial] [amazing] <adj.> قابل پسند
objectionable قابل اعتراض
refillable قابل تعویض
vulnerable قابل حمله
reflexible قابل انعکاس
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
venial قابل عفو
representable قابل عرضه
respirable قابل تنفس
reversible قابل نقض
restorable قابل اعاده
permeable قابل نفوذ
returnable قابل برگشت
revealable قابل مکاشفه
revocable قابل فسخ
revocable قابل برگشت
revocable قابل رجوع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com