English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
medicinable قابل تجویز دوا
Search result with all words
prescriptible قابل تجویز
Other Matches
prescription تجویز
authorisations تجویز
approval تجویز
prescriptions تجویز
authorization تجویز
prescriptions تجویز دستورالعمل
sanction تجویز کردن
sanctioned تجویز کردن
sanctioning تجویز کردن
medications تجویز دوا
sanctions تجویز کردن
medication تجویز دوا
prescribes تجویز کردن
prescription تجویز دستورالعمل
prescribed تجویز کردن
prescribe تجویز کردن
prescribing تجویز کردن
prescribed by doctors تجویز شده پزشکان
dosages مقدار تجویز شده دارو
the doctor ordered an ointment پزشک مرهم تجویز کرد
dosage مقدار تجویز شده دارو
succedaneum دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination. آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prescript امر صادر شده تجویز شده
provcation در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل معرفی قابل ارائه
observable قابل مشاهده قابل گفتن
achievable قابل وصول قابل تفریق
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
sensible قابل درک قابل رویت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
adducible قابل اضهار قابل ارائه
combustible قابل سوزش قابل تراکم
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
abler قابل
ablest قابل
able قابل
apt قابل
good قابل
capable قابل
qualified قابل
incapable نا قابل
soluble قابل حل
acceptor قابل
dissoluble قابل حل
sensible قابل حس
solvable قابل حل
thorough paced قابل
controllable قابل نظارت
submergible قابل فروکردن در اب
superimposable قابل تزاید
suable قابل پیگرد
macroscopic قابل رویت
limpsey قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
limsy قابل انحناء
superimposable قابل تحمیل
crystallizable قابل تبلور
cultivable قابل کشت
pitiable قابل ترحم
transformative قابل تغییر
superimposable قابل اضافه
controllable قابل کنترل
knowable قابل دانستن
submersible قابل شناوری
changeable قابل تغییر
amenable قابل جوابگویی
accountable قابل توضیح
acceptable قابل پذیرش
acceptable قابل قبول
passable قابل عبور
continuable قابل ادامه
passable قابل قبول
believable قابل قبول
arguably قابل بحث
arguable قابل بحث
spareable قابل امساک
contractile قابل انقباض
observable قابل مراعات
translatable قابل ترجمه
liable قابل اطمینان
recoverable قابل وصول
contradictable قابل تکذیب
procurable قابل حصول
obtainable قابل حصول
statutable قابل تقنین
plausible قابل استماع
livable قابل معاشرت
to come into operation قابل اجراشدن
tractile قابل اتساع
opens قابل بحث
opened قابل بحث
open قابل بحث
extendable قابل تعمیم
extendable قابل تمدید
titratable قابل عیارگیری
emendable قابل تصحیح
tractile قابل کشش
traceable قابل تعقیب
traceable قابل ردیابی
newsworthy قابل انتشار
to take effect قابل اجراشدن
to come into effect قابل اجراشدن
elastic قابل ارتجاع
conveyable قابل رساندن
correctable قابل تصحیح
thinkable قابل فکر
divisible قابل تقسیم
liveable قابل زندگی
supposable قابل فرض
supportable قابل تحمل
liveable قابل معاشرت
employable قابل استخدام
crescive قابل رشد
liveable قابل زیستن
livable قابل زندگی
criticizable قابل انتقاد
swimmable قابل شناوری
controvertible قابل اعتراض
considerable قابل توجه
conveyable قابل انتقال
thankworthy قابل سپاسگزاری
terminable <adj.> قابل فسخ
temptable قابل اغوا
machinable قابل تراش
controvertible قابل مباحثه
superposable قابل انطباق
limit of inflammability حد قابل اشتعال
detonatable قابل انفجار
tolerable قابل قبول
tolerable قابل تحمل
dirigible قابل هدایت
flammable قابل اشتعال
inflammable قابل اشتعال
excitable قابل تحریک
applicable قابل اطلاق
applicable قابل اجراء
discountable قابل کسر
reversible قابل نقض
permeable قابل نفوذ
discoverable قابل کشف
discriminable قابل تمیز
adaptable قابل توافق
sociable قابل معاشرت
realizable قابل درک
vaporizable قابل تبخیر
eligible قابل انتخاب
transferable قابل انتقال
variative قابل تغییر
irrigable قابل ابیاری
diffusible قابل انتشار
venial قابل عفو
remarkable قابل توجه
dilatable قابل اتساع
serviceable قابل استفاده
expendable قابل خرج
diminishable قابل کاستن
realizable قابل تحقق
discussable قابل بحث
discussible قابل بحث
irrecusable غیر قابل رد
warrantable قابل گواهی
exportable قابل صدور
dubitable قابل تردید
willable قابل اراده
willable قابل اعمال
willable قابل ارث
winnable قابل فتح
inventible قابل جعل
inventible قابل اختراع
wirable قابل مخابره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com