English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
organizable قابل تشکیلات دادن
Other Matches
structuring تشکیلات دادن
structure تشکیلات دادن
structures تشکیلات دادن
organises تشکیلات دادن درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
refinances تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinancing تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinanced تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinance تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
pleadable قابل درخواست دادن
money refund offer فروش قابل پس دادن
pleadable قابل عرضحال دادن
exhalable قابل بیرون دادن
moveable قابل حرکت دادن
organizations تشکیلات
organization تشکیلات
machinery تشکیلات
brigade تشکیلات
system تشکیلات
organisations تشکیلات
systems تشکیلات
brigades تشکیلات
permeable قابل عبور دادن رطوبت
enterprises تشکیلات اقتصادی
reorganization تشکیلات مجدد
mechanism of the organ نظام تشکیلات
enterprise تشکیلات اقتصادی
reorganised تشکیلات مجدد
organizations تشکیلات سازماندهی
reorganising تشکیلات مجدد
trade association تشکیلات صنفی
reorganize تشکیلات مجدد
reorganized تشکیلات مجدد
civil department تشکیلات کشوری
formation ساختمان تشکیلات
reorganizes تشکیلات مجدد
reorganizing تشکیلات مجدد
reorganises تشکیلات مجدد
organization تشکیلات سازماندهی
organisations تشکیلات سازماندهی
underground تشکیلات محرمانه وزیرزمینی
formations تشکیلات زمین شناسی
disorganises تشکیلات چیزی رابرهم زدن
telephone plant تشکیلات مراکز تلفن خودکار
disorganised تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganizes تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganising تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganize تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganizing تشکیلات چیزی رابرهم زدن
passes صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
Our organization is just standing on its own feet. تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
syndicalism سیستم اتحادیهای برای تشکیلات کارگری سندیکالیسم
welfare state کشوردارای تشکیلات رفاه اجتماعی دستگیری از بینوایان
bilateral infrastructure سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
Salvation Army تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
burn notice علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
authentication به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
formats تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
format تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
marker دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
unionism اصول تشکیلات اتحادیه اتحادیه گرایی
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
hinting در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
sensible قابل درک قابل رویت
observable قابل مشاهده قابل گفتن
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
presumable قابل استنباط قابل استفاده
achievable قابل وصول قابل تفریق
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
microsoft واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
housed منزل دادن پناه دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
slashes چاک دادن شکاف دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
slash چاک دادن شکاف دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
houses منزل دادن پناه دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com