Dictiornary-Farsi | قابل تعبیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (13 milliseconds)

English	Persian
translatable	قابل تعبیر


Search result with all words

verba chartarum fortius accipiuntur	proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
Other Matches

interpretable	تعبیر کردنی تعبیر پذیر
expression	تعبیر
phrases	تعبیر
rendering	تعبیر
phrased	تعبیر
phrase	تعبیر
construing	تعبیر
commenting	تعبیر
renderings	تعبیر
expressions	تعبیر
interpretation	تعبیر
interpretations	تعبیر
Alucinari	تعبیر
comment	تعبیر
commented	تعبیر
hermeneutic	تعبیر
an interpreter of dreams	خواب تعبیر کن
commenting	تعبیر کردن
an interpreter of dreams	تعبیر گو معبر
commented	تعبیر کردن
explanations	شرح تعبیر
oneirocritic	خواب تعبیر کن
an abstract term	تعبیر تصویری
euphemistically	باحسن تعبیر
misconstruction	تعبیر غلط
misconstructions	تعبیر نادرست
misconstructions	تعبیر غلط
idioms	تعبیر ویژه
misinterpretation	سوء تعبیر
reads	تعبیر کردن
constructions	تعبیر ساختمان
misconstruction	تعبیر نادرست
explanation	شرح تعبیر
idiom	تعبیر ویژه
read	تعبیر کردن
euphemism	حسن تعبیر
interpretation	تعبیر ترجمه
interpretations	تعبیر ترجمه
construction	تعبیر ساختمان
comment	تعبیر کردن
misconstrued	بد تعبیر کردن
misconstrue	بد تعبیر کردن
phrases	تعبیر کردن
phrased	تعبیر کردن
phrase	تعبیر کردن
inverts	سوء تعبیر
inverting	سوء تعبیر
invert	سوء تعبیر
misconstruing	بد تعبیر کردن
misconstrues	بد تعبیر کردن
misconsture	بد تعبیر کردن
troplogy	تعبیر مجازی
dream interpretation	تعبیر رویا
misreading	بد تعبیر کردن
misreads	بد تعبیر کردن
interpretation of a dream	تعبیر خواب
euphemisms	حسن تعبیر
misread	بد تعبیر کردن
travesty	تعبیر هجو امیز
euphemistic	دارای حسن تعبیر
atticism	تعبیر یا اصطلاح اتنی
latinism	تعبیر یا اصطلاح لاتینی
euphemisical	وابسته به حسن تعبیر
proverbial expression	تعبیر ضرب المثلی
euphemisic	دارای حسن تعبیر
euphemisic	وابسته به حسن تعبیر
travesties	تعبیر هجو امیز
euphemisical	دارای حسن تعبیر
segments	از تعبیر جدا شده است
takes	تعبیر یا تفسیرکردن حمل کردن بر
take	تعبیر یا تفسیرکردن حمل کردن بر
segment	از تعبیر جدا شده است
proverbial phrase	تعبیر مثلی یا ضرب المثلی
barbarize	با تعبیر بیگانه و غیر مصطلح امیختن
pragmatize	موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
stalinism	سیستم فکری مارکسیسم به نحوی که استالین ان را تعبیر و تفسیرکرده است
verba accipienda sunt secundum	materiam subjectam الفاظ باید به مقتضای موضوع تعبیر و تفسیر شوند
friendly front end	طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item	وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality	مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
supervisory	برنامه اصلی در سیستم کامپیوتری که اجرای تعبیر برنامه ها را کنترل میکند
segment	بخش از برنامه اصلی که مستقلاگ اجرا شود و نیازی به اجرای تعبیر برنامه نیست
segments	بخش از برنامه اصلی که مستقلاگ اجرا شود و نیازی به اجرای تعبیر برنامه نیست
contra preferentum rule	درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
achievable	قابل وصول قابل تفریق
exigible	قابل مطالبه قابل پرداخت
presumable	قابل استنباط قابل استفاده
changeable	قابل تعویض قابل تبدیل
flexile	قابل تغییر قابل تطبیق
tenable	قابل مدافعه قابل تصرف
elastic	قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy	قابل تشکر قابل شکر
transferable	قابل واگذاری قابل انتقال
presentable	قابل نمایش قابل تقدیم
presentable	قابل معرفی قابل ارائه
adducible	قابل اضهار قابل ارائه
sensible	قابل درک قابل رویت
bilable	قابل رهایی قابل ضمانت
exigible	قابل تقاضا قابل ادعا
combustible	قابل سوزش قابل تراکم
observable	قابل مشاهده قابل گفتن
capacities	حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity	حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
construed	تعبیر کردن استنباط کردن
miscount	بد حساب کردن بد تعبیر کردن
construe	تعبیر کردن استنباط کردن
construes	تعبیر کردن استنباط کردن
visual display unit	ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal	ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
to see something as something [ to construe something to be something]	چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something	چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
irrefrangible	غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable	غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable	غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable	قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible	غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably	بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable	قابل فروش جنس قابل فروش
vendible	قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable	قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar	سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
able	قابل
capable	قابل
soluble	قابل حل
qualified	قابل
abler	قابل
acceptor	قابل
ablest	قابل
dissoluble	قابل حل
sensible	قابل حس
good	قابل
apt	قابل
incapable	نا قابل
thorough paced	قابل
solvable	قابل حل
erodible	قابل فرسایش
descendible	قابل انتقال
evocable	قابل احضار
assurable	قابل اطمینان
despisable	قابل استحقار
excludable	قابل استثناء
exchangeable	قابل مبادله
examinable	قابل امتحان
executable	قابل اجرا
recommendable	قابل توصیف
exactable	قابل تحمیل
evaporable	قابل تبخیر
exactable	قابل مطالبه
describable	قابل توصیف
erectile	قابل نعوظ
detachable bottom	کف قابل تفکیک
distillable	قابل تقطیر
judicable	قابل قضاوت
discountable	قابل کسر
discoverable	قابل کشف
discriminable	قابل تمیز
discussable	قابل بحث
discussible	قابل بحث
diminishable	قابل کاستن
disputable	قابل بحث
dislikable	قابل تنفر
dislikeable	قابل تنفر
dirigible	قابل هدایت
distributable	قابل توزیع
dilatable	قابل اتساع
eradicable	قابل استیصال
enforcible	قابل اجرا
eludible	قابل گریز
effaceable	قابل زدودن
effable	قابل تغییر
dubitable	قابل تردید
dividable	قابل تقسیم
erodible	قابل سایش
determinable	قابل تعیین
detonable	قابل انفجار
detonatable	قابل انفجار
diffusible	قابل انتشار
displaceable	قابل تغییر
fusil	قابل ذوب
ignitable	قابل اشتعال
ignitible	قابل احتراق
imitable	قابل تقلید
imaginal	قابل درک
impugnable	قابل اعتراض
imposable	قابل تحمیل
increasable	قابل ازدیاد
inferable	قابل استنباط
inferible	قابل استنباط
ignitable	قابل احتراق
heritable	قابل توارث
healable	قابل ملاحظه
fusile	قابل ذوب
gasifiable	قابل تبخیرgasworks
generable	قابل تعمیم
generable	قابل تولید
get at able	قابل حصول
governable	قابل حکومت
grantable	قابل اهداء