Total search result: 202 (4 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
changeable |
قابل تعویض قابل تبدیل |
|
|
Search result with all words |
|
incommutable |
تبدیل ناپذیر غیر قابل تعویض |
Other Matches |
|
interchangeable |
قابل تعویض |
refillable |
قابل تعویض |
fungible |
قابل تعویض |
substitutable |
قابل تعویض |
replaceable |
قابل تعویض |
exchangeable disk |
دیسک قابل تعویض |
substituent |
قابل تعویض توکیلی |
shiftable |
قابل تعویض یا انتقال |
irreplaceable |
غیر قابل تعویض |
direct exchange items |
اقلام قابل تعویض مستقیم |
pole changing motor |
موتور با قطبهای قابل تعویض |
interchangeable bearing shells |
پوسته قابل تعویض یاطاقان |
microgroove |
سه شاخه قابل تعویض میان صفحات گرامافون |
transmutable |
قابل تبدیل |
transmutative |
قابل تبدیل |
convertibles |
قابل تبدیل |
interconvertible |
قابل تبدیل |
convertible |
قابل تبدیل |
interchangeable |
قابل تبدیل |
Bernoulli drive |
سیستم بافرفیت ذخیره سازی بالا که ازکارتریج قابل تعویض MBاستفاده میکند |
catch penny |
قابل تبدیل به پول |
ne varirtur |
غیر قابل تبدیل |
pulverable |
قابل تبدیل به پودر |
convertible currency |
ارز قابل تبدیل |
vitrifiable |
قابل تبدیل به شیشه |
liquefiable |
قابل تبدیل به مایع |
saponifiable |
قابل تبدیل بصابون |
convertible money |
پول قابل تبدیل |
convertible |
قابل تسعیر و تبدیل |
pulverizable |
قابل تبدیل به پودر |
convertibles |
قابل تسعیر و تبدیل |
commutable |
دگرگونی پذیر قابل تبدیل |
inconvertible currency |
ارز غیر قابل تبدیل |
couchettes |
نیمکت قابل تبدیل به تختخواب |
couchette |
نیمکت قابل تبدیل به تختخواب |
transformative |
قابل تبدیل دگرگون شونده |
negotiable |
قابل تبدیل به پول نقد |
luminous energy |
نیروی قابل تبدیل بنور |
convertible |
آنچه قابل تبدیل است |
vitrifiable |
قابل تبدیل بحالت زجاجی |
convertibles |
آنچه قابل تبدیل است |
insolvable |
غیر قابل تبدیل به پول نقد |
packets |
شبکه قابل ارسال باشد تبدیل میکند |
binders |
را را به خرمی که قابل اجرا باشد تبدیل میکند |
bondable |
قابل تبدیل به اوراق قرضه وثیقه پذیر |
packet |
شبکه قابل ارسال باشد تبدیل میکند |
binder |
را را به خرمی که قابل اجرا باشد تبدیل میکند |
convertible |
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد |
convertibles |
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد |
omr |
و به صورتی که قابل پردازش در کامپیوتر باشد تبدیل میکند |
sounds |
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود |
soundest |
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود |
sound |
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود |
atoms |
مقدار یا رشتهای که به حالت ساده تری قابل تبدیل نیست |
sounded |
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود |
atom |
مقدار یا رشتهای که به حالت ساده تری قابل تبدیل نیست |
digitize |
تبدیل سیگنالهای آنالوگ به دیجیتال که قابل پردازش با کامپیوتر باشد |
signaled |
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد |
reduce |
تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد |
signalled |
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد |
reduces |
تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد |
signal |
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد |
visualization |
تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد |
reducing |
تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد |
decompression |
تبدیل یک تصویر یا فایل داده فشرده به حالتی که قابل دیدن شود |
normalising |
تبدیل داده به صورتی که توسط سیستم کامپیوتری مشخص قابل خواندن باشد |
normalised |
تبدیل داده به صورتی که توسط سیستم کامپیوتری مشخص قابل خواندن باشد |
normalises |
تبدیل داده به صورتی که توسط سیستم کامپیوتری مشخص قابل خواندن باشد |
normalize |
تبدیل داده به صورتی که توسط سیستم کامپیوتری مشخص قابل خواندن باشد |
normalizes |
تبدیل داده به صورتی که توسط سیستم کامپیوتری مشخص قابل خواندن باشد |
quantizer |
وسیله تبدیل سیگنال ورودی آنالوگ به عددی که توسط کامپیوتر قابل پردازش است |
convertor |
وسیلهای که سیگنال آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود |
converter |
وسیلهای که سیگنال آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود |
recoverable item |
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی |
friendly front end |
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است |
analog |
وسیلهای که سیگنال ورودی آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود |
images |
وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند |
card |
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند |
cards |
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند |
image |
[وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.] |
archival quality |
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود |
optical |
وسیلهای که تصویر را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند که قابل ذخیره سازی و نمایش روی کامپیوتر هستند |
scanners |
وسیله ورودی که متن یا رسم یا عکس را به حالت دیجیتالی قابل خواندن توسط ماشین تبدیل میکند |
scanner |
وسیله ورودی که متن یا رسم یا عکس را به حالت دیجیتالی قابل خواندن توسط ماشین تبدیل میکند |
readers |
وسیلهای که داده روی پانچ کارت را به صورتی که توسط کامپیوتر قابل تشخیص است تبدیل میکند |
analogues |
ی که سیگنال ورودی آنالوگ را به حالت خروجی دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود |
reader |
وسیلهای که داده روی پانچ کارت را به صورتی که توسط کامپیوتر قابل تشخیص است تبدیل میکند |
analogue |
ی که سیگنال ورودی آنالوگ را به حالت خروجی دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود |
critical raynold's number |
عددی رینولدی که در ان تغییرات قابل توجهی از قبیل تبدیل جریان اشفته یا کاهش ناگهانی پسا صورت میگیرد |
pooler |
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد |
escrow |
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد |
mouses |
برنامهای که داده محل ارسالی را از mouse به مختصات استاندارد تبدیل میکند تا توسط نرم افزار قابل استفاده باشد |
mouse |
برنامهای که داده محل ارسالی را از mouse به مختصات استاندارد تبدیل میکند تا توسط نرم افزار قابل استفاده باشد |
preparations |
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده |
compiles |
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است |
compiled |
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است |
compile |
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است |
preparation |
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده |
compiling |
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است |
hand-held |
وسیله کوچکی که در دست جا میشود براس اسکن عکسهای کوچک و رسم خط و تبدیل آنها به تصاویر گرافیکی که قابل استفاده در کامپیوتر هستند |
magnetic tapes |
ماشینی که سیگنالهای ذخیره شده روی نوار مغناطیسی را می خواند و به صورت الکترونیکی تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل فهم است |
magnetic tape |
ماشینی که سیگنالهای ذخیره شده روی نوار مغناطیسی را می خواند و به صورت الکترونیکی تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل فهم است |
printer |
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند |
printers |
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند |
illiquid |
غیر مایع غیر قابل تبدیل به پول |
flexile |
قابل تغییر قابل تطبیق |
presentable |
قابل نمایش قابل تقدیم |
presentable |
قابل معرفی قابل ارائه |
combustible |
قابل سوزش قابل تراکم |
thankworthy |
قابل تشکر قابل شکر |
tenable |
قابل مدافعه قابل تصرف |
adducible |
قابل اضهار قابل ارائه |
sensible |
قابل درک قابل رویت |
exigible |
قابل مطالبه قابل پرداخت |
transferable |
قابل واگذاری قابل انتقال |
achievable |
قابل وصول قابل تفریق |
elastic |
قابل کش امدن قابل انعطاف |
exigible |
قابل تقاضا قابل ادعا |
observable |
قابل مشاهده قابل گفتن |
bilable |
قابل رهایی قابل ضمانت |
presumable |
قابل استنباط قابل استفاده |
document |
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند |
documented |
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند |
documenting |
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند |
capacities |
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است |
capacity |
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است |
inputted |
وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند |
input |
وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند |
digitizer |
مبدل آنالوگ به دیجیتال یاوسیلهای که سیگنالهای آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود |
visual display terminal |
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند |
visual display unit |
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند |
scanner |
وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست |
scanners |
وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست |
coupler |
وسیلهای که به دستگاه تلفن وصل است و داده دودویی را به سیگنالهای صوتی تبدیل میکند که روی یک خط تلفن قابل ارسال است |
ocr |
وسیلهای که حرف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و برای پردازش در کامپیوتر به حالت قابل خواندن توسط ماشین تبدیل میکند |
optical |
وسیلهای که حروف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و تشخیص میدهد و کد قابل خواندن ماشین تبدیل میکند برای پردازش کامپیوتر |
adapter |
کارت جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. این کارت داده کامپیوتری را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند تا قابل ارسال در کابل شبکه باشد |
indemonstrable |
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح |
irrefrangible |
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب |
inconvertible |
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر |
floatable |
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی |
indiscoverable |
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص |
modem |
وسیلهای که امکان ارسال داده از طریق خط تلفن با تبدیل کردن سیگنال دودویی از کامپیوتر به سیگنال آنالوگ صوتی ه قابل ارسال روی خط تلفن است فراهم می :ند |
optical |
فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری |
post knotting |
پشت زنی [تعویض گره ها بعد از اتمام فرش] [گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.] |
adobe type manager |
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است |
inexplicably |
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر |
vendible |
قابل فروش جنس قابل فروش |
vendable |
قابل فروش جنس قابل فروش |
cleavable |
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن |
air transportable sonar |
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی |
good |
قابل |
apt |
قابل |
able |
قابل |
soluble |
قابل حل |
abler |
قابل |
dissoluble |
قابل حل |
solvable |
قابل حل |
sensible |
قابل حس |
capable |
قابل |
thorough paced |
قابل |
ablest |
قابل |
qualified |
قابل |
acceptor |
قابل |
incapable |
نا قابل |
substantial |
قابل توجه |
reclaimable |
قابل استرداد |
receivable |
قابل قبول |
claimable |
قابل مطالبه |
reliable |
قابل اطمینان |
rebuttable presumptions |
احکام قابل رد |
ratable |
قابل ارزیابی |
machinable |
قابل تراش |
macroscopic |
قابل رویت |
rebuttable |
قابل رو کردن |
claimable |
قابل ادعا |
maintainable |
قابل نگاهداری |
appeasable |
قابل تسکین |
respectable |
قابل احترام |
quoteworthy |
قابل اقتباس |
quodlibet |
نکته قابل |
minable |
قابل استخراج |
quizzable |
قابل ریشخند |
appellable |
قابل مراجعه |
mobilizable |
قابل تجهیز |
quenchable |
قابل جلوگیری |
liveable |
قابل معاشرت |
mibeable |
قابل استخراج |
medicable |
قابل معالجه |
citable |
قابل ذکر |
meltable |
قابل ذوب |
mistakable |
قابل اشتباه |
mentionable |
قابل ذکر |
merchantable |
قابل معامله |
merchantable |
قابل فروش |
challengeable |
قابل اعتراض |
reclaimable |
قابل احیاء |
fittest |
قابل چسبان |
limsy |
قابل انحناء |
preferable |
قابل ترجیح |