Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
notice
قابل توجه دستور اماده باش
noticed
قابل توجه دستور اماده باش
notices
قابل توجه دستور اماده باش
noticing
قابل توجه دستور اماده باش
Other Matches
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
floating
نشانه یا برچسبی که یک دستور یا کلمه مشخص را بیان میکند بدون توجه به محل آن
noticeable
قابل توجه
strikingly
قابل توجه
striking
قابل توجه
remarkable
قابل توجه
considerable
قابل توجه
noteworthy
قابل توجه
nota bene
قابل توجه
substantial
قابل توجه
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
notice to airmen
قابل توجه خلبانان
Please note
[that]
...
قابل توجه است که
accountable strength
استعداد قابل توجه
significant
قابل توجه حاکی از
interestingly
بطور قابل توجه
chunk
مقدار قابل توجه
chunks
مقدار قابل توجه
significantly
قابل توجه حاکی از
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
newsworthy
قابل توجه عامه برای درج درروزنامه
aircraft scrambling
دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
statements
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statement
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
cam
حافظهای که با توجه به مقدارش قابل آدرس دهی و دستیابی است ونه محلش
cams
حافظهای که با توجه به مقدارش قابل آدرس دهی و دستیابی است ونه محلش
one for one
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
accumulator
آدرسی که توسط یک دستور در آکومولاتور قابل دستیابی است
accumulator register
آدرسی که توسط یک دستور در آکومولاتور قابل دستیابی است
presumptive instruction
دستور برنامه تغییر نکرده که پردازش میشود تا دستورات قابل اجرا را بدست آورد
common
داده یا دستور برنامه به صورت استاندارد که توسط سایر پردازنده ها یا کامپیوتر هاو مفسر ها قابل فهم است
commoners
داده یا دستور برنامه به صورت استاندارد که توسط سایر پردازنده ها یا کامپیوتر هاو مفسر ها قابل فهم است
commonest
داده یا دستور برنامه به صورت استاندارد که توسط سایر پردازنده ها یا کامپیوتر هاو مفسر ها قابل فهم است
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
screamer
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
link
تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
colours
شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colour
شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
separator
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
modifiers
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
skips
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
statements
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
actual address
دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
modifier
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
skipped
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
statement
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
skip
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
piped
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
pipe
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
fetch
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetched
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
GOSUB
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
basics
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetches
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basic
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
effective
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefix
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefixes
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
branch
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branches
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
guild socialism
سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
draw attention
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
macroinstruction
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
language
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halts
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
resident
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
residents
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
one plus one address
قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
branches
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
favourites
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest
پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favourite
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favorites
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
immediate
دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
stock
اماده
susceptible
اماده
accoutrements
اماده
handier
اماده
ready made
اماده
supplying
اماده
stocked
اماده
minded
اماده
ready-made
اماده
prompted
اماده
supply
اماده
readies
اماده
readying
اماده
prompt
اماده
ready
اماده
supplied
اماده
handiest
اماده
handy
اماده
prompts
اماده
accoutred
اماده
readied
اماده
set
اماده
yare
اماده
equipped
اماده
in full fig
اماده
fresh
اماده
freshest
اماده
abler
اماده
in the saddle
اماده
in store
اماده
ablest
اماده
in kelter
اماده
in gear
اماده
yoi
اماده
fresh-
اماده
sets
اماده
setting up
اماده
lief
اماده
in form
اماده
provided
اماده
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
achievable
قابل وصول قابل تفریق
sensible
قابل درک قابل رویت
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
drafts
اماده کردن
preparation
اماده کردن
seaworthy
اماده دریا
aforehand
اماده راحت
preparation
اماده سازی
insusceptible
غیر اماده
warlike
اماده جنگ
ready use
اماده مصرف
fledge
اماده پروازکردن
preparations
اماده سازی
apt
متمایل اماده
acoutre
اماده جنگ
giglot
دخترسبک که اماده
finest
بسیار اماده
johnny on the sopt
حاضر و اماده
kelter
انتظام اماده
set
اماده کردن
to buckle oneself
اماده شدن
sets
اماده کردن
beforehand
قبلا اماده
setting up
اماده کردن
coach
اماده ساز
coached
اماده ساز
coaches
اماده ساز
get ready
اماده کردن
draft
اماده کردن
drafted
اماده کردن
fine
بسیار اماده
to gird up one's loins
اماده کارشدن
present
موجود اماده
harness
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
taut
اماده کار
harnessing
اماده کردن
obliging
اماده خدمت
unlimber
اماده کردن
indispose
اماده ساختن
mission ready
اماده پرواز
bound
: اماده رفتن
acceptancy
اماده قبول
in gear
اماده حرکت
preparatory
اماده کننده
accoutered
اماده جنگ
transit mixed concrete
بتن اماده
malcontents
اماده شورش
malcontent
اماده شورش
presented
موجود اماده
presenting
موجود اماده
presents
موجود اماده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com