English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English Persian
obtainable قابل حصول
procurable قابل حصول
acquirable قابل حصول
get at able قابل حصول
Other Matches
gain حصول
gained حصول
reaching حصول
gains حصول
recovery حصول
recoveries حصول
reach حصول
reaches حصول
reached حصول
procuration حصول
procuance حصول
attainments حصول اکتساب
attainability قابلیت حصول
accessed وسیله حصول
attainment حصول اکتساب
accesses وسیله حصول
accessing وسیله حصول
access وسیله حصول
unachievable غیرقابل حصول
gains حصول تحصیل منفعت کردن
gain حصول تحصیل منفعت کردن
gained حصول تحصیل منفعت کردن
unobtainable بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
retrieves اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieve اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
characteristic strength مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
best power mixture نسبت متناسب مخلوط سوخت و هوا برای حصول حداکثرقدرت
nympholepsy جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
best economy mixture نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presumable قابل استنباط قابل استفاده
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
sensible قابل درک قابل رویت
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
observable قابل مشاهده قابل گفتن
combustible قابل سوزش قابل تراکم
achievable قابل وصول قابل تفریق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
dissoluble قابل حل
apt قابل
good قابل
thorough paced قابل
capable قابل
able قابل
abler قابل
solvable قابل حل
incapable نا قابل
soluble قابل حل
acceptor قابل
ablest قابل
qualified قابل
sensible قابل حس
plausible قابل استماع
distributable قابل توزیع
conveyable قابل رساندن
divisible قابل تقسیم
conveyable قابل انتقال
livable قابل زیستن
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زیستن
livable قابل زندگی
dividable قابل تقسیم
considerable قابل توجه
livable قابل معاشرت
traceable قابل ردیابی
employable قابل استخدام
traceable قابل تعقیب
warrantable قابل گواهی
correctable قابل تصحیح
emendable قابل تصحیح
acceptable قابل پذیرش
acceptable قابل قبول
passable قابل عبور
disputable قابل بحث
limpsey قابل انحناء
limit of inflammability حد قابل اشتعال
believable قابل قبول
arguably قابل بحث
demountable قابل انتقال
recoverable قابل وصول
pitiable قابل ترحم
tractile قابل کشش
tractile قابل اتساع
passable قابل قبول
limsy قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
decipherable قابل استخراج
distillable قابل تقطیر
changeable قابل تغییر
crescive قابل رشد
liable قابل اطمینان
accountable قابل توضیح
arguable قابل بحث
willable قابل اراده
consignable قابل تفویض
continuable قابل ادامه
submersible قابل شناوری
superimposable قابل اضافه
superimposable قابل تحمیل
superimposable قابل تزاید
excusable قابل عفو
wirable قابل مخابره
superposable قابل انطباق
supportable قابل تحمل
supposable قابل فرض
swimmable قابل شناوری
contractile قابل انقباض
worshipful قابل پرستش
submergible قابل فروکردن در اب
suable قابل پیگرد
spareable قابل امساک
consignable قابل ارسال یا
forgivable قابل عفو
observable قابل مراعات
construable قابل تفسیر
knowable قابل دانستن
statutable قابل تقنین
constructible قابل ساختن
interconvertible قابل تبدیل
pardonable قابل بخشیدن
pardonable قابل عفو
contestable قابل اعتراض
contradictable قابل تکذیب
investigable قابل رسیدگی
controllable قابل نظارت
to come into effect قابل اجراشدن
to take effect قابل اجراشدن
to come into operation قابل اجراشدن
opens قابل بحث
opened قابل بحث
open قابل بحث
extendable قابل تعمیم
extendable قابل تمدید
inventible قابل جعل
liveable قابل زندگی
willable قابل ارث
titratable قابل عیارگیری
controvertible قابل مباحثه
winnable قابل فتح
controllable قابل کنترل
temptable قابل اغوا
terminable <adj.> قابل فسخ
inventible قابل اختراع
elastic قابل ارتجاع
thankworthy قابل سپاسگزاری
newsworthy قابل انتشار
thinkable قابل فکر
controvertible قابل اعتراض
willable قابل اعمال
treatable قابل بحث
irrecusable غیر قابل رد
denumerable قابل شمارش
deportable قابل تبعید
unifiable قابل اتحاد
unifiable قابل هم رنگی
deposable قابل عزل
deprivable قابل محرومیت
derivable قابل اشتقاق
descendible قابل نزول
utilizable <adj.> قابل مصرف
descendible قابل انتقال
describable قابل توصیف
discountable قابل کسر
deniable قابل تکذیب
deniable قابل انکار
trig قابل اعتماد
discussable قابل بحث
vulnerable قابل حمله
demandable قابل مطالبه
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com