Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
knowledgeable
قابل درک باهوش
Other Matches
smarts
باهوش
shrewdest
باهوش
knacky
باهوش
shrewder
باهوش
understandings
باهوش
understanding
باهوش
shrewd
باهوش
heavyweight
باهوش
heavyweights
باهوش
smart
باهوش
smarted
باهوش
smarter
باهوش
smarting
باهوش
smartest
باهوش
spiffy
باهوش
on the ball
<idiom>
باهوش
keen witted
باهوش
precocious
باهوش
bright
باهوش
brighter
باهوش
brightest
باهوش
smartest
باهوش شیک
cleverest
باهوش با استعداد
smarting
باهوش شیک
gleg
حساس باهوش
clever
باهوش با استعداد
cleverer
باهوش با استعداد
have something on the ball
<idiom>
باهوش ،زرنگ
smarter
باهوش شیک
perceptive
حساس و باهوش
smarted
باهوش شیک
smart
باهوش شیک
nobody's fool
<idiom>
شخص باهوش
smarts
باهوش شیک
trick of the trade
<idiom>
باهوش وذکاوت
men of intellgence
مردم باهوش
keen
زیرک باهوش
spry
فرز باهوش
intelligential
عقلانی باهوش
keenest
زیرک باهوش
to have brains
باهوش بودن
sagacious
باهوش بافراست
smatt
زیبا باهوش
the baby takes notice
بچه باهوش است
poodles
نوعی سگ پشمالوی باهوش
poodle
نوعی سگ پشمالوی باهوش
apprehensive
درک کننده باهوش
head piece
ادراک ادم باهوش
wise guy
<idiom>
باهوش تراز بقیه جلودادن
swished
صدای ضربت تازیانه باهوش
swish
صدای ضربت تازیانه باهوش
swishes
صدای ضربت تازیانه باهوش
swishing
صدای ضربت تازیانه باهوش
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
shiner
ادم باهوش ادم زرنگ
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
achievable
قابل وصول قابل تفریق
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
sensible
قابل درک قابل رویت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
apt
قابل
capable
قابل
incapable
نا قابل
qualified
قابل
sensible
قابل حس
dissoluble
قابل حل
thorough paced
قابل
ablest
قابل
abler
قابل
able
قابل
solvable
قابل حل
good
قابل
acceptor
قابل
soluble
قابل حل
limpsey
قابل انحناء
piceous
قابل اشتعال
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
persuadable
قابل تشویق
pasturable
قابل چرا
limpsy
قابل انحناء
limsy
قابل انحناء
liveable
قابل زیستن
livable
قابل زندگی
livable
قابل معاشرت
pardoable
قابل عفو
knowable
قابل دانستن
partible
قابل افراز
livable
قابل زیستن
maintainable
قابل نگاهداری
plantable
قابل کشت
licensable
قابل اجازه
regrettable
قابل تاسف
inventible
قابل اختراع
newsworthy
قابل انتشار
potatory
قابل شرب
potable
قابل شرب
elastic
قابل ارتجاع
inventible
قابل جعل
irrecusable
غیر قابل رد
justifiable
قابل توجیه
irrigable
قابل ابیاری
judicable
قابل قضاوت
ponderable
قابل سنجش
justiciable
قابل دادرسی
noticeable
قابل توجه
kenspeckle
قابل شناسایی
leviable
قابل تحمیل
predicable
قابل اسناد
negotiate
قابل انتقال
moveable
قابل تغییر
moot
قابل بحث
mobilizable
قابل تجهیز
mistakable
قابل اشتباه
separable
قابل تفکیک
minable
قابل استخراج
mibeable
قابل استخراج
nota bene
قابل توجه
selectively
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
negotiated
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
negotiating
قابل انتقال
eligible
قابل انتخاب
namable
قابل ذکر
drinkable
قابل اشامیدن
multiplicable
قابل تکثیر
multipliable
قابل تکثیر
numerable
قابل شمارش
enforceable
قابل اجراء
enforceable
قابل اجرا
macroscopic
قابل رویت
machinable
قابل تراش
pivoting
قابل چرخش
observable
قابل مراعات
liveable
قابل زندگی
liveable
قابل معاشرت
digestible
قابل هضم
medicable
قابل معالجه
merchantable
قابل فروش
omissible
قابل حذف
merchantable
قابل معامله
open cheque
چک قابل انتقال
operable
قابل علاج
operable
قابل درمان
mentionable
قابل ذکر
meltable
قابل ذوب
trustworthy
قابل اعتماد
distinct
قابل تشخیص
vulnerable
قابل حمله
rentable
قابل اجاره
comprehensible
قابل درک
intelligible
قابل درک
intelligible
قابل فهم
repairable
قابل جبران
reparable
قابل جبران
repeatable
قابل تکرار
replaceable
قابل تعویض
substitutable
قابل تعویض
representable
قابل عرضه
reproachable
قابل توبیخ
reproducible
قابل تکثیر
renderable
قابل ارائه
exactable
قابل تحمیل
objectionable
قابل اعتراض
discernible
قابل تشخیص
discernible
قابل تمیز
registrable
قابل ثبت
regulable
قابل تعدیل
reimbursable
قابل پرداخت
remittable
قابل پرداخت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com