Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
livable
قابل زیستن
liveable
قابل زیستن
Other Matches
shacks
زیستن
shack
زیستن
exists
زیستن
exist
زیستن
existed
زیستن
relive
باز زیستن
reliving
باز زیستن
relives
باز زیستن
luxuriating
درتجمل زیستن
be
زیستن شدن
luxuriated
درتجمل زیستن
luxuriate
درتجمل زیستن
coexist
باهم زیستن
relived
باز زیستن
kennels
درلانه زیستن
coexisted
باهم زیستن
viability
قابلیت زیستن
kennels
درلانه سگ زیستن
kennel
درلانه سگ زیستن
coexisting
باهم زیستن
coexists
باهم زیستن
freewheel
بازادگی زیستن
freewheeled
بازادگی زیستن
to live at hack and manger
درفراوانی زیستن
luxuriates
درتجمل زیستن
kennel
درلانه زیستن
to live in luxury
درنعمت زیستن
to pull together
باتفاق زیستن
freewheels
بازادگی زیستن
to give one's life to please
درعیاشی زیستن
to live in reproach
بخواری یا مذلت زیستن
live
: زندگی کردن زیستن
lived
: زندگی کردن زیستن
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
achievable
قابل وصول قابل تفریق
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
sensible
قابل درک قابل رویت
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
sensible
قابل حس
acceptor
قابل
capable
قابل
dissoluble
قابل حل
apt
قابل
qualified
قابل
incapable
نا قابل
thorough paced
قابل
ablest
قابل
good
قابل
solvable
قابل حل
abler
قابل
able
قابل
soluble
قابل حل
irrecusable
غیر قابل رد
regrettable
قابل تاسف
inventible
قابل جعل
operable
قابل درمان
pardoable
قابل عفو
kenspeckle
قابل شناسایی
irrigable
قابل ابیاری
operable
قابل علاج
knowable
قابل دانستن
nota bene
قابل توجه
justiciable
قابل دادرسی
numerable
قابل شمارش
trustworthy
قابل اعتماد
omissible
قابل حذف
open cheque
چک قابل انتقال
judicable
قابل قضاوت
investigable
قابل رسیدگی
partible
قابل افراز
newsworthy
قابل انتشار
inspirable
قابل تنفس
inquirable
قابل تحقیق
inheritable
قابل توارث
plantable
قابل کشت
inhabitable
قابل سکنی
justifiable
قابل توجیه
ponderable
قابل سنجش
piceous
قابل اشتعال
elastic
قابل ارتجاع
minable
قابل استخراج
pasturable
قابل چرا
noticeable
قابل توجه
interconvertible
قابل تبدیل
persuadable
قابل تشویق
insurable
قابل بیمه
inflexional
قابل صرف
mibeable
قابل استخراج
merchantable
قابل معامله
selective
قابل انتخاب
selectively
قابل انتخاب
mentionable
قابل ذکر
meltable
قابل ذوب
moot
قابل بحث
moveable
قابل تغییر
multipliable
قابل تکثیر
merchantable
قابل فروش
eligible
قابل انتخاب
negotiating
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
negotiated
قابل انتقال
negotiate
قابل انتقال
mistakable
قابل اشتباه
mobilizable
قابل تجهیز
drinkable
قابل اشامیدن
separable
قابل تفکیک
multiplicable
قابل تکثیر
namable
قابل ذکر
enforceable
قابل اجرا
limpsy
قابل انحناء
limpsey
قابل انحناء
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
licensable
قابل اجازه
leviable
قابل تحمیل
pivoting
قابل چرخش
inventible
قابل اختراع
enforceable
قابل اجراء
limsy
قابل انحناء
livable
قابل معاشرت
medicable
قابل معالجه
maintainable
قابل نگاهداری
macroscopic
قابل رویت
machinable
قابل تراش
liveable
قابل زندگی
liveable
قابل معاشرت
observable
قابل مراعات
livable
قابل زندگی
digestible
قابل هضم
recoupable
قابل جبران
remittable
قابل پرداخت
remediable
قابل علاج
remissible
قابل اغماض
removable
قابل رفع
removable
قابل انتقال
removable
قابل عزل
renderable
قابل ارائه
rentable
قابل اجاره
repairable
قابل جبران
reparable
قابل جبران
repeatable
قابل تکرار
replaceable
قابل تعویض
substitutable
قابل تعویض
venial
قابل عفو
representable
قابل عرضه
reimbursable
قابل پرداخت
regulable
قابل تعدیل
astounding
<adj.>
قابل پسند
redeemable
قابل ابتیاع
objectionable
قابل اعتراض
refillable
قابل تعویض
reflexible
قابل انعکاس
vulnerable
قابل حمله
refractile
قابل انکسار
comprehensible
قابل درک
intelligible
قابل درک
intelligible
قابل فهم
refrangible
قابل انکسار
registrable
قابل ثبت
remarkable
قابل توجه
reproachable
قابل توبیخ
restorable
قابل اعاده
reversible
قابل نقض
returnable
قابل برگشت
permeable
قابل نفوذ
revealable
قابل مکاشفه
revocable
قابل فسخ
revocable
قابل برگشت
revocable
قابل رجوع
revokable
قابل فسخ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com